قرآن و كاركردهاى نهاد خانواده

پدیدآورسیدحسین هاشمی

نشریهفصلنامه پژوهشهای قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیقاضیعبدالجبّار

share 2069 بازدید
قرآن و كاركردهاى نهاد خانواده

سيد حسين هاشمي

چکیده: اين پژوهش به كاركردهاى خانواده و نقش آن در استحكام نهاد خانواده پرداخته است.
ياد كرد زيست اجتماعى انسان، نهاد كوچك اجتماعى خانواده، پيشينه و امروز خانواده بحث‏هاى درآمدى نوشتار را صورت داده است. كاركردهاى روانى كه خود بر دو شاخه روانى - جنسى و روانى - عاطفى تقسيم مى‏شود و نيز كاركردهاى اجتماعى، شامل فرزندزايى، مفهوم تربيت، تربيت مذهبى، شيوه‏ها و برآيندهاى تربيت خانواده در ماندگارى و ثبات بخشى خانواده و همچنين كاركردهاى اقتصادى خانواده، مطالب محورى و مهم تحقيق به شمار مى‏روند.


كليد واژه‏ها:خانواده، كاركردهاى خانواده، كاركرد روانى، كاركرد جنسى، تربيت خانوادگى، شيوه‏هاى تربيت، تربيت نمادين، تربيت دستورى، گسست خانواده، تربيت.

1- زندگى اجتماعى انسان

انسان جاندارى اجتماعى و «گروه زى» است كه از ميان تمامى جانوران گروه زى، پيچيده‏ترين نوع زندگى اجتماعى را دارد. زندگى دسته جمعى انسان، برآيند يك سلسله نيازهاى طبيعى يا ارادى است كه شمارى از انسان‏ها را به يكديگر پيوند مى‏دهد و به صورت يك گروه به هم پيوسته در مى‏آورد. اين گروه به هم‏پيوسته را «جامعه» مى‏نامند.

2- گذشته و امروز نهاد خانواده

ساده‏ترين، كوچك‏ترين و قديمى‏ترين شكل جامعه انسانى كه تاريخ روايت مى‏كند، خانواده است كه دست كم از زن، شوهر و فرزندان به وجود آمده و كشش‏ها و پيوندهاى متعددى اعضاى آن را گرد هم آورده است.
زن و مرد به دنبال احساس و تمايل قلبى به ايجاد پيوند ميان خود، با يكديگر پيمان همسرى و زندگى مشترك(با تمام گونه‏ها و اشكال مختلف آن( مى‏بندند. اين پيمان در زندگى و حيات فردى و اجتماعى انسان از مكانت و اهميت ويژه‏اى برخوردار است؛ چه نه تنها موجوديت دو انسان را از جنبه‏هاى بسيارى به هم مى‏پيوندد، كه نخستين محيط و بستر زندگى، پيداى و گسترش نسل انسانى با تشكيل خانواده را فراهم مى‏سازد و شالوده سازواره‏ى جسم و جان نسل‏هاى بعدى در همين كانون و با تأثيرپذيرى از خصلت‏ها و رفتارهاى زن و شوهر، شكل و سمت و سو، مى‏يابد؛ از همين رهگذر ازدواج و پيوند زناشويى در نگاه تمامى اديان و ميان همه ملت‏ها امرى مقدس شمرده شده و در نظام‏هاى حقوقى مختلف به خانواده و مسائل مربوط به آن توجه و اهتمام ويژه‏اى صورت پذيرفته است. چندان كه در متون روايى اسلامى آمده است:
«ما بنى بناء فى الاسلام احبّ الى اللَّه من التزويج»1
«هيچ بنايى در اسلام محبوب‏تر از ازدواج بنا نهاده نشده است.»
اين در حالى است كه بشر مدرن - كه از بارزترين شاخصه‏هاى آن پشت كردن به گذشته و سنت‏ها و ارزشهاى پيشينيان است - شاهد دگر شدن پرشتاب تمامى سطوح و لايه‏هاى زندگى از جمله نهاد خانواده است؛ ارزشها و هنجارهاى خانواده سنتى به سرعت در حال شكستن و فروپاشى است و فرايندهاى تلخ و ناگوار اين گسست و فروپاشى، دغدغه جدى همه متفكران و انديشه ورزانى است كه نسبت به سرنوشت انسان‏ها و جوامع انسانى مى‏انديشند. «آنتونى گيدنز» نماى دردآلود فروريختن بناى رفيع خانواده در دنياى غرب امروزى را در قالب داستان واقعى و نه خيالى، چنين به تصوير مى‏كشد:
««اچ» ]نام مستعار يكى از دوستان آنتونى[ تا سن حدود 30-32 سالگى زندگى خانوادگى عادى داشت، وى داراى دو فرزند بود و يك انسان معمولى اهل خانواده به نظر مى‏آمد، تا اين كه براى تعطيلات به يونان رفت و در آن جا فاجعه‏اى رخ داد و هسمرش در يك سانحه رانندگى كشته شد. پس از آن به هر دليلى تمايلات جنسى او تغيير كرد و همجنس باز شد - از اين رو به بعد، زوج جنسى او را «جى» مى‏ناميم -.
جى، زوج هم‏جنس‏باز اچ، خواهرى داشت كه او نيز هم‏جنس‏باز بود و با چنين رابطه‏اى زندگى مى‏كرد، خواهر هم‏جنس‏باز جى، تصميم گرفت كه بچه‏دار شود، لذا زوج جنسى اچ، از وى خواست كه خواهرش را از طريق لقاح مصنوعى باردار كند تا بتواند صاحب فرزند شود؛ به اين ترتيب او حامله شد و شايد باور نكنيد كه صاحب دو فرزند دوقلوى پسر شد. در حال حاضر، آن دو زن هم‏جنس‏باز، از اين دو پسر نگهدارى مى‏كنند ولى هم‏زمان، توسط آن دو مرد هم تربيت و نگهدارى مى‏شوند، چون به هر حال يكى از آن دو، پدر بيولوژيكى بچه‏هاست.»
وى سپس پرسش‏ها و هدف خويش از نقل اين داستان را چنين مى‏گويد:
«آيا اين بچه‏ها پدر دارند؟ بله. يك پدر بيولوژيكى، اما چنين پدرى چه حقى بر فرزندان خود دارد؟ واقعا نمى‏دانم، حتى از لحاظ قانونى مشخص نيست كه وظايف اين پدر بيولوژيكى نسبت به فرزندانش چيست؟ بچه‏ها به يك معنا داراى چهار سرپرست هستند كه با آن‏ها روابط عاطفى نزديك دارند، ولى نه از نوعى كه به طور سنتى به خانواده‏ها نسبت مى‏دهيم.
هدف من از نقل اين حكايت، صرفاً بيان پاره‏اى از تغييرات چشم‏گير كه در اطراف ما و روابط شخصى خانواده‏ها ايجاد مى‏شود، نبود بلكه مى‏خواستم به واكنش‏ها در برابر اين پديده فكر كنيد.»2

3- اسباب گسست خانواده

مهمترين اسباب و عواملى كه در سست شدن بنياد خانواده تأثير منفى و ويرانگر بر جاى نهاده و پيوندهاى خانوادگى را دچار گسست كرده و مى‏كند، فراموشى، يا دست كم، فرو كاستن كاركردهاى خانواده و به بيان ديگر، جداشدن دو عنصر اصلى كانون خانواده )كه قوام و دوام نهاد خانواده به آن دو بستگى دارد( يعنى پدر و مادر از نقش و كاركردهاى خود، كه نمى‏توانند و يا نمى‏خواهند مسئوليت خويش را چنان كه بايد انجام دهند، خانواده را در سراشيب سقوط قرار داده است. بخش بزرگ اين كاركردها، در دانش تجربى و آموزه‏هاى دينى، قلمرو مشترك دارند.

4- كاركردهاى خانواده

جامعه‏شناس نام آشناى معاصر «تى بى باتو مور» كاركردهاى خانواده را به چهار حوزه: «كاركرد جنسى، كاركرد اقتصادى، كاركرد توليدمثل، و كاركرد تعليم و تربيت» تقسيم كرده و از منظر ديگر، مجموع آن‏ها را به دو نوع روانى و اجتماعى بخش‏پذير دانسته است.3 برخى ديگر از جامعه‏شناسان، چهار كاركرد عمده اجتماعى براى خانواده تشخيص داده‏اند: «توليدمثل، نگهدارى(كودكان نابالغ)، كاريابى، جامعه‏پذير كردن.»4
«ويل دورانت» در كتاب «لذات فلسفه» مى‏نويسد:
«كار خاص زن، خدمت به بقاء نوع است و كار خاص مرد، خدمت به زن و كودك. ممكن است كارهاى ديگرى هم داشته باشد ولى همه از روى حكمت و تربيت تابع اين دو كار اساسى است.»5
آموزه‏هاى دينى و از جمله، آيات قرآنى - با ادبيات و زبان خاص خود - بر كاركرد خانواده به ويژه والدين به عنوان دو عنصر اصلى شكل دهنده، صيانت‏گر و تداوم‏بخش نهاد خانواده اهتمام افزون ورزيده و كاركرد پدر و مادر را در حراست از كيان خانواده بسى مهم و تعيين كننده قلمداد كرده است.
بخشى از مهمترين كاركردهاى خانواده را كه بر گسست و پيوست آن، تأثير جدى بر جاى مى‏گذارد، با الهام از متون دينى به ويژه قرآن كريم، چنين مى‏توان برشمرد.

