تفسير منسوب به امام جعفر صادق(ع) در حقيقت مجموعهاي از روايات تفسيري با صبغهاي عرفاني- اشاري است كه به امام جعفرصادق(ع) نسبت داده شده است.
اين روايات بهطور پراكنده در قرن سوم هجري به كرات در محافل صوفيان كوفه و بغداد بازگو ميشده و محل تامل علماي صوفيه نيز بوده است. اين روايات اول بار به همت ابوعبدالرحمان سلمي در كتاب حقايقالتفسير گردآوري و تنظيم شده است.
اين تفسير مشتمل بر 310 آيه پراكنده از قرآن كريم است كه با ارائه 350 روايت منسوب به امام جعفر صادق(ع) كه با عبارتهايي چون «قال جعفر» يا «جعفرالصادق» يا «جعفربن محمد» آغاز شده، بهعنوان دومين تفسير منتسب به ائمه اطهار بعد از تفسير منتسب به امام حسن عسكري(ع) مورد توجه علما و مشايخ قرار گرفته است. به بهانه انتشار اين اثر به تصحيح استاد منوچهر صدوقيسها، عصر سهشنبه (19 شهريور) نشستي با عنوان «تفسير منسوب به امام جعفرصادق(ع)» بهمنظور بررسي كتاب «تفسير منسوب به امام
جعفر صادق(ع)» در محل همايشهاي شهر كتاب مركزي برگزار شد. در اين نشست كه با حضور اكبر ثبوت، حسن سيدعرب و منوچهر صدوقيسها مصحح اين كتاب برگزار شد، سبك و محتواي اين تفسير ، مورد بررسي قرار گرفت.
منوچهر صدوقيسها، مصحح تفسير منسوب به امام جعفرصادق(ع) در آغاز اين نشست، گفت: اولين تفسير يا تأويل مهم بر حسب تاريخ، «حقايقالتفسير» عبدالرحمان سلمي است كه وفات او در سال 412 اتفاق افتاده است. اين تفسير در واقع جامع اقوال صوفيه قبل از سلمي را در بر دارد، يعني تأويلات بسياري از صوفيه را كه خيلي از آنها نيز سينه به سينه نقل شده، جمعآوري كرده و در «حقايقالتفسير» آورده است. تا همين چند سال پيش با وجود كثرت نسخ خطي، برخي از دوستان اظهار كردند اين اواخر چاپي از آن در بيروت انجام شده است. متأسفانه اين تعبيري كه ميخواهم مطرح كنم به ناچار و اول بار است كه براي كتابي مطرح ميكنم، اما بايد بگويم كه كاش اين كار با اين كيفيت و با اين شيوه، چاپ و منتشر نميشد و بهصورت خطي باقي ميماند.
در حقايق التفسير مطالب بسيار زيادي وجود دارد كه با قال صادق، يا قال جعفربن محمد آغاز شدهاند. اينها را از اوان پيدايش حقايقالتفسير، به امام جعفر صادق(ع) منسوب ميكردند. ولي چون اين تفسير اسم تصوف رويش بوده و هنوز هم هست، خيلي محل توجه اهل معرفت قرار نگرفته است.
در اوايل قرن 20، ماسينيون، كه صرفنظر از مشرب سياسياش واقعا خدماتش قابل انكار نيست، در كتاب معروفش «مباني و اصطلاحات تصوف اسلامي»، بحثي درباره تفسيرهاي منسوب به امام صادق(ع) در حقايقالتفسير مطرح ميكند. مطابق توجه ماسينيون به اين موضوع، يكي از شاگردانش «نويا» كه كشيشي اهل فضل بوده از اهالي عراق كه تحصيلاتش را در سوربن به اتمام رسانده است، تفسيرهاي منسوب به امام صادق(ع) را از حقايقالتفسير درميآورد و به اسم امام صادق(ع) چاپ ميكند كه اين اثر در تهران نيز به همت نشر دانشگاهي منتشر ميشود. همزمان با او يا كمي بعد از او، شخص ديگري به نام «ذيعور» نيز اين كار را ميكند، به اين ترتيب كه «قال صادق»ها را بيرون ميآورد و كتابي به نام «تفسير و صوفي» را منتشر ميكند كه تاكنون دو بار تجديد چاپ شده است.
