مفهوم قرآنى عدل‏

پدیدآورنصر حامد ابوزید

نشریهعلوم سیاسى

شماره نشریه19

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 811 بازدید
مفهوم قرآنى عدل‏

نصر حامد ابوزيد * - مترجم: محمد صابر صديقى‏
چكيده

عدل يكى از مفاهيم بنيادى است كه قرآن در مقاطع و بخش‏هاى مختلف و با استفاده از مثل‏ها، تمثيل‏ها و داستان‏ها آن را بيان و توضيح داده و به رعايت و پاى‏بندى آن اصرار دارد.
از منظر قرآن در عالم تكوين، آفرينش هستى بر عدل استوار بوده و ظلم و بى‏عدالتى در آن جايى ندارد و در عالم تشريع نيز عدل مهم‏ترين هدف بعثت انبيا تلقى گرديده است. براى بررسى موضوع عدل مى‏بايست جلوه‏هاى گوناگون آن را در مسائل حقوق و قضا، سياست و جامعه، اقتصاد و معاش و... مورد توجه قرار داد و همچنين تعمق و تحليل درباره داستان‏هاى قرآنى به عنوان نمونه‏هايى از سركشى و انحراف انسان از عدل الهى و بالأخره بررسى مفهوم «ميزان» به عنوان نماد معيار سنجش خوبى‏ها و بدى‏هاى انسان، به منظور دست‏يابىِ‏تصويرِدرست از مفهوم عدل در قرآن، لازم و ضرورى است.
واژه‏هاى كليدى: عدل، برابرى، احسان، قرآن.

مقدمه‏

عدل يكى از مفاهيم بنيادى است كه قرآن در مقاطع و بخش‏هاى مختلف و با استفاده از روش‏هاى گوناگون بيانى آن را بيان و توضيح داده و به رعايت و پابندى به آن تأكيد كرده است. از نظر قرآن، آفرينش بر عدل استوار بوده و ظلم و بى‏عدالتى در آن جاى ندارد؛ از اين رو رفتار مخالف عدل و عدالت درست به معناى پايمال كردن و ناديده گرفتن قانون‏هاى هستى است كه آفريدگار هستى تعيين فرموده است. مفسران و دانشمندان مسلمان بخش‏هاى گوناگون علوم قرآن را براى توضيح و بيان عدل الهى بنا شده بر عروة الوثقى فطرت - اين پيمان جاودانه ميان آفريدگار و بندگان - اختصاص داده‏اند. تقاضاى فطرت انسانى اعتراف به يگانگى خدا، و پاى‏بندى به اين تقاضا و رعايت آن همان عادل بودن فرد است. از اينجاست كه قرآن و پيامبران همه فقط به ياد آورندگان (مذكّر) هستند و انسان را به ياد داشتن پيمان مقدس فطرت و رعايت مقتضاى آن فرا مى‏خوانند.
براى بررسى موضوع عدل و برابرى و روشن ساختن ديدگاه اسلام درباره آن، تحليل و بررسى علمى مسائلى مانند تعدد زوجات (چند زنى)، نقش و جايگاه زن، جايگاه غير مسلمانان در جامعه اسلامى و آزادى عقيده، توجه موافقت اسلام در اين مسائل، اساسى است. و نيز بازنگرى در تفسير تاريخى متن قرآنى يا (Re-Contextualijation) يكى از نيازهاى اساسى و بنيادى و مهم آن است. همچنين تعمق و تحليل درباره داستان‏هاى قرآنى به عنوان نمونه‏هايى از سركشى و انحراف انسان از عدل الهى، و بالأخره بررسى مفهوم «ميزان» (ترازو) به عنوان نماد معيار سنجش خوبى‏ها و بدى‏هاى انسان، به منظور دستيابى تصوير درست از مفهوم عدل در قرآن لازم و ضرورى است.
در چارچوب حقوقى و قضايى، مسائل عدل هميشه در بحث برابرى در مقابل قانون مطرح مى‏شود؛ يعنى قانون را بايد با همه مقررات و مضامينش رعايت كنند و بدون در نظر داشت موقعيت اجتماعى، سياسى و اقتصادى آنان به طور مساوى برخورد كنند. اما مفهوم «عدل» دايره وسيع‏تر و الگوهاى بلندترى از مساوات را شامل مى‏شود و به معناى قضايى آن محدود نمى‏گردد و نبايد بگردد، زيرا برابرى و مساوات مفهومى نسبى بوده و در ارتباط با هنجارهاى فرهنگى، اجتماعى و احياناً سياسى و اقتصادى و دينى تعريف و تعيين مى‏شود. در گذشته عدل و برابرى را يكى مى‏دانستند، از اين رو عدل را نيز مانند برابرى در ارتباط با هنجارهاى ذكر شده در بالا تعريف مى‏كردند؛ اما با پديد آمدن آگاهى‏هاى جديد از حقوق انسان، نسبيت گرايى فرهنگى با چالش مواجه شده و عدالت مطلقه مبنى بر مساوات ميان افراد و ملت‏ها، بدون در نظر داشت اختلافات و ويژگى‏هاى ايشان، دوباره مورد توجه متفكران واقع شده است.
در اين نوشتار مفهوم قرآنى - نه اسلامى و فقهى - عدل بررسى شده است، هر چند اين بررسى كار آسانى نبوده و در حوصله اين مقاله نيست، اما بررسى مفهوم اسلامى و فقهى آن از اين هم مشكل‏تر و مستلزم در نظر گرفتن همه علوم اساسى اسلامى مانند اصول فقه، الهيات، فلسفه و عرفان و آگاه بودن به آنهاست.