كاركردهاى روحى و روانى

زن و مرد، بر اساس سرشت و خلقت، خواهان و دلداده يكديگرند، زن بدون پيوستن به مرد و مرد بدون وصال زن، خود را تنها، ناقص و سرخورده احساس مى‏كند، چنان كه گويى نيمى از خويشتن را ندارد. همين علاقه و دلدادگى است كه در ادبيات و فرهنگ انسانى، شاهكارهاى ادبى آفريده و احياناً جنگ‏ها و ويرانى‏هاى نيز به بار آورده است. اين علاقه و دلدادگى، داراى دو منشأ و يا چهره است:

الف: كاركرد روانى جنسى

نوعى علاقه و تمايلى كه منشأ آن نياز جنسى و كشش غريزى است، زنان و مردان را به سوى جنس مخالف مى‏كشاند. دستگاه آفرينش اين جذبه و تمايل را در دو جنس مخالف قرار داده است تا به وسيله آن، نسل آدمى امتداد يابد و تلخى‏هاى زندگى مشترك، باردارى، زايمان، تربيت و پرورش اولاد و تأمين معيشت فرزندان و خانواده بر والدين سخت و گران نيايد.
قرآن كريم كاركرد خانواده در برآوردن نياز جنسى يك ديگر را چنين بيان مى‏كند:
«نساءكم حرث لكم فأتوا حرثكم انّى شئتم...»(بقره/ 223)
«زنان شما محل بذرافشانى شما هستند؛ پس هر زمان كه بخواهيد، مى‏توانيد با آن‏هاآميزش كنيد.»
لحن ترغيب‏گرانه آيه شريفه بر تأمين نياز جنسى و كامروايى از رهگذر آميزش با همسران، اهتمام كلام وحيانى الهى، بر كاركرد اثباتى اشباع جنسى زن و شوهر به وسيله يكديگر در استحكام خانواده و به بيان ديگر اهميت و جايگاه تعيين كننده عمل جنسى در خانواده را مى‏رساند.
متون‏روايى به صورت آشكارتر، برآورده شدن نياز جنسى زن و شوهر از سوى يكديگر را عامل پايدارى و استحكام بنيان خانواده برشمرده است. سنت اسلامى با شيوه‏هاى بيانى گوناگون تأكيد دارد كه زن و شوهر بايد نياز و خواسته‏هاى غريزى و جنسى يكديگر را برآورده سازد.
در روايت نبوى به نقل امام صادق‏عليه السلام آمده است:
«عن ابى عبداللَّه‏عليه السلام قال: قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم: خير نسائكم العفيفة الغلمة»
«بهترين زنان شما آن است كه پاكدامن و پرشهوت باشد.»6
در روايت ديگر از آن حضرت نقل شده است:
«برخى از اصحاب امام‏عليه السلام از او پرسيدند: لذيذترين چيزها كدامند؟(خودشان هر كدام چيزى را معرفى كردند.) امام فرمود: لذيذترين چيزها آميزش با زنان است.»7
اگر كاركرد جنسى و توليدمثل خانواده به خطر بيفتد، چه كاستى از جانب مرد باشد يا زن، ثبات و استحكام خانواده متزلزل مى‏شود. بر پاى‏بست چنين احساس خطر و امكان افتادن در ورطه فروپاشى و طلاق است كه اسلام براى زنى كه نيازهاى جنسى شوهر خود را از سرعمد و غرور، برآورده نسازد نام «ناشزه» مى‏نهد و او را سزاوار كيفر و مجازات مى‏شناسد:
«و اللاتى تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فى المضاجع و اضربوهن فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا ان اللَّه كان عليّا كبيرا»(نساء/ 34)
«آن دسته از زنان را كه از سركشى و مخالفت‏شان بيم داريد، پند و اندرز دهيد؛ و (اگر مؤثر واقع نشد)، در بستر از آنها دورى نماييد و (اگر هيچ راهى جز شدت عمل، براى وادار كردن آنها به انجام وظايف‏شان نبود،) آنان را تنبيه كنيد و اگر از شما پيروى كردند، راهى براى تعدى بر آنها نجوييد (بدانيد خداوند بلندمرتبه و بزرگ است.»
چنان كه اگر زن از ناحيه شوهر خويش احساس نشوز و خوددارى از آميزش جنسى و عمل زناشوى كند، قرآن براى جلوگيرى از فروپاشى خانواده راهكار صلح را پيشنهاد مى‏كند كه مفهوم وسيع و دامن‏گستر نسبت به هر نوع تلاش آشتى‏جويانه و از جمله واداشتن مرد براى برآوردن نيازهاى غريزى همسرش مى‏باشد.
«و ان امرأة خافت من بعلها نشوزاً او اعراضاً فلا جناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحاً و الصلح خير...»)نساء/ 128)
«و اگر زنى از طغيان و سركشى و يا اعراض شوهرش، بيم داشته باشد، مانعى ندارد، با هم صلح كنند و صلح بهتر است.»
نشوز، از ماده نشز(= فلس) آن گونه كه زبان‏شناسان مى‏گويند، در لغت به معناى مكان مرتفع است. در اصطلاح فقيهان، نشوز، به معناى عصيان كردن زن بر مرد و مرد بر زن است. در قاموس قرآن با در نظرداشت همين معناى اصطلاحى آمده است:
«نشوز برترى و عصيان كردن مرد بر زن و زن بر مرد است.»8
فقيهان و قرآن‏پژوهان، بارزترين مصداق‏هاى نشوز و برترى جويى را امتناع و خوددارى زن و يا شوهر از كامروايى ديگرى بر شمرده‏اند.
در معاشرت خانوادگى اين تنها موردى است كه قرآن كريم، راهبردهاى مختلف ارايه داده و از جمله زدن همسر را روا شمرده است، اصل رواشمارى زدن (به هر معناى كه باشد) نشان‏گر اهميت حالت نشوز از رهگذر متزلزل ساختن كيان خانواده است.
در علت‏يابى اين نكته كه چرا خداوند در مورد نشوز و امتناع زن از تمكين در برابر شوهر خويش، كيفر و مجازات تعيين كرده اما در مورد نشوز مرد، پيشنهاد مصالحه و كوشش براى صلح و آشتى ميان زن و مرد داده است؛ شايد بتوان به خصوصيات روحى و روانى هر يك از زن و مرد اشاره كرد؛ چه اين كه بر اساس يافته‏هاى روان‏شناسان، نياز جنسى مردان، ابتدايى و تهاجمى است؛ به گونه‏اى كه او خود را يكسر نياز، طلب، عشق و تمنا مى‏شناسد.
همين سرعت جوشش و غليان شهوت در مرد است كه براى مردان پرواپيشه و خداترس، عامل گريز و پرهيز از اماكن حضور زنان زيباروى و به ديگر سخن، عفت مردانه، و در مردان فاقد حيا و عفت مايه سقوط در ورطه هولناك آلودگى و فحشاء مى‏شود. در حالى كه زنان، تحمل و صبر بيشترى در خودنگهدارى در برابر فشارهاى جنسى را دارند.
اسحاق‏بن عمار از امام صادق‏عليه السلام روايت كرده است:
«خداى عزوجل براى زنان ده برابر مردان صبر و تحمل در برابر غرايز جنسى، قرار داده است. اما اگر به هيجان بيايند؛ ده برابر يك مرداند.»9
بدين ترتيب چون احتمال فروپاشى كانون خانواده در صورت ناكامى جنسى مرد از سوى همسرش بيشتر مى‏رود، اسلام از يك سوى براى جلوگيرى از چنين فرايند شومى، نسبت به نشوز زنان، سختگيرى بيشترى نشان داده و از ديگر سوى، به زنان سفارش كرده است كه شوهران خويش را اشباع جنسى كنند و كامروايى شوهرشان را به عنوان اولويت وظايف و بايستگى‏هاى همسرى خويش قرار دهند.
در روايت نبوى آمده است:
«بر هيچ زنى روا نيست بخوابد مگر آن كه خود را به شوهر عرضه كند، لباس خود را از تن بيرون كند و با او در زير يك لحاف داخل شود و بدن خود را به بدن او بچسباند، اگر چنين كند خود را به شوهر عرضه كرده است...»10
با اين حال، اسلام، نيازهاى جنسى زن را نيز ناديده نينگاشته و حق هم‏خوابى و آميزش جنسى، در فواصل زمانى معينى را از جمله حقوق زنان بر مردان شمرده است. كه هر گاه مردان از انجام آن سرپيچى كنند، بسان ضايع كردن ساير حقوق زن، مورد نكوهش و سرزنش قرار مى‏گيرند.
امام على‏عليه السلام روايت مى‏كند:
«گروهى از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم زنان را بر خود حرام قرار داده بودند، روزها روزه مى‏گرفتند و شب‏ها را به نماز مى‏ايستادند. ام سلمه اين قضيه را به رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم رسانيد. آن حضرت به سوى اصحاب رفت و به آنان چنين فرمود: «آيا شما از زنان اعراض مى‏كنيد، در حالى كه من با آنان معاشرت مى‏كنم، در روز غذا مى‏خورم و در شب مى‏خوابم هر كس از شيوه من پيروى نكند از آن من نيست.
در اين هنگام، خداوند فرو فرستاد: « لا تحرّموا طيّبات ما احلّ اللَّه لكم و لا تعتدوا انّ اللَّه لايحبّ المعتدين. وكلوا مما رزقكم اللَّه حلالاً طيباً و اتقوااللَّه الذى انتم به مؤمنون...» (مائده/ 11)87-88
از حضرت رضاعليه السلام پرسيدند:
«مردى زن جوانى دارد و در اثر مصيبتى كه بر او وارد شده چند ماه بلكه، يكسال است كه با او نزديكى نكرده است، آيا در اين كار گناهى كرده است؟ فرمود: آرى، بعد از چهار ماه گناه‏كار است.»12
تحقيقات جامعه‏شناختى نيز ناكامى‏هاى جنسى زنان و مردان را از همسران خويش در شمار عوامل طلاق، جاى داده‏اند.
دكتر «فرانك.س.كايريود» مى‏گويد:
«بر اساس آمار دقيق جديد، ثابت شده كه اكثر طلاق‏ها در زمان حاضر بر اثر عدم ارضاى جنسى زن و شوهر است.»13
كاركرد روانى و روحى به معناى پيش گفته را از منظر ديگر نيز مى‏توان در استحكام و ثبات و يا گسست و يا ناكامى خانواده تأثيرگذار دانست؛ بدين بيان كه ازدواج رابطه و راهكار قانونمند، شرعى و عقلانى براى رفع نياز دو همسر از سوى ديگرى و مانع و بازدارنده آلودگى، فحشا و هرزگى زنان و مردان است. اگر اين نياز در درون خانه و از جانب همسر، برآورده نشود، راه براى ارتباطهاى نامشروع باز مى‏شود و اين خود به طور قطع و يقين، بنياد خانواده را فرو مى‏ريزد.
يكى از پژوهشگران مسايل خانواده مى‏گويد:
«بى‏اعتنايى به توافق و تطبيق جنسى، سبب بروز بسيارى از اختلافات و اختلالات زناشويى مخصوصا بيمارى‏هاى روحى در زن از قبيل بى‏خوابى، بى‏اشتهايى، لاغرى، حملات صرعى، بى‏حوصلگى، بداخلاقى، انحراف، فساد اخلاق و بالاخره منجر به طلاق خواهد شد.»14
رهيافت به بخشى از معنا و مفهوم و روايات بسيارى كه ازدواج را وسيله حفظ نيم و يا دو سوم دين و بازيابى نيمى از سعادت و عبادت دانسته از همين منظر ميسر است.15

