سيره‌ رسول‌ خدا، در كلام‌ خدا

پدیدآورمحمدرضا بحرینی

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 231 بازدید
سيره‌ رسول‌ خدا، در كلام‌ خدا

آيت‌الله‌ شيخ‌ محمدرضا بحريني‌

براي‌ اغلب‌ مسلمانان‌، آگاهي‌ از زندگي‌ پيامبراكرم‌(ص‌) جذاب‌ است‌ و چه‌ بسيار كتاب‌ها و رسالات‌ كه‌ طي‌ تاريخ‌ اسلام‌ جهت‌ رفع‌ اين‌ نياز مسلمانان‌ نگاشته‌ شده‌. منتهي‌ پيوسته‌ نيز اين‌ ابهام‌ براي‌ خوانندگان‌ منابع‌ مورد اشاره‌ وجود داشته‌ كه‌ آنچه‌ در تواريخ‌ آمده‌ تا چه‌ حد مقرون‌ به‌ صحت‌ است‌؟
در پاسخ‌ به‌ اين‌ پرسش‌، آيت‌الله‌ شيخ‌ محمدرضا بحريني‌، ضمن‌ اشاره‌ به‌ برخي‌ اشتباهات‌ يا سهل‌انگاري‌هايي‌ كه‌ مورخان‌ مرتكب‌ شده‌اند، قرآن‌ كريم‌ و مراجعه‌ به‌ آراء و گفته‌هاي‌ اهل‌ بيت‌ را بهترين‌ مرجع‌ براي‌ شناخت‌ سيره‌ پيامبراكرم‌(ص‌) دانسته‌ و در اين‌ مقاله‌ كه‌ نخستين‌ قسمتش‌ در اين‌ شماره‌ و ادامه‌اش‌ در شماره‌ آينده‌ به‌ استحضار خواهد رسيد، كوشيده‌ تا راهنماي‌ علاقه‌مندان‌ براي‌ اطلاع‌ صحيح‌ از سيره‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌) باشد.
ساختن‌ و پرداختن‌ شخصيت‌هاي‌ كاذب‌ براي‌ برخي‌ از صحابه‌، آن‌ هم‌ بر پايه‌ مصلحت‌ و رأي‌ دولتمردان‌ ايجاب‌ كرد برخي‌ از سخنان‌ مجعولِ صحابة‌ غير متعهد به‌ موجب‌ حسن‌ ظنّ به‌ آنها مقبول‌ عوام‌ افتد و از آنها بپذيرند و براي‌ ديگران‌ نيز نقل‌ كنند. به‌ ويژه‌ آنكه‌ حاكميّت‌ وقت‌ مايل‌ بود مردم‌ را سرگرم‌ كرده‌، متوجه‌ به‌ خود سازد. اين‌ قرباني‌ كردن‌ حقيقت‌ در مسلخ‌ مصلحت‌ را بايد نخستين‌ سنگ‌ انحراف‌ در بناي‌ دين‌ ناميد. بدين‌ ترتيب‌ با توجه‌ به‌ اموري‌ كه‌ گفته‌ شد، مشخّص‌ مي‌شود نگارش‌ سيره‌ خاتم‌ الانبيا(ص‌) كاري‌ خطير و حقاً نيازمند تحقيق‌ و تتبع‌ و ژرف‌نگري‌ در اخبار و متون‌ تاريخي‌ است‌ و تعمق‌ و تأمل‌ در آنها و جدا ساختن‌ صحيح‌ از سقيم‌ و درست‌ از نادرست‌، تنها از دانشوران‌ بزرگ‌ ساخته‌ است‌.
ناگفته‌ نماند كه‌ درباره‌ زندگي‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌) نگارندگان‌ بسياري‌ قلم‌ به‌ دست‌ گرفته‌ و سيره‌ آن‌ حضرت‌ را رقم‌ زده‌اند، اما آنچه‌ فراهم‌ آمده‌ از آنچه‌ شايسته‌ شخصيت‌ عظيم‌ آن‌ بزرگوار است‌، هنوز بسيار فاصله‌ دارد، و درست‌ است‌ اگر گفته‌ شود آثار بر جاي‌ مانده‌ هنوز اندكي‌ از پرتو خيره‌ كنندة‌ آن‌ خورشيد نوراني‌ را ترسيم‌ ننموده‌ است‌.
در اينجا با قدرداني‌ از فرهيختگان‌ و پژوهشگران‌ و نويسندگاني‌ كه‌ بر پايه‌ علاقه‌ و ارادت‌ به‌ آن‌ حضرت‌، به‌ ابعاد زندگي‌ آن‌ سرور كائنات‌ توجه‌ كرده‌ و اسناد گران‌بهايي‌ براي‌ ما به‌ يادگار نهاده‌اند، و با كمال‌ سپاس‌ از ايشان‌، بايد گفت‌ كه‌ در اين‌ فضاي‌ نوراني‌ هر چه‌ پرنده‌ افكار و عقول‌ بيشتر پر بكشد و محققان‌ بكوشند و كتاب‌ها بنگارند و بر ذخائر موجود بيافزايند، شايسته‌ و ارزنده‌ است‌ زيرا عظمت‌ شخصيت‌ حضرت‌ ختمي‌ مرتبت‌(ص‌) فزون‌تر از عظمت‌ آسمان‌ها و زمين‌ است‌، و گرچه‌ احاطه‌ به‌ همة‌ ابعاد شخصيتي‌ آن‌ مصطفاي‌ خدا ميسّر و ممكن‌ نيست‌، اما هر محققي‌ مي‌تواند اندكي‌ از ابرهاي‌ فاصل‌ بين‌ او و چشم‌ خردمندان‌ را بكاهد و نتيجتاً از نور وجود او بيشتر بهره‌ بگيرد. اي‌ كاش‌ گروهي‌ از حوزويان‌ غايت‌ و هدف‌ تلاش‌ عالمانه‌ خويش‌ را تحقيق‌ در زندگي‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌) و تاريخ‌ او و رسيدن‌ به‌ حقايق‌ زيست‌ او قرار دهند و همان‌گونه‌ كه‌ در فقه‌ درخشندگي‌ فقها كاملاً محسوس‌ است‌، در عرصه‌ شناخت‌ روايات‌ تاريخي‌ مربوط‌ به‌ زندگي‌ نبيّ مكرّم‌ و ائمّه‌ هدي‌(ع‌) نيز اين‌ درخشندگي‌ حاصل‌ آيد، زيرا بدون‌ ترديد كتابهاي‌ تاريخي‌ همه‌ نيازمند نقد و بررسي‌ است‌ و نويسندگان‌ اين‌ كتابها هيچ‌ يك‌ صحّت‌ و درستي‌ تمامي‌ وقايعي‌ را كه‌ از اين‌ منبع‌ و آن‌ مأخذ نقل‌ شده‌ تضمين‌ نكرده‌، بلكه‌ به‌ تحقيق‌ بيشتر و عميق‌تر در پيرامون‌ نقليات‌ اعتراف‌ دارند.