بعد از اين واقعه مراد از تفسير عرفاني و آنچه گفته ميشود تفسير عرفاني امام صادق(ع) ، كار اين دو شخص است.صدوقيسها ادامه ميدهد: «نويا» در ضمن تحقيقاتش در كتابخانه بزرگ سليمانيه كه مشتمل بر 100 كتابخانه مجزاست، در كتابخانه «نافذ پاشا» به تفسيري مستقل كه كلا منسوب به امام صادق(ع) است، برميخورد. متأسفانه زياد ميبينم كه اهل فضل اين دو تفسير را با هم اشتباه ميكنند، در حالي كه اين دو تفسير كاملا از هم مستقلاند. در «نافذ پاشا» نويا به اين تفسير برميخورد و دچار اشتباهاتي ميشود كه در مقابل خدمات او، قابل رد شدن است.
يكي از اشتباهات او اين است كه گمان ميكند اين تفسير، همان تفسير نعماني است. «نعماني» كاتب كليني «اصول كافي» است. او با اين اشتباه كه اين تفسير همان تفسير نعماني است آن را معرفي ميكند و اشتباه ديگرش اين است كه او گمان كرده اين تفسير كامل در «نافذ پاشا» روايت شيعي «حقايقالتفسير» است. وي خيلي صريح ميگويد كه در كتابخانه «نافذ پاشا» تفسيري كامل وجود دارد كه روايت شيعي تفسيرالحقايق است و به اسم نعماني است. اين گفته او در حالي است كه اين نسبت به هيچ وجه درست نيست. اين اثر نه منسوب به نعماني است و نه اثري شيعي است.
استاد اكبر ثبوت ديگر سخنران حاضر در جلسه نيز، ضمن ارائه اين مطلب كه روايات تفسيري منسوب به امام صادق(ع) غالبا توسط اهل سنت نقلقول شده است، گفت: كمتر ميبينيم كه رواياتي تفسيري منسوب به امام صادق(ع) در متون شيعي تاثير گذاشته و منعكس شده باشد. تا جايي كه به ياد دارم سيدبنطاووس است كه بعضي از روايات، مثل تفسير سلمي را در كتابش نقل ميكند و بعد از او مرحوم كاشاني است كه با توجه به مشرب عرفانياي كه دارد، پارهاي از روايات را نقل ميكند و پس از او مرحوم مجلسي به نقل از سيدبن طاووس پارهاي از آنها را ميآورد.
نويسنده كتاب «گنجينهدار علم و عرفان» در ادامه بحث با اشاره به چند روايت تفسيري و مقايسه آنچه در متون شيعي و اهل سنت از اين روايتها آمده اضافه كرد: در اين تفسير از قول امام جعفر صادق(ع) آمده است:« آتش محبت وقتي در قلب مومن فروزان شود هر مطلوبي را جز آنچه براي خدا باشد ميسوزاند و از بين ميبرد»، اين حديث از امام صادق(ع) نقل شده و مشابه آن در «مصباحالشريعه» به نقل از امام صادق(ع) وجود دارد كه از طريق شيعه نقل شده است و همان مفهوم را دارد و نكته جالب انعكاس آن در مثنوي با مضمون « عشق آن شعله است كه چون برفروخت/ هرچه جز معشوق، باقي جمله سوخت» است.
حديث ديگري از امام صادق(ع) توسط سلمي نقل شده است. اين حديث نشان دهنده اين است كه در نظر ائمه شيعه ابعاد مختلف قرآن بهصورت تفكيك شده و عرضه شده بوده است، ميفرمايد: «كتاب خداي عز و جل مشتمل است بر عبارات، اشارات، لطايف و حقايق» عبارات براي عوام، اشارات براي خواص و لطايف براي اولياء خداست و حقايق براي انبياء خداوند در نظر گرفته شده است.