ب: كاركرد روانى عاطفى

منشأ و خاستگاه ديگر پيوند و دلدادگى دو همسر را بايد در امر فراتر از كشش جنسى سراغ گرفت، گو اين كه برخى از روان كاوان، چون «فرويد» كوشيده‏اند، تمامى ميل‏ها و كششهاى زنان و مردان به جنس مخالف را در غرايز جنسى محدود و محصور كنند. اما در برابر اين تصور و انگاره، پاره‏اى ديگر از روان‏شناسان و نيز متون آسمانى و وحيانى قرآن، مرتبه و لايه‏اى از محبت و دلدادگى ميان همسران را باور دارند كه در دانش روان‏شناختى، گاه «عشق» و گاه «نوعى احساس» ناميده شده و در كاربرد قرآنى، به «مودت» و «رحمت» تعبير شده است.
دكتر «ژ.آ.هدفيلد» از روان‏كاوان نام آشناى معاصر در كتاب «روان‏شناسى و اخلاق» تفسير فرويد از واژه عشق را چنين بيان مى‏كند:
«فرويد عقيده دارد كه معنا و مفهوم كامل عشق، در غريزه جنسى خلاصه شده است و در حقيقت كلمه عشق را از بين مى‏برد و به جاى آن غريزه تناسلى مى‏گذارد، و به ندرت فرقى بين غريزه مرد و زن مى‏گذارد؛ بلكه فقط مى‏گويد: مرد از راه غريزى تحريك مى‏شود و زن از راه عشق.»16
سپس نظر خود را در اين باره مى‏آورد:
«نظر من اين است كه عشق يك غريزه ساده مثل غريزه تناسلى يا خشم، غضب و يا ترس نمى‏تواند باشد، بلكه احساسى و در حقيقت مجموعه هيجاناتى است كه نسبت به يك چيز يا شخص در وجود آدمى به وجود مى‏آيد؛ مثلا وطن‏پرستى همانطور كه از اسمش پيداست احساسى است كه در آن تمام هيجانات‏مان در اطراف كشورمان دور مى‏زند.
بدين طريق،عشق، عبارت از احساسى است كه در آن عده زيادى از هيجانات، مثل فداكارى، احترام، تهور در دفاع از معشوق، نرمى و ملاطفت بخصوص در عشق مادر به فرزندش، پذيرش خواهشها و تحسين معشوق، همگى همكارى نزديك دارند.»17
شهيد مرتضى مطهرى‏قدس سره نيز مى‏گويد:
«عجيب است كه بعضى از افراد نمى‏توانند ميان شهوت و رأفت فرق بگذارند، خيال كرده‏اند آن چيزى كه زوجين را به يكديگر پيوند مى‏دهد، منحصرا طمع و شهوت است، حس استخدام و بهره‏بردارى است، همان چيزى است كه انسان را با مأكولات و مشروبات و ملبوسات و مركوبات پيوند مى‏دهد، آنها نمى‏دانند كه در خلقت و طبيعت علاوه بر خودخواهى و منفعت‏طلبى علايق ديگرى هم هست، آن علايق ناشى از خودخواهى نيست، از علاقه مستقيم به غير ناشى مى‏شود.
اين افراد گمان كرده‏اند كه مرد به زن هميشه به آن چشم نگاه كرده و مى‏كند كه احيانا يك جوان عزب به يك زن هر جايى نگاه مى‏كند، يعنى فقط شهوت است كه آن دو را به يكديگر پيوند مى‏دهد. در صورتى كه پيوندى بالاتر از شهوت است كه پايه وحدت زوجين را تشكيل مى‏دهد.»18
در قرآن كريم چنان كه بيشتر گفتيم، بر محبت و پيوند زنان و مردان به يك ديگر، نام رحمت و مودت نهاده شده و در شمار آيات و نشانه‏هاى الهى، جاى گرفته است:
«و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة إنّ فى ذلك لايات لقوم يتفكرون»(روم/ 21)
«و از نشانه‏هاى او اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد و در ميان‏تان مودت و رحمت قرار داد، در اين نشانه‏هايى است براى آنان كه گوش شنوا دارند.»
واژه مودت در زبان عرب به معناى دوست داشتن و رحمت، به معناى رقت قلب و مهربانى است؛
ابن منظور در لسان العرب مى‏گويد:
«رحمت به معناى رقت و مهربانى كردن است و به همين معناست، مرحمت.»19
كاربرد قرآنى رحمت نيز همين معنا را تأييد مى‏كند؛ راغب، در «المفردات فى غريب القرآن» مى‏گويد:
«رحمت، مهربانى و رقتى است كه تقاضاى احسان به فردى كه مورد رحمت قرار گرفته است دارد. از اين سبب گاه تنها در مهربانى ]ملزوم[ و گاه تنها در احسان]لازم[ به كار مى‏رود. مانند: خدا فلانى را رحمت كند.»20
جاراللَّه زمخشرى (467-528) نيز بر آن است كه اصل معنا و مفهوم رحمت، عاطفه و مهربانى است.21
علامه سيدمحمدحسين طباطبايى‏قدس سره توضيح بيشترى در مفهوم رحمت داده و گفته است:
«رحمت، تأثر و انفعال مخصوصى است كه در وقت ديدن محتاج، عارض قلب مى‏شود و شخص را به رفع نياز و كاستى‏هاى محتاج و نيازمند وادار مى‏كند. اين معنا به حسب تحليل، به عطا و فيض بر مى‏گردد و به همين معنا خداوند سبحان، به صفت رحمت، توصيف مى‏شود؛ يعنى، رحمت در خداوند به معناى عطا و احسان است نه تأثر و انفعال قلب؛ زيرا در ذات بارى، انفعال نيست.»22
در تعريف علامه طباطبايى از رحمت دو نكته شايان توجه است:
يك: ايشان منشأ رحمت (= احتياج و نياز شخص مرحوم) را بخشى از تعريف و مفهوم رحمت دانسته و در نتيجه مهربانى و رقّت قلب ويژه‏اى را كه به منظور رفع نياز نيازمند، بر شخص عطاكننده عراض مى‏گردد، رحمت ناميده است.
دو: در آيه شريفه مورد گفت و گو، چون مودت و رحمت ميان زن و شوهر دوطرفى دانسته شده و اين بدان معنا است كه هر يك از زن و مرد، در ژرفاى وجود خويش نياز به مهربانى و شقفت‏ورزى از جانب ديگرى را نهفته دارد و اين نياز، تنها با آميزش آن دو و تشكيل خانواده لبريز از عشق و محبت، برآورده مى‏شود. پس در تشكيل خانواده، تنها رفع نياز جنسى، مطلوب و مورد نظر نيست، بل افزون بر رفع نياز، نوعى نياز به احسان و عطوفت از هر دو جانب زوجين نسبت به ديگرى وجود دارد كه منت‏گذارى و تلخ‏كامى را، از همكارى، تعامل و رفع نياز دو طرف از سوى ديگرى، پيرايش مى‏كند و هر دو جانب از اين رفع نياز احساس شادمانى و خوشى مى‏كند، بى‏آنكه هر گونه تلاش و تحمل رنج در اين راه بتواند او را دچار ملال و خستگى كند.
كلام وحيانى الهى، در سوره مباركه نساء، شمارى از بايدهاى روابط خانوادگى را ياد كرده و پيوند زناشويى بين زن و مرد را «ميثاق غليظ» ناميده است:
«و كيف تأخذونه وقد افضى بعضكم الى بعض و اخذن منكم ميثاقاً غليظاً» (نساء/ 21)
«و چگونه آن(مهر) را باز پس مى‏گيريد، در حالى كه شما با يكديگر تماس و آميزش كامل داشته‏ايد؟ و (از اين گذشته) آن‏ها(هنگام ازدواج) از شما پيمان محكمى گرفته‏اند.»
علامه «محمد جواد مغنيه» در تفسير آيات نوزدهم تا بيست و يكم سوره مباركه نساء كه درباره شيوه معاشرت و رفتار خانوادگى است، باب بحثى را با عنوان: «ازدواج، مبادله روح با روح» مى‏گشايد و مى‏گويد:
«ازدواج مبادله روح با روح و عقد ازدواج، پيمان رحمت و مودت است نه پيمان مالك شدن جسم در بدل مال. از همين رهگذر فقيهان گفته‏اند كه عقد ازدواج به عبادات نزديك‏تر است تا داد و ستدهاى مالى و بر همين مبنا است كه عقد ازدواج را با نام خدا و بر پايه كتاب خدا و سنت رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم جارى مى‏كنند.»23
علامه «شيخ محمود شلتوت» نيز در تفسير آيات بيست و يكم همين سوره مباركه مى‏آورد:
«اگر بدانيم كه واژه «ميثاق» در قرآن كريم جز در تعبير از آن چه كه ميان خدا و انسان است از توحيدگرايى و نيز در مناسبات بين‏الدولى كه مربوط به امور مهم، خطير و سرنوشت ملت‏هاست، به كار نرفته است، به مكانت و جايگاه رفيع پيمان ازدواج، در نگاه قرآن، نايل مى‏آييم؛ چه قرآن، پيمان زناشوئى را ميثاق، ناميده است.
افزون بر اين، اگر توجه كنيم كه قرآن اين ميثاق را با وصف «غليظ» (در همين آيه شريفه) ستوده است. آن گاه به جايگاه فرازمند و واقعى اين پيمان در ميان تمامى پيمان‏هايى كه قرآن از آنها با عنوان ميثاق، ياد كرده و هيچ يك را با اين صفت توصيف نكرده است، واقف خواهيم شد.»24
بدين سان، كانون خانواده از آن روى كه بزم محبت و مودت است، اكسير آرام‏بخشى، اضطراب پيرايى و «سكن»بودن براى هر دو همسر را در خود دارد. رهيافتن به اين واقعيت كاركردى خانواده، آشكارا اعتراف به اين واقعيت نيز هست كه هر گاه خانواده از محبت و مودت، تهى گردد، شالوده آن سست و لغزنده مى‏شود و هر آن احتمال فروپاشى و گسست آن مى‏رود. و اين يكى از اسباب و عواملى است كه خانواده امروز غربى را در سراشيب سقوط و نابودى قرار داده است؛ چه كاركرد خانواده در غرب، با الهام از پندارهاى امثال فرويد، و عرف كامروايى‏هاى خيابانى و كاباره‏اى، منحصر به اشباع غريزه جنسى و تهى از مهر، شفقت و عاطفه ژرف و پايدار گرديده و روابط زن و شوهر و منزلت آن دو، به ويژه زنان، تا سر حد مزبله‏دان، تنزل يافته است.
شرط قرار دادن رضايت و خواست زن و شوهر در هنگام ازدواج، در آموزه‏هاى عرفى و شرعى اسلامى، گذشته از مصلحت‏سنجى‏هاى ديگر، گوئى به اين موضوع نظر داشته است، كه ازدواج بدون رضايت و دلدادگى دو طرف به همسر خويش، بنايى را مى‏ماند كه در مسير طوفان تند و بنياد برانداز پى‏ريزى شده باشد. بانيان چنان بنيادى روزى بر خرابه‏هاى آن، خواهند نگريست و دل‏هاى عارى از رضايت آغازين، مزرع رويش محبت و مودتى كه ماندگارى خانواده را تضمين مى‏كند، نخواهدشد.
پس بايد كه آغازين سنگ بناهاى اين بنياد، بر شالوده محبت و دوستى‏ها - و نه صد البته شور غرايز عشق‏نما و زود گذر شهوانى - گذاشته شود؛ چنان كه در فراز و فرود زندگى زناشويى نيز اين اكسير بقا و پايدارى، بايد نه تنها مصون و محفوظ بماند كه، بر اثر اخلاق كريمانه و آشناى دو همسر نسبت به يكديگر و تولد فرزندان، اين محبت و دوستى ريشه‏دار و راسخ‏تر گردد، تا بناى قدسى خانواده استحكام بيشتر بيابد.
تأكيد افزون و راه‏كردهاى متون دينى در تعامل و معاشرت كريمانه و صميمى زن و شوهر با يكديگر را مى‏توان، ناظر بر اين موضوع اساسى قلمداد كرد. سنت اسلامى، كمترين رفتار و سخنى را كه از آن بوى بى‏مهرى استشمام شود، از زن بر شوهر و از شوهر بر زن شايسته نمى‏داند و آن را نكوهش مى‏كند.
جميل‏بن دراج از امام صادق‏عليه السلام روايت مى‏كند كه فرمود:
«أيما أمرأة قالت لزوجها: ما رأيت من وجهك خيراً فقد حبط عملها»
«هر زنى كه به شوهرش بگويد: من از تو خيرى نديدم، اعمال نيك او باطل مى‏شود.»25
امام على‏عليه السلام در جمله وصيت‏هاى خود به فرزندش ابوحنيفه فرمود:
«فدارها على كل حال احسن الصحبة لها ليصفوا عيشك.»
«با همسر خود در هر شرايطى مدارا و خوش‏رفتارى كن، تا زندگى برايت گوارا گردد.»26