اسلام و عدل الهى‏

از ديدگاه قرآن، اسلام دين جديدى نيست كه بر محمدصلى الله عليه وآله نازل شده باشد تا آن را در ميان اعراب تبليغ كند، بلكه پيام جاودانه‏اى است كه همه پيامبران از آغاز تاريخ بشر و در طول آن، براى رساندن آن به مردم گماشته شده‏اند.1 بنابراين همه پيامبران مطابق تعريف قرآنى از اسلام، مسلمان بوده‏اند.2
در قرآن از اسلام به عروة الوثقى تعبير شده است‏3 كه اشاره دارد به پيمان جاودانه فطرى ميان خدا و انسان كه قبل از آفرينش جسمى و تولد انسان بسته شده است.4 همين پيمان و تعهد فطرى انسان با خداست كه منشأ يك خودآگاهى در انسان درباره وجود خداوند و يگانگى و حاكميت مطلق اوست و اين خودآگاهى همان فطرت يا قانون الهى سرشتى در روان فرد است كه مقتضاى آن پايدارى و استقامت بر توحيد و عدل مى‏باشد، و بالأخره همين فطرت است كه معيار محاسبه و سنجش اعمال كرده و ناكرده‏هاى فرد در آخرت خواهد بود.5
بنابراين شناسايى و رعايت مقتضيات فطرت در زندگى همان استوار بودن بر دين مورد پذيرش خدا و باعث نجات اين جهانى و آن جهانى بوده و ناديده گرفتن و دست كم گرفتن آن موجب عذاب و عقابى است كه مسؤول آن خود فرد است. داستان آدم و حوا در قرآن نشان مى‏دهد كه علت بيرون شدن آنان از بهشت به رغم بلندى منزلت‏شان همان مسؤوليت نشناسى آنها (فراموشى پيمان با خداوند براى نخوردن ميوه ممنوع) بوده‏6 كه خود آنان به آن اعتراف و از آن به نام «ستم بر خويشتن» ياد كردند و از خداوند خواستار بخشايش شدند.7 بنابراين اين هبوط، نه از روى خودكامگى و خودسرى بلكه بر اساس نتيجه عملكرد آنها و پاس نداشتن پيمان عادلانه ميان طرفين بوده است. تجربه فراموشكارى آدم نياز انسان به ياد دهنده (مذكّر) را نشان مى‏دهد و كلماتى را كه آدم از خدا گرفت و همچنين قرآن (ذكر) و پيامبران همه (مذكر) به ياد دهندگانند و بس‏8 كه خداوند براى بازداشتن بندگان از ظلم بر خود گماشته و فرستاده است.
قرآن هميشه ظلم بر نفس (خويشتن) را با عدل الهى يك جا مى‏آورد و نسبت هر گونه ظلمى به پروردگار را شديداً نفى مى‏كند.9
پيروى از پيامبران و پذيرش دعوت‏شان در حقيقت رعايت و پاس داشتن همان فطرت و پايدارى بر دين خداست كه با رعايت آن فردْ مؤمن به شمار مى‏آيد، چه پيرو يهوديت باشد يا ستاره‏پرستى يا مسيحيت يا اسلام، زيرا اختلاف اديان فقط در مقررات و قوانين آنهاست كه موقتى و قابل تغيير مى‏باشد. اما در بُعد عقيدتى كه همان توحيد و معاد و پارسايى... است اختلافى در ميان آنها نيست.10

قرآن افراد بشر را بر اساس آنچه گفته شد، به چهار دسته تقسيم مى‏كند:

1. كسانى كه وجود پروردگار را منكرند و معتقدند پس از مرگ زندگى ديگرى وجود ندارد (كافران)؛
2. افرادى كه به وجود خدا و يگانگى او باور و اقرار دارند و مقررات و قوانين شرع را نيز رعايت مى‏كنند (مؤمنان)؛
3. دسته‏اى كه وجود خدا را مى‏پذيرند، ولى چيزهاى ديگرى را شريك او مى‏دانند (مشركان)؛
4. كسانى كه به وجود خدا و يگانگى وى باور دارند، ولى قوانين و مقررات شرع را رعايت نمى‏كنند (فاسقان).
حال اين پرسش مطرح مى‏شود كه آيا براى كافران و مشركان امكان برخوردارى از عدل و عدالت در جامعه اسلامى هست؟
پاسخ قرآن به اين سؤال مثبت است، چون عدل الهىِ نهاده شده در پيمان جاودانه الهى ميان خدا و بنده، يعنى همان فطرت، هيچ گونه ظلمى را در هيچ بخشى از هستى نمى‏پذيرد.

برابرى و عدل‏

برخى از مسائل در بررسى‏هاى امروزى، با مفهوم عدل در تضاد به نظر مى‏آيند، مانند تعدد زوجات (چند زنى)، نقش و جايگاه زن، جايگاه غير مسلمانان و آزادى عقيده. اين مسائل هميشه و مرتب در هر بحثى در مورد قرآن و اسلام پيش كشيده مى‏شود. اگر چه فقيهان و دانشمندان مسلمان پاسخ‏هاى توجيه گرانه بسيارى به اين مسائل داده‏اند، ولى بررسى تاريخى و بازنگرى در تفسير تاريخى متن قرآنى، راه را به سوى تحليل و تفهيم درست و رساتر اين مسائل باز مى‏كند.
تعدد زوجات، از نظر تاريخى، عملى معمول در جوامع بشرى قبل از اسلام بوده و تلقى آن به عنوان بخشى از وحى الهى و يك آورده قرآنى، اشتباه و خطاى علمى بزرگى است. البته درست است كه قرآن اين موضوع را مورد بررسى قرار داده و مقرراتى براى آن وضع كرده است، اما وقتى گفتمان اسلامى را در مقايسه با و بر اساس قواعد گفتمان قبل از اسلام (جاهلى) بسنجيم يا به عبارت ديگر، در تفسير متن قرآنى بازنگرى كنيم در مى‏يابيم كه قرآن فقط پديده موجودى را قانون‏مند كرده است نه اين كه هنجار جديد اجتماعى را تجويز كرده باشد.
آيه قرآنى كه ادعا مى‏شود تعدد زوجات را پيش‏بينى و تجويز كرده، اساساً موضوع يتيمانى را كه پس از شهادت پدرانشان در جنگ احد (سال سوم هجرى)، به سرپرستى و نگهدارى نياز داشتند مورد بررسى قرار داده است. از قرينه‏هاى تاريخى و گفتارى آيه بر مى‏آيد كه اين جواز فقط در باره نكاح مادران آن يتيمان يا دختران يتيم در صورت خوف از عدم رسيدگى درست به آنها در صورت عدم ازدواج، بوده است. با در نظر داشتن اين قرينه‏هاى تاريخى و گفتارى، در مى‏يابيم كه عدل نه تنها در اين جا در كانون توجه قرآن قرار دارد، بلكه آيات بعدى آن نيز بر اين نكته تأكيد زيادى مى‏كنند،11 كه ترغيبى شديد به خوددارى از ازدواج با بيش از يك زن را مى‏رساند. مشكل بنيادى در اين مسائل اين است كه سنت‏هاى اجتماعى جاهلى حاكميت خويش را بر جوامع اسلامى و اصول فقه اسلامى همچنان حفظ كرده است. نام اين سوره «نساء» نام اشتباه آورى است، چون در آن به جاى محتوا عنوان در نظر گرفته شده است؛ در حالى كه اگر محتوا در نظر گرفته مى‏شد نام مناسب براى آن «عدل» بود، و اگر به آنچه گفتم تصوير قرآنى از ازدواج را نيز اضافه كنيم، سوء تفاهم به كلى رفع مى‏شود. قرآن از پيوند ازدواج به عنوان يكى از نشانه‏هاى خداوندى ياد مى‏كند.12