مثلاً علي‌ بن‌ برهان‌ الدين‌ حلبي‌ در سر آغاز كتاب‌ معروفش‌ «السيرة‌ الحلبيّه‌» به‌ نقل‌ از دانشمند معروف‌ زين‌الدين‌ عراقي‌ مي‌گويد:
«وَليَعلَم‌ الطالبُ أنّ السِيَرات‌ تجمع‌ ما صحَّ و ما قد أُنكِرَ».
«پژوهشگر بايد بداند كه‌ كتابهاي‌ سيره‌ آثار صحيح‌ و ناصواب‌ هر دو را جمع‌ كرده‌اند، اما قبول‌ و رد آن‌ بستگي‌ به‌ اجتهاد دارد كه‌ راه‌ آن‌ باز است‌».
ما به‌ روشني‌ مي‌بينيم‌ نسبت‌ به‌ يك‌ حادثه‌ تاريخي‌، يك‌ مورّخ‌ روايات‌ گوناگوني‌ را نقل‌ مي‌كند و براي‌ هر روايت‌ نيز اسناد خاص‌ خود مي‌آورد، تا خواننده‌ محقق‌ به‌ اسناد نگريسته‌، تحقيق‌ كند و صحيح‌ را از ناصحيح‌ باز شناسد. كتب‌ تاريخي‌ قدماي‌ از مورخين‌ اسلامي‌ عمدتاً مجموعه‌هايي‌ است‌ از گفته‌هاي‌ تاريخي‌ ديگران‌ كه‌ نويسنده‌ منحصراً آن‌ را نقل‌ مي‌كند نه‌ آنكه‌ آنچه‌ نقل‌ كرده‌ ضرورتاً صحيح‌ باشد! طبري‌ ابوجعفر (متوفاي‌ 310 هـ. ق‌) مورخ‌ معروف‌ در مقدمة‌ كتاب‌ تاريخ‌ خود مي‌گويد:
«فما يكن‌ في‌ كتابي‌ من‌ خبرٍ ذكرناه‌ عن‌ بعض‌ الماضين‌ فما يستنكره‌ قارئه‌ او يستشنعه‌ سامعه‌ من‌ اجل‌ انه‌ لم‌ يعرف‌ له‌ وجهاً من‌ الصحة‌ ولا معني‌ في‌ الحقيقة‌ فليعلم‌ انه‌ لم‌ يُؤت‌ في‌ ذلك‌ من‌ قبلنا و انما أتي‌ في‌ بعض‌ ناقليه‌ الينا». (1)
«پس‌ هر مطلبي‌ كه‌ ما از گذشتگان‌ نقل‌ كرده‌ايم‌، اگر براي‌ خواننده‌ امري‌ ناشدني‌ و يا براي‌ شنونده‌ مطلبي‌ ناشايسته‌ و شنيع‌ جلوه‌ كند، بايد بداند كه‌ ما گوينده‌ آن‌ نبوده‌ايم‌، بلكه‌ آن‌ سخنان‌ از جانب‌ برخي‌ ناقلان‌ به‌ ما رسيده‌ و ما نيز نقل‌ كرده‌ايم‌».
مي‌بينيم‌ كه‌ طبري‌ رسماً مسؤليت‌ صحّت‌ همه‌ نوشته‌ هايش‌ را رد مي‌كند. نيز احمد بن‌ ابي‌ يعقوب‌ مشهور به‌ يعقوبي‌ از نويسندگان‌ دوره‌ بني‌ عباس‌ (متوفاي‌ 275 قمري‌) و صاحب‌ تاريخ‌ يعقوبي‌ در اثر خود آورده‌ كه‌ او نيز به‌ رسم‌ ديگران‌ آنچه‌ را مورخين‌ ديگر گفته‌اند ذكر كرده‌، و هرگز درستي‌ تمام‌ گفته‌ هايش‌ را ضمانت‌ نمي‌كند و تصريح‌ دارد كه‌ پاره‌اي‌ از اخبار وارده‌ با برخي‌ ديگر سازگاري‌ ندارد. وي‌ مي‌گويد:
«قد ذهبنا الي‌ جمع‌ المقالات‌ و الروايات‌ لانا قد وجدناهم‌ قد اختلفوا في‌ احاديثهم‌ و اخبارهم‌ و في‌ السنين‌ و الاعمال‌».
«ما كوشيده‌ايم‌ تا سخنان‌ و روايات‌ گوناگون‌ را در كتاب‌ خويش‌ گردآوريم‌ زيرا راويان‌ گذشته‌ را در بيان‌ احاديث‌ و اخبار و رفتار و نيز سال‌ وقوع‌ حوادث‌ بسيار مختلف‌ يافتيم‌».
اين‌امر بيانگر آن‌ است‌ كه‌ بعضي‌ از روات‌ حداقل‌ از حافظه‌ درستي‌ نيز برخوردار نبوده‌ و گاه‌ سال‌ و ماه‌ و روز يك‌ واقعه‌، مانند ولادت‌ يك‌ شخصيت‌ را مختلف‌ نقل‌ كرده‌اند. حال‌ آنكه‌ سال‌ و ماه‌ و روز يك‌ حادثه‌ امري‌ است‌ غير قابل‌ تكرار. بدين‌ جهت‌ است‌ كه‌ صاحب‌ تاريخ‌ يعقوبي‌ مي‌گويد:
«زاد بعضهم‌ و نقص‌ بعض‌ فاردنا ان‌ نجمع‌ ما انتهي‌ الينا مما جاء به‌ كل‌ امرٍ منهم‌.» (2)
بنابراين‌ هيچ‌ يك‌ از مورخين‌ صحت‌ تمامي‌ آنچه‌ را نقل‌ مي‌كنند تضمين‌ نكرده‌ و نمي‌كنند. با توجّه‌ به‌ واقعيت‌هاي‌ ياد شده‌، اين‌ پرسش‌ مطرح‌ مي‌شود كه‌ بهترين‌ و مطمئن‌ترين‌ راه‌ در مسير آشنايي‌ به‌ سيره‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌) چيست‌؟
به‌ نظر مي‌رسد در اين‌ خصوص‌ بهره‌گيري‌ از سه‌ عامل‌ مي‌تواند اميدبخش‌ و اطمينان‌زا باشد:
اول‌ قرآن‌ كريم‌ كه‌ هر امري‌ در معارف‌ و اصول‌ و فروع‌ اسلام‌ مورد نياز بوده‌ در آن‌ آمده‌ است‌. عمرو بن‌ قيس‌ مي‌گويد: از حضرت‌ باقر(ع‌) شنيدم‌ كه‌ مي‌فرمود:
«ان‌ الله تبارك‌ و تعالي‌ لم‌ يدع‌ شيئاً يحتاج‌ اليه‌ الامّة‌ الاّ انزله‌ في‌ كتابه‌ و بيّنه‌ لرسوله‌(ص‌)(3).
«خداوند سبحان‌ هيچ‌ امري‌ از اموري‌ كه‌ امت‌ نيازمند به‌ آن‌ بوده‌اند، وانگذارده‌ و به‌ نيازهاي‌ امت‌ عنايت‌ داشته‌ و در قرآن‌ خويش‌ آورده‌ و براي‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌) آن‌ را بيان‌ فرموده‌ است‌.»