كاركردهاى اجتماعى
1- فرزندزايى

فرزند زايى و تداوم نسل انسانى از مجراى ازدواج، تشكيل خانواده و به هم پيوستن يك زن و مرد، نخستين عمل و كاركرد اجتماعى خانواده و از جمله مهمترين اهداف و حكمت‏هاى زوج آفرينى آدميان از سوى پروردگار حكيم و دانا و همچنين از نعمت‏هاى در خور سپاس الاهى به شمار مى‏رود:
«و اللَّه جعل لكم من انفسكم ازواجا و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفدة و رزقكم من الطيبات...» (نحل/ 72)
«و خداوند از جنس خودتان همسرانى قرار داد و از همسرتان براى شما فرزندان و نوه‏هايى به وجود آورد و از پاكيزه‏ها به شما روزى داد...»
«فاطر السماوات و الارض جعل لكم من انفسكم ازواجاً و من الانعام ازواجاً يذرؤكم فيه ليس كمثله شى‏ء و هو السميع البصير» (شورى/ 11)
«او آفريننده آسمان‏ها و زمين است و از جنس شما همسرانى براى شما قرارداد و جفت‏هايى از چهارپايان آفريد و شما را به اين وسيله ]= به وسيله همسران[ زياد مى‏كند، هيچ چيز همانند او نيست و او شنوا و بينا است.»
نعمت‏انگارى آفرينش انسان‏ها به دو صورت مردان و زنانى داراى استعداد و ظرفيت فرزندآورى و نيز، لحن امتنانى و استدلال خداوند بر تكثير نسل آدميان از رهگذر اختلاف انسان‏ها در جنس (مرد و زن بودن) براى اثبات توحيد خالقيت و ربوبيت، همزمان، گوياى اين واقعيت نيز هست كه هر گاه كاركرد فرزند زايى از خانواده ستانده شود و يا خانواده‏اى در آغاز، فاقد تواناى اين كاركرد باشد، خانواده مطابق با الگوى طبيعت و آفرينش نيست و در ذات خود كاستى و نقصان را به همراه دارد؛ چندان كه ساير كاركردها چون آرامش‏بخشى، رفع نياز عاطفى و حتى جنسى را نيز نمى‏توان به صورت بايسته و كامل از آن سراغ گرفت.
آمارهايى كه از دادگاه‏هاى خانواده به دست مى‏آيد و بررسى علل و عوامل طلاق از سوى پژوهشگران آسيب‏هاى اجتماعى نيز حكايت از آن دارد كه ناتوانى در زاد و ولد و عقيم بودن يكى از دو همسر به ميزان زيادى بر جدايى، طلاق و فروپاشى خانواده‏ها تأثيرگذار است. بر پايه اين نگاه آسيب شناسانه دينى به ازدواج و زناشويى، مى‏توان به بخشى از اسرار احكام و آموزه‏هاى شرعى فقهى اسلامى، در حوزه مسايل جنسى و خانوادگى رهيافت؛ احكامى چون كراهت ازدواج با پيرزنان و عقيمان، تحريم و سزامند كيفردانستن لواط، زنا، عقيم كردن زن و يا مرد، خود ارضائى، سقط جنين، فرزندكشى و... چه همه اين گونه انحرافات جنسى و اخلاقى، با همه اختلاف ظاهرى، رفتارى و شكلى كه با هم دارند، در اين نقطه به هم مى‏رسند كه سلامتى افراد را با خطرهاى جدى و مرض‏هاى گوناگون و احياناً غيرقابل درمان (مانند ايدز و...) مواجه مى‏سازد، بنيان خانواده را از هم مى‏پاشد زيرا كه اينها اعمال و رفتارهايى است بر خلاف حكمت آفرينش، زوج آفرينى انسان و كاركردهاى اصلى و اساسى خانواده.
در روايتى از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم آمده است:
«لا تزوّجن عجوزا و لا عاقرا فانّى مكاثر بكم الامم»27
«هرگز با پيرزن و زن نازا ازدواج نكنيد كه من به زيادى شما بر ساير امت‏ها، مباهات مى‏كنم.»
در روايتى ديگر به نقل از آن حضرت آمده است:
«بهترين زنان شما زنى است كه بچه‏آور، مهربان، پاكدامن، نزد فاميل عزيز، و محترم و در مقابل شوهر متواضع و فروتن باشد...»28
امام صادق‏عليه السلام نيز فرموده است:
«زنان سه گروه‏اند: يكى: دوشيزه، زايا و مهربان كه در گرفتارى‏ها به شوهر در امر دنيا و آخرت كمك مى‏كند و به هنگام سختى بى‏وفايى نمى‏كند. دوم: نازا كه نه زيبايى دارد و نه اخلاق و در هيچ كار خيرى به كمك شوهر بر نمى‏خيزد. سوم: پرخاشگر، پرتوقع و عيب‏جوى، كه زياد را كم مى‏شمارد و اندك را نمى‏پذيرد.»29
همين سان اسلام سزاوار زن مسلمان نمى‏داند كه با مرد خواجه و عقيم ازدواج كند؛ در روايتى امام موسى‏بن جعفرعليه السلام از ازدواج با مرد عقيم برحذر داشته است.30