جايگاه زن از ديدگاه قرآن به طور عمومى، از نگاه تاريخى و نسبى آن، رو به رشد بوده است. با بازنگرى در تفسير گفته‏هاى قرآنى مربوط به جايگاه زن و در نظر گرفتن قرينه‏هاى تاريخى و گفتارى در مى‏يابيم كه هدف اساسى قرآن پياده كردن عدل و عدالت در خصوص جايگاه زن و نقش او در جامعه است. هنگامى كه از گفت و گو درباره نقش و جايگاه زن گذشته و به مسائل بحث برانگيزتر و داغ‏تر حقوق انسانى مى‏رسيم، مى‏بينيم كه برابرى در پرتو مفهوم قرآنى عدالت الهى يكى از تعاليم عمده و بنيادى اسلام است. اين مطلب به روشنى تمام در سوره نساء آمده است كه خداوند همه انسان‏ها را از يك نفس آفريده و سپس جفت آن را نيز از خود او خلق كرد.13 بعد از آن، براى شناخت و معرفت از يكديگر آنها را قبيله قبيله و قوم قوم ساخت.14 البته اين برابرى پديده‏اى اختيارى هم نيست، بلكه هديه الهى نهادينه شده‏اى در چارچوب كرامت و شرافت براى انسان است [...].15
برداشت‏هاى نادرست از بسيارى از مفاهيم قرآنى در نتيجه عدم رعايت سياق و قرينه در تفسير اين آيات و همچنين در اثر ترتيب‏هاى بعدى آيات و سوره‏هاى قرآنى به وجود آمده است. در قرآن آمده كه مشركان در هر جايى كه پيدا شوند بايد كشته شوند،16 اما با عنايت به قراين گفتارى تاريخى و دستورى اين فرمان، در مى‏يابيم كه مقصود از اين گزاره فقط تخويف و تهديد است؛ بلكه سياق و قرينه و هم كاركرد پيامبر شاهد آن است كه جنگ فقط وسيله رفع موانع و قيودات از سر راه دعوت و اعاده و حفظ عدالت بوده است. رفتار پيامبر در فتح مكه كه بعد از ده سال از بيرون راندن اجبارى مسلمانان از آن صورت گرفت، دليل خوب و مستندى بر ضد فهم لفظى و عارى از قرينه‏هاى تاريخى و بلاغى اين متن قرآنى است. پيامبر به سادگى مردم مكه را عفو كرد و از خداوند برايشان عفو طلبيد.
در صدر اسلام حتى يك مورد قتل دستجمعى به دست ارتش مسلمانان هم صورت نگرفته است و اين نشان مى‏دهد كه مسلمانان نخستين اين آيات را حاوى يك فرمان لازم الاجرا و يك فريضه دينى نمى‏دانستند. روى همرفته مسلمانان نه تنها مأمور به عدالت در مقابل غير نظاميان بودند، بلكه طبق فرمان الهى موظف به حفظ رابطه و رفتار نيكو با نظاميان نيز بودند.17
به همين ترتيب، بازنگرى در تفسير متون مربوط به جايگاه غير مسلمانان نيز ضرورى و حل كننده مشكلات موجود و رفع كننده سوء تفاهم‏ها در مورد ديدگاه اسلام به اين مسأله است؛ براى نمونه، وضع جزيه در اسلام براى غير مسلمانان يك ابداع و آورده قرآنى نيست، بلكه اين روش معمول سياسى و اقتصادى در همه امپراتورى‏هاى قبل از اسلام دنيا مانند امپراتورى فارس و روم بوده است و آنها از جزيه برداشتى غير از برداشت و تفسير فقهاى مسلمان داشته‏اند، يعنى جزيه را علامتى براى تحقير و تسليم كامل جزيه‏دهندگان مى‏دانستند؛ در حالى كه خوشبختانه هيچ يك از فقهاى مسلمان چنين برداشتى از آن ندارند، بلكه آن را يك ماليات اضافى در عوض خدمات اجتماعى و معافيت از خدمت سربازى مى‏دانند، از اين رو زنان، كودكان، مريضان، معيوبان و كشيشان را از پرداخت آن معاف دانسته‏اند و حتى پا را از اين فراتر گذاشته، فقرا و نيازمندان غير مسلمان را در زكات كه تنها مسلمانان پرداخت مى‏كنند سهيم مى‏دانند.
با بررسى چنين نقاطى و تعمق در آنها، به عنايت و اهتمام شديد قرآن به تعميم و ريشه‏دار ساختن عدالت اجتماعى مى‏توان پى برد.