بويژه‌ قرآن‌ كريم‌ آيات‌ بسياري‌ در بارة‌ سيره‌ و روش‌ و حوادثي‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌) با آن‌ مواجه‌ شده‌ در خود دارد و اين‌ آيات‌ نه‌ فقط‌ از آغاز رسالت‌ خاتم‌ پيامبران‌ و دعوت‌ خلق‌ به‌ خروج‌ از ذلت‌ پرستش‌ غير خدا به‌ عزت‌ بندگي‌ حق‌ سخن‌ها دارد، بلكه‌ در توصيف‌ اخلاق‌ عظيم‌ آن‌ حضرت‌ و علو همّت‌ و صداقت‌ و امانت‌ و عطوفت‌ و رحمت‌ و رأفت‌ و كرم‌ و ايثار نبي‌ اكرم‌ و حتي‌ حوادثي‌ كه‌ ارتباطي‌ به‌ شأن‌ او داشته‌ نظير حادثه‌ فيل‌ و ابرهه‌ و نيز وقايع‌ دوران‌ نوجواني‌ او و فقدان‌ پدر و مادر و يتيمي‌ آن‌ جناب‌ و حتي‌ اشاره‌ به‌ ايمان‌ پدران‌ آن‌ گرامي‌، گفتنيهاي‌ ارزنده‌اي‌ را براي‌ خواننده‌ خويش‌ بيان‌ مي‌كند.
بدين‌ ترتيب‌ هرگاه‌ آيات‌ مباركات‌ قرآن‌ درباره‌ آن‌ جناب‌ را به‌ شيوه‌ آيات‌ الاحكام‌ مورد تحقيق‌ و بررسي‌ قرار دهيم‌ و معرفت‌ به‌ آن‌ را فقه‌ اكبر بدانيم‌ و در فهم‌ دقيق‌ اين‌ آيات‌ به‌ امامان‌ راستين‌ و نوري‌ و هدايتگر از اهل‌ بيت‌ آن‌ گرامي‌ مراجعه‌ كنيم‌، به‌ يقين‌ به‌ سيره‌ و روش‌ و منش‌ آن‌ حضرت‌ به‌ گونه‌اي‌ كه‌ بايد شناخت‌، نائل‌ خواهيم‌ شد.
دومين‌ عاملي‌ كه‌ در شناخت‌ سيره‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌) شايسته‌ اتّكا و اقبال‌ است‌، مراجعه‌ مستقيم‌ به‌ اهل‌ البيت‌ آن‌ بزرگوار(ع‌) و توجه‌ و تأمّل‌ نسبت‌ به‌ سخنان‌ آن‌ گراميان‌ در وصف‌ سيره‌ نبوي‌ است‌، و به‌ راستي‌ براي‌ معرفي‌ راه‌ و رسم‌ نبي‌ اكرم‌(ص‌) چه‌ كسي‌ شايسته‌تر است‌ از شخصيت‌ اول‌ آل‌ محمد (ص‌) و شخص‌ دوم‌ عالَم‌ اسلام‌ اميرالمؤمنين‌(ع‌)، همان‌ وارث‌ علوم‌ الهيِ رسول‌ و رازدار رازهاي‌ الهي‌ و جانشين‌ به‌ حق‌ او؟ و البتّه‌ فرزندان‌ معصوم‌ آن‌ گرامي‌ نيز كه‌ وارثان‌ دانش‌ اويند، از چنين‌ شايستگي‌ به‌ تمام‌ برخوردارند.
سرانجام‌ بايد از تاريخ‌ و آنچه‌ از سيره‌ حضرت‌ به‌ طور قطع‌ از متون‌ تاريخي‌ بدست‌ مي‌آيد اشاره‌ كرد، زيرا به‌ واسطه‌ فزوني‌ روايات‌ و اتفاقشان‌ بر بسياري‌ از امور مربوط‌ به‌ زندگي‌ آن‌ حضرت‌، ابعاد مختلف‌ حيات‌ آن‌ جناب‌ مستنداً روشن‌ مي‌شود.
بدين‌ ترتيب‌ با اتكاء به‌ سه‌ عامل‌ ياد شده‌، محقّق‌ در نگارش‌ سيره‌ آن‌ حضرت‌ از نص‌ روايات‌ ضعيف‌ و بي‌سند و يا گاه‌ معيوب‌ السند و ناصحيح‌ بي‌نياز مي‌شود.
اين‌ وظيفه‌ امروز ماست‌ كه‌ با ارج‌ نهادن‌ به‌ زحمات‌ مورخين‌ گذشته‌، بدون‌ تحقيق‌ در پي‌ آنها نرفته‌، نقليّات‌ آنان‌ را تكرار نكنيم‌ و بنا را بر اين‌ بگذاريم‌ كه‌ سيره‌ و روش‌ نبي‌(ص‌) شايسته‌ دقت‌ و فهم‌ و درك‌ و برتر از آنست‌ كه‌ هر ناقل‌ مجهول‌ الهويه‌ و آلوده‌اي‌ سخني‌ راجع‌ به‌ پيامبر و زندگيش‌ بگويد و ما نيز بدون‌ بررسي‌ آن‌ را نقل‌ كنيم‌، كه‌ در اين‌ صورت‌ به‌ جاي‌ ياري‌ پيامبر به‌ ياري‌ دشمنان‌ اسلام‌ و مهاجمين‌ به‌ مسلمين‌ و به‌ اعانت‌ مستشرقين‌ مغرض‌ شتافته‌ايم‌! ... پرواضح‌ است‌ انجام‌ اين‌ پژوهش‌ و بررسي‌ اسناد احاديث‌ و روايات‌ و نيز توجه‌ به‌ درستي‌ و نادرستي‌ متون‌ آنها، وظيفه‌ تخصصي‌ بلكه‌ رسالت‌ خطير دانشمندان‌ اسلامي‌ است‌ و نه‌ بيگانگان‌، و روشن‌ است‌ كه‌ آنچه‌ از قرآن‌ و روايات‌ مورد اطمينان‌ مستفاد شود، قابل‌ اعتماد و استناد خواهد بود، و چنانچه‌ مطلبي‌ خلاف‌ آن‌ در متون‌ تواريخ‌ يافت‌ شود، بايد از آن‌ اعراض‌ كرد، زيرا قرآن‌ ميزان‌ براي‌ تشخيص‌ حق‌ از باطل‌:
«الله الذي‌ انزل‌ الكتاب‌ با الحق‌ و الميزان‌». (4)
و بيان‌ قرآن‌ صدق‌ است‌ و خلاف‌ قرآن‌ كذب‌:
«و تمت‌ كلمة‌ ربك‌ صدقاً و عدلا لا مبدل‌ لكلماته‌». (5)