2- تربيت اجتماعى

تربيت به مفهوم «فراهم آوردن زمينه براى پرورش استعدادهاى درونى هر موجود و به ظهور و فعليت رسانيدن امكانات بالقوه درون او»31 و حوزه وسيعى از آموزش و پرورش‏هاى گوناگون جسمى، فكرى، فرهنگى، علمى، اخلاقى، مذهبى و... را در بر مى‏گيرد و آن گاه كه با پسوند خانواده بيايد، بدين معنا است كه در اين نهاد كوچك ولى مهم اجتماعى افرادى به عنوان مربيان و كسانى نيز در جايگاه تربيت شوندگان وجود دارند.
پيش از آن كه دين و آموزه‏هاى وحيانى و يا پژوهش‏ها و تحقيقات روان‏شناختى و جامعه‏شناختى در اين باره اظهار نظر كند، واقعيت‏ها و عرف زندگى انسانى، مطابق با راهكارهاى پيشينى دين، نقش مربى‏گرى را به والدين به ويژه پدر و تربيت‏پذيرى را به فرزندان و احياناً همسر، داده است.
پدر در نقش مربى خانواده مى‏بايد موانع رشد و شكوفايى خانواده را شناسايى و برطرف كند و استعدادهاى خانواده را كه نمايان‏ترين و مهمترين آن‏ها ريشه‏دار شدن باورها، ارزش‏ها، محبت، دوستى، حرمت گذارى به همديگر و پروردن كودكان است به ثمر بنشاند.
گر چه امروز، مؤسسات تربيتى، به كاركرد ديرين تربيتى كودكان از سوى خانواده تجاوز كرده و كودك پرورى بوسيله كودكستانها رونق يافته است و اين مؤسسات تربيتى و آموزشى، هر چند مطابق اصول علمى در پرورش و تربيت نسل‏هاى نو، مى‏كوشند اما با اين همه، هرگز جاى پدر و مادر را پر نكرده و نخواهند كرد.
يكى از دلايل اين مطلب آن است كه، سازمان‏هاى تربيتى اگر چه بتوانند آداب، سنن و شيوه زندگى را به گونه نظرى، به كودك آموزش دهند، اما از ناحيه پرورش رفتارى و تزريق محبت و عواطف روحى كه بخشى از نياز كودك است، هرگز جانشين پدر و مادر نمى‏شوند و اين نياز همچنان بدون پاسخ مى‏ماند، مهرورزى و آغوش‏گشايى خالصانه مادر و بوسيدن‏هاى برخاسته از ژرفاى احساس و نهاد جان پدر است كه بذر محبت و دوستى واقعى و نه تصنعى را در دل كودك مى‏كارد و در گذر عمر، همين محبت‏ها است كه بر كناره جويبار زندگى كودك بزرگ مى‏شود و برگ و بر مى‏دهد. هيچ احسان و صميميتى مانند محبت پدر و لطف مادر براى فرزند نمى‏تواند ايثار، دگر دوستى و ضعيف‏نوازى را بياموزد. و اساس خانواده‏هاى بعدى را كه به وسيله كودكان و همسران فردا بنا مى‏گردد، استحكام بخشد. چه كودكان تربيت يافته در محيط صميمى و لبريز از احترام پدر و مادر به يكديگر، زياده بر آن كه تا زمان عضويت در خانواده پدر و مادر از عوامل مؤثر در ثبات و بقاى خانواده و نقطه پيوند والدين خويش به شمار مى‏روند، در آينده زندگى و تشكيل خانواده، همچون پدران و مادران خود، بانيان خانواده موفق، ماندگار و شكوفا خواهند بود.
ممكن است برخى استدلال كنند كه متغيرهاى زندگى، كاركرد تربيتى را از خانواده به بيرون منتقل كرده است، چه گرفتارى‏ها و مشاغل بيرون از منزل زن و شوهر، سبب شده است كه خانواده بخش مهمى از كاركردهاى تربيتى ديرين خود نسبت به كودكان را به سازمان‏هاى ديگرى چون پرورشگاه و آموزشگاه وانهد و تعامل تربيتى ميان زن و شوهر نيز به شدت كاهش يابد.
اما بر اساس آن چه آمد، بايد پذيرفت كه هنوز هم، پدر و مادر، وظيفه و مسئوليت خطير تربيت كودكان را هم چنان به عنوان نخستين اولويت كاركردى خود برعهده دارند، بلكه مى‏توان گفت؛ كودكان معاصر، بيش از كودكان گذشته از ميان الگوهاى متحرك محيطى، نزديك و همانند خود، به پدر و مادر اقتدا مى‏كنند و به گونه غيرارادى رفتار آنان را الگوى رفتارى و سرمشق زندگى خويش قرار مى‏دهند. افزايش ميزان الگوپذيرى فرزندان امروز از پدر و مادر را شايد بتوان در دو عامل سراغ گرفت؛ نخست اين كه خانواده امروزى به دلايل اقتصادى و تنگناهاى معيشتى از توليدمثل و فرزندزايى زياد، خوددارى مى‏كند درنتيجه كودك در محيط منزل و خانواده همبازى‏هاى همسان نمى‏يابد و ناگزير بيش از كودكان دوره‏هاى پيشين به پدر و مادر وابسته مى‏شوند و بيشتر وقت خويش را آن گاه كه پدر و مادر در منزل هستند با آنان سپرى مى‏كنند و رفتار خويش را با شيوه رفتارى آنان تطبيق مى‏دهند و هماهنگ مى‏كنند.
ديگر اين كه در جوامع صنعتى امروز، اقتضاءات شغلى باعث جابجايى و نقل و انتقال خانواده‏ها از يك نقطه به نقطه ديگر مى‏شود. كودكان در محل‏هاى جديد كمتر موفق به پيدا كردن همبازى و رفيقى كه با او انس پيدا كنند مى‏گردد، حس همبازى‏جويى آنان را به گرايش شديد به سوى پدر و مادر سوق مى‏دهد و تأثيرپذيرى از آنان را افزايش مى‏دهد.32

3- تربيت دينى

بر آن چه تا كنون درباره كاركرد تربيت خانواده، به گونه كلى بيان داشتيم، بايد افزود كه يكى از عالى‏ترين غرايز و احساس‏هاى انسانى كه از همان اوان زاده شدن و كودكى، در نهاد هر انسانى وجود دارد، حس مذهبى است. شكوفايى، پرورش و صيانت از اين حس، در حيطه خانواده و يكى از كار ويژه‏هاى آن است. چه «خانواده غالبا مركز عبادت مذهبى است كه در آن پدر نقش روحانى خانواده را بر عهده دارد.»33
از همين رهگذر، متون قرآنى و روايى، همان سان كه دين‏باوران را، مسئول تزكيه، رشد و پرورش دينى، اخلاقى و علمى شخص خويش معرفى كرده است، همان‏سان، در جايگاه سرپرست خانواده، نسبت به تربيت دينى تمام اعضاى خانواده، مسئول و مكلف شناخته است:
«يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها الناس و الحجارة...» (تحريم/ 6)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد؛ خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسان‏ها و سنگ‏هاست، نگه داريد.»
نگه‏دارى خويشتن و خانواده از آتش، همان‏سان كه با ترك معاصى و تسليم نشدن در برابر شهوات سركش ميسور است، همچنين به وسيله تعليم و تربيت درست و فراهم ساختن محيط پاك و به دور از هر گونه آلودگى فكرى و عملى حاصل مى‏شود.
حضرت محمدصلى الله عليه وآله وسلم در پاسخ به سوالى در اين زمينه، كه چگونه انسان مى‏تواند اهل و فرزندانش را از آتش (آتش دنيا و آخرت) نجات دهد؛ فرمودند:
«آن‏ها را به آن چه خدا دستور داده، امر و از آن چه نهى كرده باز داريد. اگر از شما پذيرفتند آنان را از آتش جهنم حفظ كرده‏ايد و اگر قبول نكردند به وظيفه خود عمل نموده‏ايد.»34

شيوه‏هاى تربيت دينى

تربيت دينى در محيط خانواده با دو شيوه اساسى ميسر است:

1- شيوه كلامى.
2- شيوه نمادين.
1- شيوه كلامى

منظور از شيوه كلامى (دستورى – بيانى) امر و نهى‏هاى ارشادى دو همسر، به يكديگر و كودكان عضو خانواده است؛ يعنى به دستورها مشورت دهى همسران به يكديگر و پدر و مادر به فرزندان در انجام احكام و كارهاى دينى، اخلاقى و عبادى، شيوه «كلامى» تربيت گفته مى‏شود. اين نوع تربيت به نوبه خود، در رشد و شكوفايى حس دينى اعضاى خانواده به ويژه كودكان، تأثير فراوان دارد؛ زيرا صميميت و پيوند و اشتراك سرنوشت زن و شوهر بستر پذيرش و سخن شنوى از همديگر را فراهم مى‏آورد، چنان كه كودك در دوره كودكى وابستگى كامل به والدين دارد و با ديد مثبت به آن‏ها مى‏نگرد و هر چه از آنان دريافت كند، مى‏پذيرد.
گفتارهاى والدين، اعم از دستورى و غيردستورى، حتى سخنان معمولى آن‏ها در شكل‏گيرى رفتار و افكار كودك موثر است و چه بسا سخنان نامناسب و احيانا دروغ‏ها، سرزنش‏ها و تهديدهايى كه در محيط خانه رخ مى‏دهد و ارتباط مستقيم با كودك ندارد، در روح كودك اثر مى‏گذارد. از اين روى بر پدر و مادر لازم است كه در گفتار و سخنانى كه در محيط خانواده صورت مى‏پذيرد - چه آن دسته از گفتار و سخنانى كه يك سوى آن عضوى از اعضاى خانواده است و يا اين كه طرف سخن فردى بيرون از اعضاى خانواده است اما گفتگو در محيط خانه صورت مى‏پذيرد. - كمال دقت و راست گوى را رعايت كنند.

2- شيوه نمادين

به آن چه اعضاى خانواده از اعمال و رفتار يكديگر، مى‏بينند و مى‏آموزند بدون اين كه دعوتى از او شده باشد، شيوه «نمادين (عملى)» تربيت گفته مى‏شود. اين گونه يادگيرى و تربيت دو شاخصه بنيادين دارد، نخست اين كه دامنه تأثير اين روش بسيار گسترده است، گويى از همين رهگذر يكى از شيوه‏هاى تربيتى انبياعليه السلام تربيت از راه عمل بوده و آنان براى تربيت دينى مردم از اين روش استفاده كرده‏اند؛ تمامى رهبران آسمانى، پيش از آن كه به مردم دستورى بدهند، خود به آن عمل مى‏نمودند. حضرت ابراهيم‏عليه السلام براى هدايت بت‏پرستان از شيوه غيركلامى و نمادين بهره جست و به جاى موعظه و نصيحت با شكستن بتها به آن‏ها نشان داد كه چنان معبودهايى بى‏روح، نفع و ضررى به حالشان ندارد.
پيامبر گرامى‏عليهم السلام نيز در موارد متعددى، مانند تعليم نماز و حج، از اين شيوه استفاده كردند و فرمودند:
«صلوا كما رأيتمونى اُصلّى»
«نماز بگزاريد، آن گونه كه مى‏بينيد من نماز مى‏گزارم.»
تأثيرگذارى رفتارى خانواده بر يكديگر هر چند تمامى اعضاى همزيست را در بر مى‏گيرد، اما از ميان همه، آن كس كه بيشترين اثرپذيرى را دارد، كودكان و خوردسالان است.
چشمان ظريف و تيزبين كودك مانند دوربين حساس از تمام صحنه‏هاى زندگى خانواده به خصوص حركات و رفتار والدين و ديگر اعضاى آن، فيلم‏بردارى مى‏كند. از لبخندها، زمزمه‏ها و نوازش‏هاى والدين درس خوش‏بينى، اميدوارى، اعتماد و محبت مى‏آموزد و به عكس، از تنديها، بدرفتاريها و عصبانيت‏هاى آن‏ها درس تندى و بداخلاقى را مى‏گيرد. معمولاً كودك سخن گفتن، آداب معاشرت، رعايت نظم يا بى‏نظمى، امانت‏دارى يا خيانت، راست‏گويى يا دروغ‏گويى، خيرخواهى يا بدخواهى را در محيط خانه فرا مى‏گيرد.
اگر همسر و يا پدر و مادر به دستورات دينى اهميت دهند، اهل نماز و عبادت، دعا، تلاوت قرآن و توجه به معنويات باشند، بدون شك، و در اكثر موارد بر ابعاد روحى و دينى طرف مقابل و كودك خانواده تأثير مى‏گذارد. به همين دليل، كودك سه يا چهار ساله هنگام مشاهده نماز والدين به نماز ترغيب مى‏شود و مانند آنان به ركوع و سجود مى‏رود. فرزندان كوچكى كه به همراه والدين به نهادهاى مذهبى - مساجد، حسينيه‏ها... مى‏روند. سنت‏ها و شعاير مذهبى را با همان شيوه كه در والدين ديده است، در بازى‏هاى كودكانه با هم‏سالان خود، باز توليد مى‏كنند.
اظهار اين گونه رفتارها از كودك، ناشى از تأثير عميق رفتار والدين بر روح اوست كه غالباً تبديل به ملكه مى‏شود و تا پايان عمر در او باقى مى‏ماند. چنان كه همانندى ميان رفتارهاى دينى، اخلاقى و اجتماعى دو همسر كه ساليانى با يكديگر زيسته‏اند، جاى انكار ندارد.
تأثيرگذارى تربيت نمادين و اثرپذيرى از آن هر گاه از منظر روابط والدين و فرزندان نگريسته شود، از ميان اعضاى خانواده، مادر نقش بيشترى در تربيت كودك مى‏يابد. چرا كه او نخستين كسى است كه رابطه مستقيم با كودك دارد. نيازهاى او را تأمين مى‏كند و به خواسته‏هايش پاسخ مى‏گويد. از اين رو، كودك از عواطف احساسات، نگرش‏ها و انديشه‏هاى مادر بيش‏تر متأثر مى‏شود. نگاه مثبت قرآن با اين تحليل و ارزيابى را مى‏توان از داستان همسر عمران در تربيت دخترش مريم به دست آورد. كه در آيات سى و پنجم، تا سى و هفتم سوره مباركه آل عمران بيان شده است.
بر اين اساس، وظيفه مادر در قبال تربيت دينى كودك سنگين‏تر و افزون‏تر از ديگران است. و اما اگر از منظر روابط زن و شوهرى بنگريم، به دليل سيال بودن و انعطاف‏پذيرى روحى و روانى زن، تأثير شخصيت رفتارى شوهران بر همسران برجسته‏تر مى‏شود و گويى از همين سبب است كه در آيه شريفه: «يا ايها الذين امنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا...» روى سخن با مردان، آن هم با در نظر داشت حيثيت و شأن بودن شوهر (= قوا ...اهليكم) است. لكن اين تأثيرگذارى از شوهران بر همسران در سطح اصلاحات رويين و كم‏عمق تصور مى‏رود و چنان نيست كه تقابل و رودرويى فكرى بين زن و شوهر را بر طرف سازد، از اين روى، اگر سنگ بناى ازدواج بر شالوده‏اى پى‏ريزى شود كه هر دو طرف در باورهاى كلان هستى شناختى اختلاف‏نظر دارند و يا در مسير زندگى مشترك اين اختلاف روى دهد بى‏گمان اين بنا فرو مى‏ريزد.

تربيت دينى و تداوم خانواده

گذشته از هر اثر و ره‏آورد دنيوى و يا اخروى كه براى تربيت دينى خانواده به مفهوم و شيوه‏هاى يادشده مى‏توان سراغ گرفت، نقش تربيت دينى، در سالم‏سازى، تعامل زن و شوهر و تداوم و استحكام خانواده بسى برجسته و قابل توجه است. رهيافت كامل‏تر به اين نقش و اثر، آنگاه ميسر مى‏گردد كه به تربيت دينى از زوايا و در ساحت‏هاى زير نگريسته شد.