آيات نازل شده در مكه بر عدل و عدالت با يتيمان، تهى‏دستان و نيازمندان تأكيد دارد؛ از اين رو اين آيات بايد در پرتو سياق وضع اجتماعى - اقتصادى مكه در قرن هفتم ميلادى كه عهد بحران عدالت اقتصادى بوده و اهتمام به عدالت اجتماعى يكى از نيازهاى اوليه آن بود، تفسير و تحليل شود. اگر چه قرآن در اين آيات واژه «عدل» را به كار نمى‏برد، ولى با ذكر حوادث و سرگذشت‏ها به طور ضمنى به ضرورت اهتمام به عدالت اجتماعى اشاره مى‏كند.
يكى از اين آيات، پيامبر را مخاطب قرار داده و روزهاى كودكى‏اش را يادآورى مى‏كند كه پدرش را قبل از تولد و مادرش را در شش سالگى از دست داده بود.
تجارب دردآور دوران كودكى وى با وجود سرپرستى جدش، نمونه‏اى از جامعه عارى از عدالت اجتماعى - اقتصادى آن روز مكه است. به همين دليل است كه قرآن به پيامبر روزگار كودكى و يتيمى‏اش را يادآورى مى‏كند.18
قرآن مردم آن روز مكه را به قومى از پيشينيان كه مستمندان را عمداً از ورود به بستان‏هاى خود و استفاده از ميوه‏هاشان مانع مى‏شدند تشبيه كرده است‏19 كه اين خود تصويرى از نابرابرى اجتماعى را نشان مى‏دهد و اين را بارها با گويش‏ها و شكل‏هاى مختلف تكرار كرده‏20 و حتى در جايى از بد رفتارى با نيازمندان و يتيمان به عنوان كفر و بى‏دينى ياد نموده است.21
قرآن شخص خودپرست و مغرور، چه ثروتمند يا فقير را نكوهش كرده و طبيعت چنين شخصى را اين گونه تصوير مى‏كند: اگر او ثروتمند باشد پس با تكبر و فخر مى‏گويد: «خداوند مرا مورد كرم و فضل خويش قرار داده است»، ولى چون فقر به سراغش آيد مى‏گويد: «خداوند مرا توهين و تحقير كرده است»22؛ يعنى در هر دو صورت طورى عمل مى‏كند كه گويى وى تنها انسان موجود در روى زمين است و هيچ اعتنايى به ديگران و نيازهاشان حتى در حالت ثروتمندى نيز ندارد. قرآن به صراحت بيان مى‏كند كه ثروتمندى امتيازى نيست كه از طرف خداوند به نخبگانى از جامعه هديه شده باشد و فقر نيز علامت تحقير مستمندان از طرف خدا نيست. بلكه ثروتمندى و فقر هر دو وسايل آزمايش انسان هستند كه سخاوت و استفاده درست و عادلانه از آنها، پيروزى در اين امتحان و خودخواهى و سودپرستى و خدانشناسى در آن، ناكامى در اين آزمون است. گناه واقعى سودپرستان و بخيلان اين است كه نه خود به يتيمان و تهى‏دستان كمك مى‏كنند و نه ديگران را به اين كار تشويق مى‏كنند. آنان در حقيقت مى‏خواهند همه ثروت‏ها و دارايى‏هاى جهان را ببلعند و به زر اندوزى شيفتگىِ بى‏اندازه‏اى دارند.23
قرآن در داستان‏هاى زيادى نمونه‏هايى از افراد ثروتمند مستكبر و بى‏انصاف را به تصوير مى‏كشد. در يكى از اين سوره‏ها، انسانِ ثروتمند، مستكبر و از خود راضى تصوير شده و او درين خيال است كه وى سزاوار همه آنچه خداوند به وى ارزانى داشته، بوده است و حتى تمناى نعمت‏ها و امتيازات ديگرى را در آخرت نيز دارد. وى به جاى اين كه شكر خدا كند و حق ديگران در دارايى‏اش را بدهد، به همراهان خويش با ناز و تبختر مى‏گويد: «من از تو بيشتر مال و عزت دارم».24 قرآن از چنين شخصى با نام ظالم به نفس (خويشتن) ياد كرده است، يعنى روش وى درست در مقابل مقتضاى فطرت عادل و عدل گراى او بوده و به دور از تقاضاى پيمان فطرى وى با خداست.25 در مقابل آن، تصويرى از آدمى عادل و رعايت كننده تمايلات و خواسته‏هاى فطرت را ارائه مى‏دهد كه همه نعمت‏ها را از آن خدا دانسته و خودش را ملزم به رعايت عدل و شكر خداوند مى‏داند و در مقابل رفيق گستاخش پاسخ مى‏دهد: «آيا بر خداوندى كه تو را از خاك و سپس از نطفه آفريد و به مردى رسانيد كافر شدى؟ امّا من كسى را شريك پروردگارم نمى‏سازم».26