بنابراين‌، هرگاه‌ پژوهشگري‌ بخواهد سيره‌ نبي‌ اسلام‌ (ص‌) را بشناسد، نمي‌تواند منحصراً به‌ كتابهاي‌ تاريخي‌ مراجعه‌ كند، زيرا فحول‌ مورخين‌ نيز نوشته‌هايشان‌ مخلوط‌ است‌ و هر آنچه‌ با غير خود آميخته‌ شود، معيوب‌ مي‌شود، از اين‌ رو، ناظر به‌ تاريخ‌ بايد از توانايي‌ شناخت‌ معايب‌ آن‌ نيز بهره‌مند باشد، در غير اين‌ صورت‌، بايد از قضاوت‌ غير محققانه‌ بر اساس‌ نوشته‌ مورخ‌ بپرهيزد، زيرا مورخين‌ خود نيز اين‌ واقعيت‌ را مي‌پذيرند كه‌ همه‌ آنچه‌ در نقل‌ آن‌ كوشش‌ كرده‌اند، قابل‌ اعتنا و اعتماد نيست‌. ابن‌ خلدون‌ در مقدمه‌ تاريخش‌ در اين‌ خصوص‌ مي‌گويد:
«ان‌ فحول‌ المورخين‌ قد استوعبوا اخبار الايام‌ و جمعوها و سطروها في‌ صفحات‌ الدفاتر و اودعوها و خلطها المتطفّلون‌ بدسائس‌ من‌ الباطل‌ و همّوا فيها او ابتدعوا و زخارف‌ من‌ الروايات‌ المضعفة‌ لفقوها و وضعوها و اقتفي‌ تلك‌ الاثار الكثير ممن‌ بعد هم‌ و اتبعوها و ادوّها الينا كما سمعوها و لم‌ يلاحظوا اسباب‌ الوقايع‌ و الاحوال‌ و لم‌ يراعوها و لا رفضوا ترهات‌ الاحاديث‌ و لا دفعوها... و الحق‌ لا يقاوم‌ سلطانه‌ و الباطل‌ يقذف‌ بشهاب‌ النظر شيطانه‌.»
«مورخين‌ برجسته‌ اخبار را جمع‌ كرده‌، در كتابها نگاشته‌، به‌ آيندگان‌ سپردند، ولي‌ ريزه‌خواران‌ خوان‌ تاريخ‌ آنها را به‌ نيرنگ‌هاي‌ باطل‌ در آميخته‌، در كار آنها بدعت‌ها نهاده‌، سخنان‌ باطل‌ و بي‌اساس‌ را با آثار صحيح‌ تلفيق‌ كردند و علاوه‌ بر آن‌ كساني‌ كه‌ از پس‌ آنها آمدند، از بافته‌هاي‌ آنان‌ پيروي‌ كردند و همانگونه‌ كه‌ از آنها شنيده‌ بودند به‌ ما رساندند. بدون‌ آنكه‌ در اسباب‌ و علل‌ وقايع‌ بيانديشند...».(6)
البته‌ اين‌ نگارنده‌ نيز، در اين‌ مقاله‌، بناي‌ اجتهاد در تاريخ‌ نبي‌ اكرم‌(ص‌) را ندارد وانجام‌ اين‌ مهم‌ بر مورخين‌ فرهيخته‌ و دانا و توانا لازم‌ است‌ و هرگاه‌ در اين‌ نوشتار از يعقوبي‌ جمله‌اي‌ و از طبري‌ سخني‌ و از ابن‌ خلدون‌ كلامي‌ آورده‌ شد، صرفاً براي‌ اثبات‌ اين‌ مدعا بود كه‌ تمامي‌ آنچه‌ در متون‌ تاريخ‌ آمده‌، ارزنده‌ نيست‌ و با واقع‌ مطابقت‌ ندارد...».
اينك‌ به‌ مناسبت‌ حث‌، نظري‌ به‌ چگونگي‌ زيست‌ نبي‌ اكرم‌(ص‌) در پرتو وحي‌ مي‌افكنيم‌ و شخصيت‌ برتر آن‌ سرور كائنات‌ را در جلوه‌ و نور آيات‌ قرآن‌ مي‌نگريم‌.
آيات‌ مباركات‌ كتاب‌ كريم‌ در رابطه‌ با حضرت‌ ختمي‌ مرتبت‌ بر چندين‌ وجه‌ است‌.
دسته‌ نخست‌ آياتي‌ است‌ كه‌ سخن‌ از عهد و پيمان‌ و ميثاق‌ الهي‌ دارد كه‌ حق‌ تعالي‌ از نبي‌ اكرم‌(ص‌) و ديگر انبياء اخذ فرموده‌ و آن‌ عهد و پيماني‌ است‌ شديد و محكم‌، و ميثاقي‌ است‌ غليظ‌ و اخذ آن‌ پيش‌ از آنكه‌ اندام‌ آدم‌ و آدميان‌ آفريده‌ شود، صورت‌ گرفته‌ است‌. قرآن‌ كريم‌ در اين‌ زمينه‌ مي‌گويد:
«و اذ اخذنا من‌ النبيين‌ ميثاقهم‌ و منك‌ و من‌ نوح‌ و ابراهيم‌ و موسي‌ و عيسي‌ بن‌ مريم‌ و اخذنا منهم‌ ميثاقاً غليظاً». (7)
اين‌ نكته‌ حائز اهميت‌ است‌ كه‌ در آيه‌ شريفه‌ فوق‌ نخست‌ سخن‌ از گرفتن‌ پيمان‌ از همه‌ انبياء و سپس‌ نام‌ انبياي‌ اولوالعزم‌ و صاحب‌ شرع‌ ديده‌ مي‌شود و با بكار گرفتن‌ «واو عاطفه‌» اين‌ پنج‌ شخصيت‌ ممتاز را به‌ تخصيص‌ و تشريف‌ و تكريم‌ خاص‌ و با ذكر نامشان‌ و ترتيب‌ زمان‌ مأموريتشان‌ از ديگر انبياء مشخص‌ و برتر مي‌دارد، اما در عين‌ حال‌ پيامبر اكرم‌(ص‌) را بر ايشان‌ مقدم‌ شمرده‌ و بدين‌ ترتيب‌ فضل‌ و شرف‌ و برتري‌ وي‌ را بر ديگران‌ كه‌ نشانه‌ عنايت‌ ويژه‌ خداوند نسبت‌ به‌ آن‌ گرامي‌ است‌، آشكارا اعلام‌ مي‌نمايد.
اما مفادّ اين‌ عهد و ميثاق‌ چيست‌؟ در مقام‌ پاسخ‌ مي‌توان‌ از آيه‌ مباركه‌ 81 سوره‌ آل‌ عمران‌ بهره‌ گرفت‌:
و اذ اخذالله ميثاق‌ النبيين‌ لما آتيتكم‌ من‌ كتاب‌ و حكمة‌ ثم‌ جائكم‌ رسول‌ مصدق‌ لما معكم‌ لتؤمنن‌ به‌ و لتنصرنه‌ قال‌ ءاقررتم‌ و اخذتم‌ علي‌ ذلكم‌ اصري‌ قالوا اقررنا قال‌ فاشهدوا و انا معكم‌ من‌ الشاهدين‌.
بر طبق‌ اين‌ آيه‌، پيماني‌ كه‌ از انبياء گرفته‌ شده‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ انبياء ديگر ايمان‌ بياورند و ديگر انبياء را چه‌ پيامبران‌ پيشين‌، يا رسولان‌ پسين‌ را ياري‌ كنند.