1- در حوزه باورها

قرآن كريم در آيات مختلف به اين موضوع اشاره دارد كه هر گاه زن و مرد، در مسايل اصلى و بنيادى اعتقادى و ارزش داورى، نگرش‏هاى متفاوت داشته باشند، كفو يكديگر به شمار نمى‏روند و اگر چه پيمان زندگى مشترك ببندند تداوم نمى‏يابد و با جدايى، بل دشمنى پايان مى‏پذيرد.
خداوند در آيات دهم و يازدهم سوره مباركه تحريم از دو خانواده‏اى ياد مى‏كند كه زنان و شوهران باورهاى متفاوت داشتند و اين تفاوت در باورها به تقابل، جدايى و دشمنى آنان انجاميد:
«ضرب اللَّه مثلا للذين كفرو إمرأت نوح و إمرأت لوطٍ كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من اللَّه شيئاً و قيل ادخلا النار مع الداخلين. و ضرب اللَّه مثلا للذين آمنوا امرأت فرعون اذ قالت رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة و نجّنى من فرعون و عمله و نجّنى من القوم الظالمين» (تحريم/ 10-11)
«خداوند براى كسانى كه كافر شده‏اند به همسر نوح‏عليه السلام و همسر لوطعليه السلام مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى‏شوند!» و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثل زده است، در آن هنگام كه گفت: «پروردگارا! خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و كار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهايى بخش!»
از جمله دريافت‏هاى روشن اين دو آيه مباركه، نقش و تأثير تفاوت‏هاى فكرى در براندازى بنيان خانواده است. آيات شريفه از هر دو گروه زنان و مردان كه با همسران خود، ناهمسانى فكرى داشته و در اين ناهمسانى و اختلاف گاه زن و گاه مرد، بر طريق صواب و هدايت بوده نمونه‏آورده است تا گمان خصوصيت داشتن انحراف زنان و يا مردان را از ميان بردارد و نشان دهد كه ازدواج‏هاى پا گرفته بين دو شخصيتى كه افق‏هاى فكرى متفاوت دارند، فروخواهد پاشيد. بى‏آن كه حقانيت زن و يا مرد، در اين فرايند، مايه تفاوت گردد. چه اين كه از جمله انگاره‏هاى موجود و حتى رسوخ يافته در فقه آن است كه اگر در اختلاف‏هاى فكرى و اعتقادى، زن دچار انحراف باشد، مشكلى وجود ندارد؛ زيرا كه سيطره و تسلط مرد مانع از تأثيرگذارى زن بر مرد مى‏شود و زن، سرانجام به كيش مرد خويش در خواهد آمد.
در سوره مباركه احزاب، خداوند متعال به رسول خود فرمان مى‏دهد كه به همسران خويش اعلام كند كه هر گاه با پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در ارزش داورى‏ها، همسوى و هم‏انديشى نداشته باشند، اين اختلاف، پيوند همسرى ميان آنان را مى‏گسلد و كار آنان به جدايى مى‏كشد:
«يا ايها النبى قل لازواجك ان كنتن تردن الحيوة الدنيا و زينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلا. و ان كنتن تردن اللَّه و رسوله و الدار الاخرة فان اللَّه اعد للمحسنات منكن اجرا عظيما» (احزاب/ 28-29)
«اى پيامبر، به همسرانت بگو: «اگر شما زندگى دنيا و زرق و برق آن را مى‏خواهيد بياييد؛ با هديه‏اى شما را بهره‏مند سازم و شما را به طرز نيكويى رها سازم. و اگر شما خدا و پيامبرش و سراى آخرت را مى‏خواهيد، خداوند براى نيكوكاران شما پاداش عظيمى آماده ساخته است.»
ممكن است است پنداشته شود، ياد كرد اين نمونه‏ها بيان موارد خاص است و نمى‏توان قاعده و قانون كلى از آن استخراج كرد و يا آن را ديدگاه و نظر قرآن و اسلام در آسيب‏شناسى خانوادگى قلمداد كرد. پاسخ آن است كه اين نگرش، در تعارض با جاودانگى پيام‏ها و آموزه‏هاى قرآنى است. افزون بر اين، در آيات سوره تحريم آشكارا بيان مى‏دارد كه بيان داستان نوح‏عليه السلام، لوطعليه السلام و فرعون نه روايت تاريخ و سرگذشت اين خانواده‏ها، بلكه مثل جارى و داراى كاربردى در همه زمان‏ها و مكان‏ها است.

2- در حوزه اخلاق

در نگرش قرآنى، عدم پيراستگى اخلاقى هر يك از زن و شوهر مى‏تواند تنازع و تنش در درون خانواده برانگيزد و خانواده را تا سرحد جدايى و فروپاشى به پيش برد. از ميان شواهد مختلف قرآنى براى اثبات اين نگره به يادكرد دو نمونه بسنده مى‏كنيم:
يك: آيات يكم تا پنجم سوره مباركه «تحريم» رويدادى را حكايت مى‏كند كه در زندگى خانوادگى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم اتفاق افتاد و مايه رنجش شديد و آزردگى خاطر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم از برخى همسرانش گرديد، چندان كه مى‏رفت تا كار به طلاق و جدايى بينجامد:
«يا ايها النبى لم تحرم ما احل اللَّه لك تبتغى مرضات ازواجك و اللَّه غفور رحيم. قد فرض اللَّه لكم تحلة ايمانكم و اللَّه مولاكم و هو العليم الحكيم. و اذ اسرّ النبى الى بعض ازواجه حديثا فلما نبأت به و اظهره اللَّه عليه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نبأها به قالت من أنبأك هذا قال نبأنى العليم الخبير. ان تتوبا الى اللَّه فقد صغت قلوبكما و ان تظاهرا عليه فأن اللَّه هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين و الملائكة بعد ذلك ظهير. عسى ربّه ان طلقكن أن يبدله ازواجا خيرا منكن مسلمات مومنات قانتات تائبات عابدات سائحات ثيبات و ابكارا»
«اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مى‏كنى؟ و خداوند آمرزنده و رحيم است. خداوند راه گشودن سوگندهايتان را (در اين گونه موارد) روشن ساخته و خداوند مولاى شماست و او دانا و حكيم است. (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه پيامبر يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود، هنگامى كه پيامبر همسرش را از آن خبر داد گفت: «چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخت؟» فرمود: «خداوند عالم و آگاه مرا باخبر ساخت!» اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست زيرا) دلهايتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضد او دست به دست هم دهيد (كارى از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند. اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد؛ همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه‏كار، عابد، هجرت كننده، زنانى غير باكره و باكره.»
از شأن نزول و همچين ظاهر آيات شريفه بر مى‏آيد كه عامل اصلى تصميم پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و يا اعلام چنين تصميمى از سوى آن حضرت دو چيز بوده است:
1- افشاى اسرارى كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بدانان گفته بود.
2- منشأ اين افشاى سر، حسادت برخى از همسران پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بر بعضى ديگر بوده است.
بى‏گمان نقل اين داستان از زندگى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم - بسان ساير حكايات و قصص قرآن - تنها جنبه حكايت‏گرى و نقل رويدادى از ماجراهاى زندگى خانوادگى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم ندارد؛ بل اهداف تربيتى و اجتماعى فراتر از حادثه سبب نزول، مورد نظر است. از اين رو از آيات مباركه استفاده مى‏شود كه هر گاه روابط و تعامل اعضاى خانواده از رعايت هنجارهاى اخلاقى بركنار باشد، بنيان خانواده متزلزل مى‏شود و به ديگر سخن، در اين آيات كريمه، حسادت و افشاى اسرار درون خانوادگى، به عنوان نمونه از ميان ده‏ها خصيصه ناپسند اخلاقى و رفتارى، برجسته شده‏اند تا اثر ويران‏گر رذايل اخلاقى در فروپاشى خانواده را بنماياند. از همين رو خداوند در فراز پايانى آيات مباركه از مورد نزول، مى‏گذرد و شمارى از مهمترين بايستگى‏هاى همسران را يادآور مى‏شود. به حكم سياق و حفظ نظم كلام الهى و نيز شأن نزول آيات، از جمله پيام‏ها و دريافت‏هاى روشن يادكرد اين صفات، آن است كه آراستگى اعضاى خانواده به ويژه زن و شوهر به اين آرايه‏ها، از عوامل تحكيم پايه‏هاى خانواده و صيانت‏گر بقاى آن است.
دو: در سوره مباركه «قصص» در بخشى از نقل داستان حضرت موسى‏عليه السلام ماجراى ملاقات آن حضرت با دختران حضرت شعيب‏عليه السلام و كمك موسى‏عليه السلام، به آنان آمده است. در اين برخورد و ملاقات شيوه رفتار موسى، با دو دختر شعيب چنان بود، كه برخى از صفات برجسته او را به نمايش بگذارد و دختران در عالم ناشناسى او را شايسته عضويت در خانواده خود ببينند و در بازگشت به خانه، نيت‏شان درباره موسى‏عليه السلام را با پدر درميان بگذارند و براى درستى پيشنهاد خود از شخصيت موسى سخن بگويند و سيماى او را بدين گونه ترسيم كنند:
«قالت احديهما يا ابت استأجره ان خير من استأجرت القوى الامين» (قصص/ 26)
«يكى از آن دو (دختر) گفت: پدرم، او را استخدام كن؛ زيرا بهترين كسى را كه مى‏توانى استخدام كنى، آن كس است كه قوى و امين باشد. (و او همين مرد است.)»
روايت اين ماجرا از سوى قرآن، به ويژه يادكرد تكيه دختر شعيب - همان دخترى كه بر اساس روايات تفسيرى و متون تاريخى، بعدها همسر موسى، شد - بر فضيلت اخلاقى امانت، كه به گواهى شاهد و قراين داستان، مراد از آن، حيا و عفت موسى‏عليه السلام، مى‏باشد، نشانگر آن است كه عفت و پاكدامنى، نه تنها براى مردان و از ديد آنان - چنان كه برخى پنداشته‏اند - كه براى زنان و نوع نگرش آنان به مردان نيز بس مهم و قابل توجه است و از جمله مهمترين اسباب تحكيم روابط دوستانه ميان زن و شوهر و مايه دلگرمى و اعتماد هر چه بيشتر زن و مرد و مرد به زن، به شمار مى‏رود؛ چنان كه ناپاكى و دامن‏آلودگى زن و يا مرد، روابط مستحكم خانواده را از هم مى‏گسلد و سامان و نظم خانوادگى را فرو مى‏پاشد.
آمارها و بررسى‏هاى آسيب‏شناسانه اجتماعى و خانوادگى نيز مؤيد همين نگرش قرآنى و بيان‏گر آن است كه خيانت همسران به يكديگر و آلودگى اخلاقى نه تنها از عوامل فروپاشى خانواده‏ها در جوامع سنتى بلكه در ميان ملت‏هايى است كه به ارزش‏هاى سكولار پاى‏بندند؛ زيرا كه فطرت و طبع انسانى با خيانت زن و شوهر به يكديگر ناسازگار است و هيچ زن و مردى - گرچه به ظاهر تن دردهد - در عمق جان خويش، خيانت همسر خود را دوست ندارد و به همين دليل در بيشتر موارد، او نيز اقدام به مثل مى‏كند. بخشى از مصلحت و حكمت و آموزه‏هاى دينى در موضوع حجاب و پوشش مردان و زنان، با نگريستن از همين زاويه قابل فهم و دريافت است.