خداوند جزاى استكبار و ظلم بر نفس (خويشتن) را كه مساوى با كفر است، اين طور تعيين فرموده كه: «ميوه‏هايش گرفته و از دستش خارج شد و او از آنچه (در پرورش) آنها خرج كرده بود اظهار تأسف مى‏كرد و مى‏گفت: اى كاش كسى را شريك پروردگارم نمى‏ساختم».27
اين ماجرا در چندين داستان قرآنى تكرار شده و بر اين نكته تأكيد دارد كه عذاب الهى بر هر قوم به مقتضاى عدل بوده و در حقيقت نتيجه عملكرد خود آنهاست.
اين تنها قرآن نيست كه بدرفتارى و بى‏خبرى از مستمندان، ناداران، نيازمندان، بيچارگان و معيوبان را نكوهش مى‏كند، بلكه جهت‏گيرى همه اديان و كتاب‏هاى آسمانى در اين خصوص يكى است؛ البته قرآن اين موضوع را با دقت و شمول بيشترى بيان مى‏دارد. قرآن پرداخت حق مستمندان و ناداران از دارايى ثروتمندان را فريضه‏اى دينى قرار داده و بدين ترتيب - شايد - اولين سيستم رفاه اجتماعى را در تاريخ جوامع بشرى بنيان مى‏گذارد. در اين سيستم هيچ گونه تبعيض مذهبى و اعتقادى وجود ندارد و حتى در آن به طور كنايه هم براى گروهى امتياز ويژه‏اى نيست. قرآن زراندوزى و نشناختن حق ديگران در دارايى را به شدت نكوهش مى‏كند.28 و هدف از وضع زكات و صدقات را توزيع عادلانه ثروت و جلوگيرى از جمع شدن ثروت در دست و جيب شمارى از ثروتمندان مى‏داند.29
امّا آيا وضع زكات به تنهايى مى‏تواند عدالت اقتصادى را به وجود بياورد؟ بلى، به ويژه اگر قراين و شرايط اجتماعى روزگارى كه در آن زكات فرض گرديد و همچنين راهكارهاى ديگر قرآنى (صدقات) را در نظر بگيريم در مى‏يابيم كه زكات و نظام زكات يك سيستم اقتصادى و رفاه اجتماعى مؤثرى است. علاوه بر نظام زكات، نكوهش قرآن از ربا و رباخوارى و مخالفت شديد با آن، يكى ديگر از پايه‏هاى اساسى سيستم عدالت اجتماعى - اقتصادى اسلام است. قرآن اين دو مسأله (زكات و رباخوارى) را به شكل ويژه‏اى با هم ارتباط داده و تصوير صدقه دهندگان را كه با دقت و به خوبى از ثروت خويش در كمك به نيازمندان - بدون در معرض خجالت زدگى قرار دادن آنها - استفاده مى‏كنند با تصوير رباخواران مقايسه مى‏كند و از دسته اخير به جانوران خونخوار تعبير مى‏نمايد.30
در سه دهه اخير بانك‏هاى اسلامى زيادى با هدف ايجاد سيستم اقتصادى بدون ربا در سراسر جهان تأسيس شده است؛ اما معامله در اين بانك‏ها نيز طبق بررسى‏هاى انجام شده همانند بانك‏هاى ديگر بر اساس رباست، زيرا به عقيده بررسى كننده،31 فقها اوضاع و شرايطى را كه در آن ربا منع شده و همچنين هدف از وضع آن را در نظر نداشته و فقط بر حرام دانستن بُعد اخلاقى و قانونى آن بدون در نظر داشتن علت عقلانى اين ممنوعيت كه همانا تعميم عدالت اجتماعى - اقتصادى است، تأكيد داشته‏اند.
حالا سؤال اساسى اين است كه آيا بهره (فايده) بانكى بر قرضه‏ها و حساب‏هاى بانكى ربا به شمار مى‏آيد يا نه؟ نو انديشان مسلمان آن را از مفهوم ربا كه در قرآن ذكر شده است خارج مى‏دانند، اما كهنه‏گرايان و گذشته‏پرستان آن را عين ربا مى‏دانند. به همين دليل اين مسأله پس از آن كه از چارچوب بررسى بر اساس عدل خارج شده و صرفاً بر مبناى قانون و اخلاق تحليل و تجزيه گرديد، نه تنها هدف اصلى از منع آن به دست نيامد، بلكه يك نمونه از اقدام‏هاى اشتباه‏آميز تحت نام اسلامى سازى هم تلقى شد.