مفهوم‌ ياري‌ نسبت‌ به‌ نبي‌ پيشين‌ به‌ تصديق‌ نبوت‌ و شريعت‌ اوست‌، و مقصود از ياري‌ نسبت‌ به‌ انبياء پسين‌ مژده‌ و بشارت‌ به‌ بعثت‌ ايشان‌ است‌، همانگونه‌ كه‌ حضرت‌ عيسي‌ بن‌ مريم‌ نبوت‌ موسي‌ بن‌ عمران‌ و تورات‌ را تصديق‌ نمود و به‌ رسالت‌ حضرت‌ محمد(ص‌) بشارت‌ داد.
آن‌ گاه‌ خداوند انبياء را متعهّد فرمود اين‌ پيمان‌ را از امتشان‌ بگيرند و سپس‌ پيامبران‌ را شاهد بر امتها قرار داد.
از بخش‌ دوم‌ آيه‌ كه‌ مي‌فرمايد: قال‌ ءاقررتم‌ و اخذتم‌ علي‌ لكم‌ اصري‌ قالوا اقررنا ، به‌ روشني‌ استفاده‌ مي‌شود كه‌ تعهد هر امت‌ در برابر نبي‌ خود ايمان‌ و ياري‌ نسبت‌ به‌ انبياء گذشته‌ و نيز تصديق‌ پيامبران‌ آتي‌ است‌ و اين‌ امر به‌ خوبي‌ مي‌رساند كه‌ آئين‌ الهي‌ در همه‌ زمانها و نزد همه‌ انبياء، واحد و حقيقت‌ آن‌ تسليم‌ در برابر فرمان‌ الهي‌ است‌:
ان‌ الدين‌ عندالله الاسلام‌.
برخي‌ نيز گفته‌اند ميثاق‌ و پيماني‌ كه‌ خداوند سبحان‌ از انبياء گرفته‌ اين‌ است‌ كه‌ او را به‌ يكتايي‌ بپرستند و مردم‌ را نيز به‌ يكتا پرستي‌ دعوت‌ كنند و بر وفاء به‌ اين‌ عهد، استوار و ثابت‌ باشند، هم‌ ثبات‌ به‌ گفتار و هم‌ پايداري‌ در عمل‌ و كردار.
ظرف‌ زماني‌ اين‌ معاهده‌ و ميثاق‌ نيز ظاهراً مورد تسالم‌ قاطبه‌ فرق‌ اسلامي‌ است‌ و آن‌ به‌ عالَم‌ مقدّم‌ بر عالم‌ دنيا كه‌ عالم‌ اُولي‌' است‌، باز مي‌گردد.
راز تفضيل‌ بعضي‌ از انبياء بر بعضي‌ ديگر نيز به‌ وفاي‌ بهتر و برتر نسبت‌ به‌ اين‌ پيمان‌ باز مي‌گردد، چنان‌ كه‌ در دعاي‌ شريف‌ ندبه‌ مي‌خوانيم‌:
اللهم‌ لك‌ الحمد علي‌ ما جري‌ به‌ قضائك‌ في‌ اوليائك‌ الذين‌ استخلصتهم‌ لنفسك‌ و دينك‌ اذاخترت‌ لهم‌ جزيل‌ ما عندك‌ من‌ النعيم‌ المقيم‌ الذي‌ لا زوال‌ له‌ و لا اضمحلال‌، بعد ان‌ شرطت‌ عليهم‌ الزهد في‌ درجات‌ هذه‌ الدنيا الدنية‌ و زخرفها و زبرجها، فشرطوا لك‌ ذلك‌ و علمت‌ منهم‌ الوفاء به‌ فقبلتهم‌ و قربتهم‌ و قدمت‌ لهم‌ الذكر العليّ و الثناء الجليّ ...
«خدايا! سپاس‌ و ستايش‌ مخصوص‌ تست‌ نسبت‌ به‌ فرماني‌ كه‌ درباره‌ دوستانت‌ جاري‌ گشت‌، هم‌ آنان‌ كه‌ وجودشان‌ را براي‌ خودت‌ و دينت‌ ويژه‌ ساختي‌ و براي‌ ايشان‌ نعمت‌هاي‌ فراوان‌ و بي‌زوال‌ را برگزيدي‌، و اين‌ امر از پس‌ آن‌ بود كه‌ از آنان‌ پيمان‌ گرفتي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ مراتب‌ دنيا و آرايش‌ و زيور آن‌ زهد ورزند و ايشان‌ نيز به‌ اين‌ پيمان‌ پاي‌ ورزيدند و وفا كردند، آنگاه‌ آنان‌ را پذيرفتي‌ و نامي‌ بلند و ستايشي‌ در خور و ارجمند عطاشان‌ فرمودي‌.»
و زهد واژه‌ ايست‌ جامع‌ كه‌ مي‌تواند تمام‌ پيمانهاي‌ مربوط‌ به‌ حفظ‌ شرف‌ نبوت‌ و مورد اشاره‌ را فرا گيرد و شامل‌ مي‌شود...
نكته‌ قابل‌ ذكر و حائز توجه‌ در اين‌ زمينه‌ آنكه‌ وجود عالم‌ پيشين‌ و مقدم‌ بر دنيا امر مسلّمي‌ است‌ كه‌ روايات‌ باب‌ فطرت‌ و روايات‌ باب‌ خلقتِ نوري‌ رسول‌ اكرم‌ و اميرمؤمنان‌، و روايات‌ خلقت‌ ارواح‌ قبل‌ از اجساد و روايات‌ علت‌ شروع‌ طواف‌ در مناسك‌ حج‌ از حِجر اسماعيل‌ و ختم‌ طواف‌ به‌ حِجر و نيز اتّكاء حضرت‌ مهدي‌(عج‌) در آغاز ظهور و قيامش‌ به‌ حَجَر الاسود و دلايل‌ و براهين‌ ديگر بر آن‌ دلالت‌ دارد و از تمامي‌ اين‌ روايات‌ استفاده‌ مي‌شود كه‌ براي‌ ارواح‌ انسان‌ها و انوار قدسيّين‌، عالمي‌ پيش‌ از اين‌ عالم‌ بوده‌ كه‌ آن‌ را عالم‌ اُولي‌ مي‌ناميم‌.
احاديث‌ عامه‌ و خاصه‌ بر خلقت‌ نور نبي‌ و ولي‌ پيش‌ از خلقت‌ ماده‌ و تشكيل‌ بدن‌ آنها قبل‌ از آفرينش‌ آسمانها و زمين‌ و ديگر موجودات‌ مادّي‌، به‌ صورت‌ اشباح‌ نوري‌ صراحت‌ دارد و اين‌ واقعيتِ برتري‌ است‌ كه‌ از دائره‌ محدود دانش‌ بشري‌ بيرون‌ است‌ و دستيابي‌ به‌ آن‌ از راههاي‌ طبيعي‌ و در دسترس‌ بشر ميسّر نيست‌ و صرفاً زبان‌ گوياي‌ وحي‌ مي‌تواند از راز آن‌ پرده‌ بردارد كه‌ به‌ چند روايت‌ ارزشمند در اين‌ موضوع‌ اشاره‌ مي‌كنيم‌:
صدوق‌ بزرگوار در خصال‌ و معاني‌ الاخبار از حضرت‌ صادق‌(ع‌) نقل‌ مي‌كند كه‌ ايشان‌ از پدران‌ خود و از اميرالمؤمنين‌(ع‌) روايت‌ كرده‌اند كه‌ آن‌ گرامي‌ فرمود:
ان‌الله تبارك‌ و تعالي‌ خلق‌ نور محمد (ص‌) قبل‌ ان‌ يخلق‌ السموات‌ و الارض‌ و العرش‌ و الكرسي‌ و اللوح‌ و القلم‌ و الجنّة‌ و النار و قبل‌ ان‌ يخلق‌ آدم‌ و نوحاً و ابراهيم‌ و اسمعيل‌ و اسحق‌ و يعقوب‌ و موسي‌ و عيسي‌ و داوود و سليمان‌ ... (8)
«همانا خداوند متعال‌ نور محمد (ص‌) را قبل‌ از آفرينش‌ آسمانها و زمين‌ و عرش‌ و كرسي‌ و لوح‌ و قلم‌ و بهشت‌ و دوزخ‌ و پيش‌ از آن‌ كه‌ آدم‌ و نوح‌ و ابراهيم‌ و اسماعيل‌ و اسحاق‌ و يعقوب‌ و موسي‌ و عيسي‌ و داود و سليمان‌ ... را بيافريند، آفريد».
بر طبق‌ اين‌ روايت‌ سبقت‌ خلقت‌ نور نبي‌ اسلام‌ (ص‌) پيش‌ از هر آفريده‌ ديگر آشكار و روشن‌ است‌. اين‌ حديث‌ به‌ منزلة‌ سخن‌ ديگري‌ است‌ كه‌ راويان‌ شيعي‌ و غير ايشان‌، از پيامبر اكرم‌(ص‌) نقل‌ كرده‌اند كه‌ آن‌ گرامي‌ فرمود:
اول‌ ما خلق‌الله نوري‌.
و يا رسول‌ اكرم‌(ص‌) در كلامي‌ ديگر به‌ حضرت‌ اميرمومنان‌ علي‌(ع‌) فرمود:
خُلقتُ انا و انت‌ من‌ نورالله عز و جل‌(9):
من‌ و تو از نور خداي‌ آفريده‌ شده‌ايم‌.
برخي‌ آيات‌ كريمه‌ قرآن‌ نيز به‌ اين‌ واقعيت‌ اشاره‌ دارد كه‌ آن‌ گاه‌ كه‌ خداوند متعال‌ ذوات‌ اشياء را آفريد و از آنها بر طاعت‌ و بندگي‌ و توحيد و ربوبيّت‌ خويش‌ پيمان‌ گرفت‌، وجود نوري‌ رسول‌ اكرم‌ (ص‌) رابر دعوت‌ خلق‌ مأمور فرمود. از جمله‌ اين‌ آيات‌ مي‌توان‌ آية‌ 56 سورة‌ مباركه‌ نجم‌ را نام‌ برد كه‌ مي‌فرمايد :
هذا نذير من‌ النذر الاولي‌'. (10)
چنانچه‌ «هذا» اشاره‌ به‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌) باشد، معناي‌ آيه‌ شريفه‌ عبارتست‌ از اينكه‌:
اين‌ محمّد نبيّ ما، نذيري‌ است‌ از انذار كنندگان‌ نخست‌.
قمي‌ از حضرت‌ صادق‌ نقل‌ مي‌كند كه‌ آن‌ گرامي‌ در توضيح‌ نسبت‌ به‌ اين‌ آيه‌ شريفه‌ چنين‌ فرمود :
آنگاه‌ كه‌ خداوند متعال‌ آفريدگان‌ را در آغاز آفرينش‌ آفريد، محمد (ص‌) را به‌ سوي‌ آنها فرستاد و او آنها را به‌ توحيد خواند. در اين‌ حال‌ گروهي‌ پذيرا شدند و گروهي‌ انكار نمودند، سپس‌ خداوند فرمود: هذا نذير من‌ النذر الاولي‌. (11)
علي‌ بن‌ معمّر نيز به‌ نقل‌ از پدرش‌ از حضرت‌ صادق‌(ع‌) روايت‌ مي‌كند كه‌ در تفسير آيه‌ هذا نذير من‌ النذر الاولي‌ فرمود:
مقصود از آيه‌ محمد (ص‌) است‌، گاهي‌ كه‌ خلق‌ را به‌ اقرار به‌ الله در ذرّ اوّل‌ دعوت‌ فرمود. (12)
اينك‌ در فرجام‌ اين‌ نوشتار، شمه‌اي‌ از آنچه‌ كه‌ سيره‌ نويسان‌ در آثار خويش‌، در خصوص‌ شمائل‌ و فضائل‌ نبي‌ مكرّم‌ اسلام‌ حضرت‌ ختمي‌ مرتبت‌ محمّد مصطفي‌(ص‌) آورده‌اند را زينت‌ بخش‌ اين‌ اوراق‌ قرار مي‌دهم‌ و دل‌ و جان‌ خواننده‌ ارجمند خود را به‌ اين‌ شميم‌ معطّر مي‌نوازم‌.
دربارة‌ رسول‌ خدا آورده‌اند كه‌ :
قامتي‌ معتدل‌ داشت‌، نه‌ بلند و نه‌ كوتاه‌، امّا در ميان‌ هر جماعت‌ كه‌ مي‌ايستاد افراخته‌ مي‌نمود و در ميان‌ هر گروه‌ كه‌ مي‌نشست‌ از همه‌ بزرگتر به‌ چشم‌ مي‌آمد.
جبيني‌ گشاده‌ داشت‌. گيسوان‌ مجعّدش‌ بر شانه‌هاي‌ ستبر فرو هشته‌ و چشمان‌ خدا بينش‌ درشت‌ و زيبا بود، سياهي‌ آن‌ كاملاً سياه‌ و سپيديش‌ در نهايت‌ سپيدي‌.
ابروانش‌ مُقَرنس‌ و باريك‌ و پيوسته‌ و بيني‌ مباركش‌ اندكي‌ برآمدگي‌ داشت‌. دهانش‌ متناسب‌ و دندانهايش‌ سپيد و درخشنده‌ و رنگ‌ چهره‌اش‌ گندمگون‌ و اندكي‌ سرخ‌ اما بدنِ شريفش‌ بسيار سپيد و نوراني‌ بود. محاسن‌ مباركش‌ انبوه‌ و گردنش‌ بلند و مانند پاره‌اي‌ از نقرة‌ خام‌ مي‌نمود.
سينة‌ مردانه‌اش‌ وسيع‌ و اعضاي‌ بدنش‌ متناسب‌ با هم‌ و مُهر نبوّت‌ در ميان‌ دو شانه‌ يا بر كتفِ چپ‌ مطهّرش‌ واقع‌ گرديده‌ بود.
مقام‌ رسول‌ خدا چنان‌ بود كه‌ چون‌ نام‌ مقدسش‌ را در نزد پيشواي‌ ششم‌ حضرت‌ صادق‌(ع‌) مي‌آوردند رنگ‌ چهرة‌ مباركش‌ دگرگون‌ مي‌شد و پيوسته‌ نام‌ آن‌ حضرت‌ را تكرار مي‌فرمود.