3- كاركردهاى اقتصادى

تمامى انسان‏شناسان و پژوهشگران جامعه‏شناختى، كاركرد اقتصادى خانواده را پذيرفته و گفته‏اند، علت پيوند پدر و مادر، تنها يا حتى غالباً، امتيازات و بهره‏هاى جنسى ارزانى شده بر همسران نيست؛ چه در بسيارى از جوامع ابتدايى و همچنين پاره‏اى از جوامع امروزى، روابط جنسى پيش از ازدواج و خارج از حدود زناشويى، وجود داشته و دارد، اما هر دو گروه، خود را بى‏نياز از تشكيل خانواده نمى‏ديده‏اند. در باور اينان «يكى از عوامل مهم حفظ بقاى خانواده هسته‏اى، تشريك مساعى اقتصادى بر اساس تقسيم كار بين زن و شوهر است.»35
متون دينى بر خلاف واقعيت و عرف زندگى بشر امروزى و حتى عرف پذيرفته نزد اكثر مسمانان، كه نداشتن مسكن، درآمد ثابت و شغل و كار مشخص را از بهانه‏هاى ترك ازدواج و عزب زيستن مى‏انگارند، بر آن است كه تشكيل خانواده خود يكى از عوامل رهايى از فقر و از جمله اسباب ثروتمندى و دسترسى به امكانات و رفاه بيشتر زندگى است:
«وانكحوا الايامى منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم اللَّه من فضله ان اللَّه واسع عليم» (نور/ 32)
«مردان و زنان بى‏همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را؛ اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى‏نياز مى‏سازد؛ خداوند گشايش دهنده و آگاه است.»
چنان كه پيداست، آيه شريفه، در پى برجسته نماياندن كاركرد اقتصادى خانواده است و تشكيل خانواده و ازدواج را در ثروت افزايى مؤثر مى‏شناسد و با دو بيان مؤكد «فسوف يغنيهم اللَّه» و «ان اللَّه واسع» برآورده شدن نيازهاى مالى خانواده را تضمين مى‏كند.
مطابق معناى اين آيه شريفه از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم روايت شده است:
«اتخذوا اهل فانه ارزق لكم.»36
«تشكيل خانواده دهيد كه براى شما روزى‏رسان‏تر است.»
همچنين از امام صادق‏عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
«فالرزق مع النساء و العيال»37
«رزق، در زن گرفتن و تشكيل خانواده است.»
گذشته از تحليل‏هاى دينى و باور به فضل و امداد الهى كه فقر و ثروت، سلب و اعطاى نعمت، در دست قدرت او است، نقش ازدواج و تشكيل خانواده در ثروت‏افزايى را شايد بتوان از منظر عقلى بدين گونه ارزيابى كرد كه شخص عزب، اميد و انگيزه براى كار، تلاش و جديت ندارد و احساس مسئوليت تأمين معاش نسبت به كسى نمى‏كند. او تنها مسئول خويشتن خويش است كه مى‏تواند، با گرسنگى كنار بيايد و رياضت پيشه كند و با اندك قوت لايموت، روزگار بگذراند و تن به زحمت و سختى كار و فعاليت ندهد. شواهد عينى زندگى افراد مجرد نيز همين مطلب را گواهى مى‏دهد. احساس و سيماى زندگى شخص عزب، در گزارش يكى از جامعه‏شناسان، از مرد مجرد اهل «برزيل» چنين تصوير شده است:
«ساعت‏هاى مداوم در گوشه‏اى از كلبه كز مى‏كرد. گرفته، محروم از توجه، و سخت نحيف و لاغر به نظر مى‏رسيد كه در حد اعلاى افسردگى است. به جز در مواردى كه تنها به شكار مى‏رفت، به ندرت پا از خانه بيرون مى‏گذاشت. در سر غذاى خانوادگى كه بر گرد آتش صرف مى‏شد، يكى از بستگان گهگاه سهم ناچيزى از غذا را در كنارش مى‏گذاشت و او با حالت سكوت مى‏خورد، در غير اين 7صورت معمولاً روزه‏دار مى‏ماند. وقتى به گمان اين كه سخت بيمار است، علت را جويا شدم، به پندارم خنديدند و پاسخم دادند: «مجرد است»38
با تشكيل خانواده و به ويژه با تولد فرزند، تكليف و احساس مسئوليت تازه‏اى براى هر يك از پدر و مادر پديد مى‏آيد و از آن جا كه هر دو همسر، پيشرفت و رشد اقتصادى خود را درگرو تلاش يكديگر مى‏دانند و توفيقات و خوش‏بختى كودك را نيز در گرو كار و فعاليت خود مى‏بينند، تحمل هر گونه تلخى و مشقت را بر خود هموار مى‏كنند و در پى برآوردن نيازهاى امروز و فرداى او بر مى‏آيند. چنين مسيرى به طور طبيعى به رفاه و ثروت افزايى مى‏انجامد. بر اساس آن چه آمد؛ نيازى به گفتن ندارد كه تشكيل خانواده الزاماً به معناى ثروتمندى نيست، چه كانون خانواده تنها بستر و زمينه رشد اقتصادى را فراهم مى‏آورد. اما شرايط و بايدهاى ديگرى همچون كار و تلاش پى‏گير فكرى، عقلى و جسمى هر دو همسر لازم است، تا آن بسترها و ظرفيت‏ها به فعليت بنشينند. حتى امدادهاى الهى نيز در هر زمينه‏اى كه باشد از معبر اسباب و وسايط فيضان مى‏يابد و نه جزاف و خارج از قانون‏مندى نظام هستى. زيرا كه: «ليس للانسان الا ما سعى» (نجم/ 39)
«براى انسان بهره‏اى جز سعى و كوشش او نيست.»

پی نوشت‌ها:

1- حر عاملى، محمد، وسايل الشيعه الى تحصيل مسايل الشريعة، تحقيق: عبدالرحيم ربانى شيرازى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 14/3.
2- آنتونى، گيدنز، چشم‏انداز خانواده، ترجمه: محمدرضا جلايى‏پور، ماهنامه بازتاب انديشه در مطبوعات روز ايران، شماره مسلسل 44، آذر 1382 ش.
3- تى.بى. باتامور، جامعه‏شناسى، ترجمه سيدحسن منصور و سيدحسن حسينى كلجاهى، چاپ اول، تهران، انتشارات فرانكلين، 190/ 2535.
4- همان.
5- ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه: عباس زرياب، تهران، شركت انتشارات علمى فرهنگى، 136 / 1373.
6- وسايل الشيعه، 14/15.
7- همان، 14/10.
8- قاموس قرآن، ماده نشز.
9- وسايل الشيعه، 40/14.
10- همان، 126/14.
11- همان، 9/14.
12- همان، 100/14.
13- شريف قريشى، باقر، نظام خانواده در اسلام، ترجمه: لطيف راشدى، چاپ دوم، سازمان تبليغات اسلامى، 133 / 1377.
14- صانعى، صفدر، بهداشت ازدواج از نظر اسلام، چاپ اول، مشهد، كتاب فروشى جعفرى، 40 / 1346.
15- مشكينى، على، ازدواج در اسلام، ترجمه: احمد جنتى، چاپ اول، قم، انتشارات ياسر، بى‏تا، /19-20.
16- ژ.آ.هدفيلد، اخلاق و روان‏شناسى، ترجمه: على پريور، چاپ دوم، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 163/ 1366.
17- همان.
18- مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، چاپ هشتم، تهران، انتشارات صدرا، 180/ 1357.
19- لسان العرب، ماده رحمت.
20- المفردات فى غريب القرآن، ماده رحمت.
21- زمخشرى، محمود، الكشاف عن حقايق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل فى وجوه التأويل، قم، نشر ادب حوزه، بى‏تا،/ 1.
22- طباطبايى، سيدمحمد حسين، الميزان فى تفسيرالقرآن، چاپ دوم، قم، مؤسسه انتشارات اسماعيليان، 1/18.
23- مغنيه، محمدجواد، التفسير الكاشف، بيروت، دارالعلم للملابين، 283/2.
24- همان.
25- وسايل الشيعه، 114/14.
26- همان، 120/14.
27- شرح جامع صغير، 396/6.
28- وسايل الشيعه، 4 /14.
29- همان.
30- نظام خانواده در اسلام،/ 63.
31- سادات، محمدعلى، اخلاق اسلامى، تهران، شركت چاپ و نشر ايران، 1373.
32- جامعه‏شناسى، /190.
33- همان.
34- وسايل الشيعه، 127/14.
35- جامعه‏شناسى، /190.
36- وسايل الشيعه، 3/14.
37- همان، 122/14.
38- جامعه‏شناسى، /191.

مقالات مشابه

آثار الزواج في التمکين الاجتماعي

نام نشریهرساله التقریب

نام نویسندها. د. نور‌الدین عتر

خانواده در قرآن

نام نویسندهفریبا رحمانی

تعريف خانواده از منظر قرآن

نام نشریهفصلنامه پژوهشهای قرآنی

نام نویسندهفاطمه صدر طباطبایی