عدل و قسط

قرآن واژه «عدل» را بارها با تمام ريشه‏ها (اسم، فعل، جمع، مفرد، صفت و ...) و مترادفات آن به كار برده است. در كاربرد (مفرد) آن (اسم) و (صفت) به يك معنا نمى‏آيند؛ يعنى (اسم) آن (عدل) هميشه برابرى و پايدارى بر حق و عدالت را مى‏رساند، ولى اگر اين واژه (صفت) باشد به معناى راست و مستقيم و متوازن بودن است؛ پس اين واژه هم به شى‏ء و هم به وضعيت آن اطلاق شده است. سنگ بنياد مفهوم قرآنى عدل را در آياتى مى‏توانيم بيابيم كه در آن به عدل و عدالت به عنوان امرى مقدس و الهى امر شده است.
مثال قابل تحليل و تجزيه در اين مورد، آيه 90 سوره نحل است كه در آن عدل با احسان كه نهايت نيكويى به خود و ديگران مى‏باشد پيوند زده شده است. آنچه در اين آيه و در راستاى بحث، قابل تأمل و ذكر است مخاطب صريح نداشتن اين آيه است؛ يعنى در آن، بر خلاف آيات ديگر قرآنى فردى از مؤمنان يا انسان‏ها مورد خطاب قرار نگرفته و اين از نظر نحوى و دستورى نشان دهنده جامعيت و فراگيرى و وسعت افق خطاب اين آيه است. و همچنين در اين آيه، امر به عدل و احسان با امر به ترك فحشا (كارهاى شرم آور و بد)، منكر (همه كارهاى نكوهيده) و بغى (تجاوز از حدود معقول در تعامل با ديگران) پيگيرى شده است. مثال‏هاى مفصل ديگرى براى تبيين فحشا و منكر و بغى در سوره اسراء (آيات 26 - 30) داده شده كه در آن مفهوم قرآنى عدل، بى‏عدالتى، ظلم با خويشتن (شرك) و عدل با خويشتن (صرفه‏جويى در مصارف شخصى و عدم اسراف در آن) خلاصه شده است. ارتباط عميق ميان عدل و احسان در آيه 90 سوره نحل، اهميت و معناى خويش را از تعريفى اخذ مى‏كند كه پيامبر به احسان مى‏دهد. تعريف پيامبر از احسان اين است كه «خدا را چنان عبادت كن كه گويا او را مى‏بينى، چون اگر تو او را نمى‏بينى او تو را مى‏بيند». اين تعريف، احسان را در مقام والايى از عبادات قرار مى‏دهد، و چون عدل و احسان در قرآن ارتباط و پيوستگى عميقى دارند، از اين رو عدل را نيز مى‏توانيم تا مقام احسان - چنان كه در تعريف پيامبر از احسان آمده است - بالا ببريم.
در جاهاى ديگر قرآن، عدل و عدالت با ترك و اجتناب از همه بدكارى‏ها پيوند داده شده‏32 و در آن جاها واژه (قسط) كه مترادف و هم معناى عدل است به كار برده شده است. قرآن پرهيز از توجيه بدكارى‏ها را هم با عدل مساوى مى‏داند.
همه اينها بر اين نكته دلالت دارند كه عدل مفهومى الهى و مقدس بوده و در رأس قوانين هستى قرار دارد، زيرا پروردگار آن قائم بالقسط (استوار دارنده عدل) است‏33 و مسير انسان هم بر اساس عدل و مطابق عملكرد وى در رعايت مقتضاى فطرت عدل‏گرايش تعيين مى‏گردد.
قرآن تنها به امر به عدل و ذكر نمونه‏ها و مترادفات بسنده نكرده، بلكه نمادهاى رساننده اهميت و ضرورت عدل را نيز بيان داشته است. ترازو (ميزان) در قرآن يكى از نمادهاى عدل به شمار مى‏رود34 كه معيار مقدس عدالت الهى را به نمايش مى‏گذارد. قرآن همچنين بيان مى‏دارد كه عدل تنها در زندگى بشر مطلوب نبوده، بلكه خلقت زمين و آسمان و مخلوقات ديگر نيز بر اساس عدل و برابرى و توازن بوده است و ارسال رزق و روزى از خزانه‏هاى بى‏پايان خداوندى نيز به صورت معين و عادلانه است؛35 حتى قرآن از كتاب‏هاى آسمانى نيز به عنوان ميزان ياد مى‏كند.36 پس عدل معيار و ملاك و ترازو است كه هر چيزى از مخلوقات را برابر و متوازن نگه مى‏دارد و فقط انسان يگانه مخلوقى است كه اختيار دارد و مى‏تواند راه ظلم و بى‏عدالتى را در پيش گيرد و از عدل سرپيچى كند كه عقوبت آن هم همان عقوبت ظلم بر خويشتن تعيين شده است.
در داستان آدم و حوا، نابرابرى و خدشه در نظام عدل را كه آن دو ايجاد كرده بودند با كلمات خداوندى جبران شد، و قرآن با آوردن اين داستان به ما مى‏فهماند كه بايد از بى‏عدالتى دست كشيده و به خداوند رو آوريم و عدل را پيشه كنيم. در مجموع اين ماييم كه مسيرمان را در آينده دنيوى و اخروى‏مان تعيين مى‏كنيم و اين است مفهوم عدل الهى.