اخلاق‌ آن‌ بزرگوار به‌ حدّي‌ نيكو بود كه‌ خداوند در قرآن‌ آن‌ را به‌ عظمت‌ ياد كرده‌ و فرموده‌ است‌ «و اِنّك‌ لَعَلي‌' خُلُقٍ عظيمٍ» . با شرم‌ و حيا و آزرمگين‌ترين‌ مردم‌ بود. هرگز به‌ صورت‌ كسي‌ چشم‌ نمي‌دوخت‌. هرگز مستمندي‌ را به‌ خاطر بينوايي‌اش‌ ، كوچك‌ نمي‌شمرد و از هيچ‌ مقامي‌، به‌ خاطر جلالتش‌ نمي‌هراسيد. گفتارش‌ كوتاه‌، پيراسته‌ از پرگويي‌ و چون‌ دانه‌هاي‌ گردن‌ بند، به‌ هنجار ، فراگير، بي‌حشو و پياپي‌ بود. در ميان‌ دو بخش‌ از گفتار، اندك‌ درنگ‌ مي‌فرمود تا شنونده‌ بتواند آن‌ را درست‌ دريابد. صدايش‌ رسا و از همة‌ مردم‌ خوش‌ آهنگ‌تر بود.
به‌ هنگام‌ خوشنودي‌ و خوشحالي‌، شيرين‌ترين‌ گونة‌ شادي‌ را داشت‌ و جز براي‌ خدا، خشمگين‌ نمي‌شد. جز با ياد خدا در مجلسي‌ نمي‌نشست‌ و نه‌ بر مي‌خاست‌.
كفش‌ و لباس‌ خود را خود وصله‌ مي‌كرد. گاه‌ از بسياري‌ گرسنگي‌ دامنِ لباس‌ خود را جمع‌ مي‌كرد و بر شكم‌ مي‌بست‌ تا از فشارِ احساس‌ گرسنگي‌ بكاهد.
متواضع‌ترين‌ و خاموش‌ترين‌ مردم‌ بود، اما سكوتش‌ از سرِ تكبّر نبود. با مستمندان‌ همنشين‌ و با بينوايان‌ هم‌ غذا مي‌شد. هيچ‌ درهم‌ و ديناري‌ حتّي‌ يك‌ شب‌ نزد وي‌ نمي‌ماند. در كارها به‌ اهل‌ خانه‌ كمك‌ مي‌كرد.
در خوراك‌ و پوشاك‌ هيچگونه‌ امتيازي‌ با مستخدمانِ زن‌ و مرد خود نداشت‌. از هر كسي‌ در جامعه‌ براي‌ مردم‌ مهربانتر و سودمندتر بود.
شجاعترين‌ مردم‌ بود. امام‌ علي‌(ع‌) مي‌فرمايد:
در روز بدر به‌ پيامبر پناه‌ مي‌برديم‌، او از همة‌ ما به‌ دشمن‌ نزديك‌ تر و از همة‌ مردم‌ نيرومندتر بود.
وقتي‌ چشمِ مهربان‌ و زيبايش‌ را از دنيا فرو پوشيد، نه‌ ديناري‌ ارث‌ برجاي‌ نهاد، نه‌ درهمي‌ ، نه‌ برده‌اي‌، نه‌ كنيزي‌، نه‌ گوسفندي‌، نه‌ شتري‌.
در حالي‌ از جهانِ گذران‌ رفت‌ كه‌ زره‌اش‌ نزد يكي‌ از يهوديان‌ مدينه‌ در گرو بيست‌ صاع‌ جُو بود كه‌ براي‌ خرجِ خانواده‌اش‌، وام‌ گرفته‌ بود.
به‌ راستي‌ كدام‌ صفتِ آن‌ برگزيدة‌ خداوند را مي‌توان‌ بيان‌ كرد و حال‌ آنكه‌ او مجموعه‌اي‌ از بروز و تجليّاتِ صفاتِ الهي‌ است‌. درود پاكان‌ و نيكان‌ بر او باد.
هنگام‌ كه‌ لب‌ به‌ گفتار مي‌گشود، آنگونه‌ سخن‌ مي‌گفت‌ كه‌ جماد را جان‌ مي‌بخشيد و نبات‌ را به‌ حركت‌ وا مي‌داشت‌.
انوار جلالش‌ به‌ سان‌ ستوني‌ از نور تا رفعت‌ آسمانها پر مي‌كشيد.
گذرگاهش‌، از عطر روح‌ نواز پيكر مطهّرش‌ معطّر بود.
در آفتاب‌ كه‌ بود، سايه‌ نداشت‌.
وقتي‌ لبخند مي‌زد، «زيبايي‌ مهتاب‌ در آينه‌ گونيِ بركه‌هاي‌ زلال‌ آب‌» در سيمايش‌ مي‌شكفت‌.
آميزه‌اي‌ از شبنم‌ سحري‌ و طراوت‌ پگاه‌ بهاري‌ و سپيدي‌ برف‌ و گلگوني‌ شَرم‌ در چهره‌ داشت‌.
نگاهي‌ آشناتر از نگاه‌ او نبود.
آفريده‌اي‌ مهربانتر از او، آفريدگار نيافريده‌ بود !
چنان‌ با مردم‌ ميزيست‌ كه‌ هر كس‌ خود را نزد او از ديگران‌ گرامي‌تر مي‌پنداشت‌.
او يك‌ بهار بود كه‌ در سرزمين‌ گرمِ حجاز راه‌ مي‌سپرد !
هيچ‌ عطري‌ به‌ خوشبوييِ عرقِ پيكر مقدسّش‌ نبود.
هيچ‌ پرنده‌اي‌ از فراز سرش‌، نمي‌پريد.
به‌ هر لغتي‌ آشنا بود و به‌ همة‌ زبان‌ها مي‌توانست‌ سخن‌ بگويد.
هنگام‌ حركت‌، گاه‌ جايْ پايش‌ بر سطح‌ سنگ‌ ، نقش‌ مي‌بست‌.
هر خاك‌ نشين‌ را دوست‌ داشت‌.
طعام‌ خوردن‌ با خدمتگزاران‌ را مي‌ پسنديد.
هديه‌ را مي‌پذيرفت‌ اگر چه‌ يك‌ جرعه‌ شير بيش‌ نبود.
گاهي‌ «برهنه‌ پا» راه‌ مي‌سپرد.
آنچه‌ را كه‌ نمي‌پسنديد اظهار نمي‌كرد، اطرافيانش‌ از بر افروختگي‌ رخسار مقدسش‌ پي‌ مي‌بردند.
آنگاه‌ كه‌ سواره‌ بود، هرگز روا نمي‌داشت‌ پياده‌اي‌ به‌ همراهش‌ راه‌ بيايد و آنگاه‌ كه‌ نشسته‌ بود، اجازه‌ نمي‌داد كسي‌ در برابرش‌ بايستد.
اگر به‌ خانه‌اي‌ قصد ورود داشت‌. سه‌ بار اِذن‌ مي‌طلبيد.
پيوسته‌ مي‌فرمود : روشناي‌ چشم‌ من‌ نماز است‌.
از هر گناهي‌ ، مكروهي‌ و غفلتي‌ ، معصوم‌ بود.
و در يك‌ سخن‌ : پيامبرانه‌ زندگي‌ مي‌كرد.