به اعتقاد ثبوت، نكته ديگري كه درباره روايات تفسيري ميشود طرح كرد و برخي از آن بهعنوان عيب ياد كردهاند، اين است كه اين روايات مرسلاند و ديگري اين است كه مابين آنها روايات مجعوله نيز وجود دارد. اما هر كسي كه با كتب تفسيري سرو كار داشته باشد ميداند كه عيب ارسال، عيبي است كه تمامي كتابهاي تفسير را در بر گرفته است. تمام رواياتي كه در مجمعالبيان، تبيان، تفسير ابوالفتوح و... ميبينيد مرسل است پس اين اشكال، عيبي نيست كه اختصاص به اين كتاب و رواياتش داشته باشد.
غالب روايات تفسيري، خبر واحد است و خبر واحد هم در تفسير به اين منظور است كه تاملي بشود در معناي آنها نه اينكه فصلالخطاب باشد و مفيد يقين قرار گيرد، چون خبر واحد نميتواند مفيد يقين باشد.اما در مورد اخبار مجعوله به كتابهاي تفسير ديگر كه مراجعه ميكنيم ميبينيم كه معتبرترين كتابهاي تفسير هم خالي از روايات مجعوله نيستند و در اين حوزه مسئله اين است كه چه مقدار از اين احاديث مجعوله شناخته و بررسي شدهاند.
استاد اكبر ثبوت پيرامون سنديت روايات مورد استفاده در تفسير منسوب به امام جعفرصادق(ع) گفت: قبلا عرض كردم كه هيچ كدام از روايات سند ندارند، بنابراين مرسل بودن و سند نداشتن اين روايات دليل بر نفي كامل آنها نيست، دليل بر نفي و انتسابشان هم نيست، مگر اينكه ما قرائن ديگري پيدا كنيم كه آن قرائن انتساب آن روايات را نقض كند. به دلايل مختلف انتساب تفسير منسوب به امام حسن عسكري(ع) كه متداول هم هست، به امام عسكري(ع)، توسط برخي علما نفي شدهاست. حالا سخن بر اين است كه ما بايد دنبال معياري جدا از مرسل بودن بگرديم تا بتوانيم انتساب اين كتاب به امام صادق(ع) را نفي كنيم.
آيا محتويات اين كتاب و زبان اين كتاب ناسازگار است با زباني كه از ائمه ديگر و امام صادق(ع) ميشناسيم. آيا در حدي ناسازگار است كه بتوان بالكل قلم قرمز بر كتاب كشيد و گفت هيچ كدام از روايات به امام صادق(ع) منتسب نيست يا بايد از در ديگري وارد شويم و بگوييم اين كتاب مجموعهاي از روايات تفسيري است، سپس هر كدام از روايات كه ديديم با مشرب و مسلك اهلبيت نميخواند را نفي كنيم. همان كاري كه با مجمعالبيان و تبيان ميكنيم.
اين شيوه بهتر است اما نفي و انتساب اين كتاب به امام صادق(ع) بهصورت مطلق كاري افراطي است و به هرحال مضمون و محتواي تعدادي از اين روايات در روايات خود ما منعكس شده البته مواردي كه در مقالهام به آنها اشاره كردم نقطه مقابل اين مطلب است، آن جا در مقابل كسي قرار گرفتهام كه ميخواهد بهصورت ديمي همه اين كتاب را به امام صادق(ع) نسبت دهد. اما در اين جلسه ميبينم كه بدون احتياط ميخواهند اين حرفها را از امام صادق(ع) دور كنند. پس ميگويم كه بايد در جدا كردن اين مباحث و تفكيك آنها احتياط كرد.
وي ادامه ميدهد: اگر خوب به روايات تفسيري ائمه دقت كنيم، ميبينيم بسياري از آنها تفسير نيستند و تأويلاند ولي با عنوان تفسير از آنها ياد شده است. حالا اين نكته دليل بر نفي آنها نيست از اين بابت كه بين تفسير و تأويل آنقدر اختلاط وجود دارد كه حصار محكمي مابين اين دو نميشود پيدا كرد. به هرحال من فكر ميكنم اگر بخواهيم سابقه تفسير اشاري يا سابقه تأويل را بگيريم بايد به خيلي پيشتر از روزگار سلمي اشاره كنيم. ممكن است بعضي از اصطلاحات، خاص آن دوران بوده باشد اما بسياري از مطالبش درباره آثار قرن 2 و 3 بوده و در آثار ائمه نيز وجود دارد.
204 بازدید
تفسير يا تأويل؟
آمنه فرخی