پى‏نوشت‏ها

* نصر حامد ابوزيد در سال 1943 م. در شهر طنطره مصر به دنيا آمد. تحصيلاتش را در مقطع كارشناسى (رشته زبان و ادبيات عربى) در سال 1972، كارشناسى ارشد (در مطالعات اسلامى) در 1977 و دكترى (نيز در مطالعات اسلامى) در سال 1981 در دانشگاه قاهره به پايان رساند. از 1982 تا 1995 در دانشگاه قاهره، بخش زبان و ادبيات عربى مدتى با رتبه استاديار/دانشيار و سپس استادى مشغول تدريس شد. بعد از اعتراض‏هاى علماى مصرى بر بعضى از ديدگاه‏هاى وى درباره اسلام، قضيه به دادگاه كشيده شد و دادگاه او را به ارتداد محكوم كرد. در اين زمان او به ندرلند رفت و اكنون در دانشگاه ليدن به تدريس مشغول است. وى آثار متعددى دارد كه عبارتند از:
قرآن (ارتباطى ميان خدا و انسان)؛ الكتاب و التأويل؛ دوائر الخوف: قراءة فى خطاب المرأة؛ النص، السلطة، الحقيقة: الفكر الدينى بين إرادة المعرفة و إرادة الهيمنة؛ نقد الخطاب الدينى؛ مفهوم النص: دراسة فى علوم القرآن؛ فلسفة التأويل؛ الاتجاه العقلى فى التفسير.
1. نساء (4) آيه 4 - 163.
2. انعام (6) آيه 163؛ اعراف (7) آيه 143؛ يونس (10) آيه 72.
3. نساء (4) آيه 125؛ آل عمران (3) آيه 22.
4. اعراف (7) آيه 172.
5. همان.
6. بقره (2) آيه 115.
7. همان، آيه 37؛ اعراف (7) آيه 23.
8. غاشيه (88) آيه 21؛ بقره (2) آيه 9 - 38.
9. بقره (2) آيه 57؛ آل عمران (3) آيه 17؛ توبه (9) آيه 36 - 70؛ يونس (10) آيه 44.
10. المائده (5) آيه 69.
11. نساء (4) آيه 129.
12. همان، آيه 21، 22 و 30؛ نحل (16) آيه 72.
13. نساء (4) آيه 1.
14. حجرات (49) آيه 13.
15. اسراء (17) آيه 70.
16. بقره (2) آيه 191.
17. توبه (9) آيه 6.
18. ضحى (93) آيه 6 - 10.
19. قلم (68) آيه 24.
20. محمد (47) آيه 42 - 64.
21. ماعون (107) آيه 1 - 3.
22. فجر (89) آيه 15 - 16.
23. همان، آيه 17 - 20.
24. كهف (18) آيه 34.
25. همان، آيه 35 - 36.
26. همان، آيه 37 - 40.
27. همان، آيه 42 - 43.
28. توبه (9) آيه 34 - 35.
29. حشر (59) آيه 7.
30. بقره (2) آيه 273 - 280. 31. Abdullah Saeed Islamicbanking &)6991( Ixlerest: study of the Probibition Riba and its contemporary interpretation. Leiden. 04. ofa 32. اعراف (7) آيه 28 - 29.
33. آل عمران (3) آيه 18؛ بقره (2) آيه 255؛ حجر (15) آيه 16 - 25.
34. انبياء (21) آيه 47؛ قارعه (101) 6 - 8؛ اعراف (7) آيه 89؛ مؤمنون (23) آيه 102 - 103.
35. حجر (15) آيه 19 - 22.
36. حديد (57) آيه 25.

مقالات مشابه

عدل الهی و کارکردهای اجتماعی و فردی آن

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهجعفر عباسی