پي‌ نوشت‌ها:

1- تاريخ‌ طبري‌، ج‌ 1، ص‌ 8.
2- تاريخ‌ يعقوبي‌ ج‌ 2، ص‌ 5.
3- تفسير صافي‌ نقل‌ از كافي‌.
4- سوره‌ 42 / آيه‌ 17.
5- سوره‌ 6 / آيه‌ 115.
6- مقدمه‌ ابن‌ خلدون‌ ص‌ 4.
7- احزاب‌ آيه‌ 7.
8- بحارالانوار، ج‌ 57، ص‌ 175.
9- احقاق‌ ج‌ 5، ص‌ 254.
10- سوره‌ نجم‌ آيه‌ 56.
11- تفسير صافي‌ ص‌ 514.
12- بحارالانوار، ج‌ 15، ص‌ 3 و 4، به‌ نقل‌ از بصائر.

مقالات مشابه

روش هاي برخورد پيامبر (ص) با خطاكاران

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمجید زیدی جودکی

منبع شناسی مستشرقان پیرامون سیره پیامبر اکرم (ص)

نام نشریهقرآن پژوهی خاور شناسان

نام نویسندهسیدمحمدموسوی مقدم, نجمه ثابت دیوشلی

جهاد ابتدایی در قرآن و سیره پیامبر

نام نشریهعلوم حدیث

نام نویسندهمحمدهادی مفتح

سنت پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) از منظر مستشرقان

نام نشریهدو فصلنامه قرآن پژوهی خاورشناسان

نام نویسندهعبدالله غلامی, مجید حیدری‌فر, محمدعلی حجتی

القرآن دعوة للعمل لادعوة للإسترخاء

نام نشریهالمعارج

نام نویسندهعبدالمجید الحر

مع الرسول الداعیة فی القرآن الکریم

نام نشریهالثقافة الاسلامیة

نام نویسندهمحمدحسین فضل‌الله

الگوهای مدیریت در قرآن و اسلام

نام نشریهتحقیقات مدیریت آموزش

نام نویسندهغلامحسین حیدری

برجسته ترین شیوه های تبلیغی رسول اکرم (ص(

نام نشریهمجله مدرس علوم انسانی

نام نویسندهسیدمحمدباقر حجتی, مصطفی عباس مقدم

عبودیت و خودسازی پیامبر اکرم (ص)

نام نشریهمجله سفیر

نام نویسندهمحمدحسین توسلی