مباني نظري و عملي توسعه از نگاه قرآن

پدیدآورمجید اسماعیلی

تاریخ انتشار1388/10/05

منبع مقاله

share 227 بازدید
مباني نظري و عملي توسعه از نگاه قرآن

اسماعيلي، مجيد

مقدمه اي بر مباني نظري و عملي توسعه در مفهوم اسلامي بر اساس قرآن و روايات

توسعه اسلامي با توجه به اين كه از گذرگاه مباني معرفتي اسلام عبور مي كند مي بايد حساسيتهاي موجود در اين حوزه را درك و متناسب با آن به برنامه‌ريزي خود بپردازد. لذا با رجوع در قرآن كريم به دو واژه بسيار مهم در اين مسأله مواجه مي شويم: اول ايمان است و دوم عمل صالح؛ به تكرار در قرآن از ايمان و عمل صالح ياد شده و شرايط آن را به همراه نتايج آن بازگو كرده است. بنابراين در اين مبحث ما از ايمان به عنوان مباني نظري و از عمل صالح به عنوان مبناي عملي ياد مي كنيم. همواره ايمان قبل از عمل آورده شده و در بسياري موارد، ايمان و عمل صالح در كنار هم آمده است. طرح كلي اين مباني در شكل (2) آمده است. در اين مبحث به موارد زير دقت و توجه خواهد شد نخست بحث ايمان به خدا از نگاه آيات قرآني بررسي مي شود. دوم عمل صالح از نگاه آيات قرآني مورد ملاحظه قرار مي گيرد.
در بحث نخست به موارد ذيل خواهيم پرداخت؛ اول شعبات ايمان؛ دوم مقومات ايمان؛ سوم رابطه ايمان و عمل صالح در بحث دومين به چند مورد خواهيم پرداخت؛ اول اين كه عمل صالح به عنوان يك فعل كه واقعيت خارجي دارد به چه اجزايي تقسيم مي شود. دوم بررسي نظام حق و اين كه به جاء الحق در چه اجزايي مي تواند شكل يابد و همين طور جاء الباطل كه در چه مواردي صدق دارد سوم بررسي موردي از مسائلي مانند، قدرت، اطاعت، محبت، توليد و غيره... لذا دو بخش ايمان و عمل صالح در نهايت با يك جمع بندي و خلاصه به پايان مي رسد و مواد اوليه لازم براي طراحي و تبيين نظري اسلام نسبت به توسعه فراهم مي گردد. اين اجزا با تأكيد بر آيات قرآن و توجه به الفاظ ظاهري آن ترسيم شده است و بسياري از آيات كه مفهوم مرتبط با بحث داشته ولي لفظ مشخصي را نداشته اند به كار گرفته نشده است.
در نهايت ايمان و عمل صالح بعد از اين كه تحقق پيدا كردند باعث رسيدن به محصولاتي نظير: »حيوه طيبه«، »فلاح«، »فوز«، »تقرب«، »هدايت« مي شوند كه در واقع هدف از خلقت انسان و تمامي تلاشهاي انسان رسيدن به همين مسائل مي باشد. لذا تأكيد در اين بحث نمايش سير حركتي و نظام فكري است كه توسعه از آن زاده گرديده و مورد دفاع قرار مي گيرد بر اين اساس مي توان گفت: تمامي اجزا دين اسلام وسعت بخشيدن به تواناييهاي انسان است در نماز يك توسعه است و كلمه » اهدنا الصراط المستقيم« مؤيد اين مسأله است. در همين بستر و فضاست كه نمايه هاي اصلي زندگي صحيح و الهي ايجاد و تصوير مي گردد. اميد است كه در اين مبحث اين رسالت به تمامي به انجام رسد لازم است جهت تبرك به تعدادي از آيات كه مسير ايمان، عمل صالح و محصولات آن را بيان مي كنند اشاره كنيم؛ »ان الذين امنوا و عملواا الصالحات لهم جنات تجري«1[1] » ان الذين امنوا و عملواا الصالحات اولئك هم خير البريه«2[2] « الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غير ممنون «3[3] »و الذين امنوا و عملوا الصالحات لنكفرن عنهم سيئاتهم«4[4] »والذين آمنوا و عملواالصالحات لندخلنهم في الصالحين«5[5] »اما الذين آمنوا و عملواالصالحات فلهم جنات الماوي«6[6] »و يستجيب الذين امنوا و عملواا الصالحات«7[7] »و من عمل صالحاً فهو مؤمن فلنحيينه حيوه الطيبه«8[8] »ان الذين امنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن و دّا«9[9] » فالذين امنوا و عملوا الصالحات لهم مغفره و رزق كريم«10[10] »الذين امنوا و عملوا الصالحات طوبي لهم و حسن مآب«11[11] »ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات يهديهم ربهم«12[12] كه بسياري از موارد ديگر در مباحث بعدي ذكر خواهد شد.
شكل (1-2)
شكل 2-2
نكته اي كه قبل از شروع اين بحث لازم به توضيح است پاسخ به اين سؤال است كه از كجا اين ايمان و عمل صالح مباني نظري و عملي توسعه اسلامي گرديده است و مستند اين مسأله چيست. توسعه بعد از پالايش و حذف زوائد، جوهر و ماهيت خاصي را توليد مي كند. اين ماه به مثابه عالي ترين خواسته و هدف يك جامعه، آرمان و آرزوي آن گرديده و چيزي كه يافتن آن همان تحصيل سعادت است، ارزيابي مي شود. اين ماده پر ارزش كه در حد سعادت، اقتدار، عزت، رفاه، آرامش و امنيت است، بسيار بسيار ضروري و مورد نياز است و جوانب مختلف زندگي ما را كه بسته به ايدئولوژي ما تغيير مي كنند در بر مي گيرد. اين مجموعه خصايص كه در تفكر اسلامي معادل يك يا همه اين موارد است معادل رسيدن به فلاح، هدايت، رستگاري، بهشت، مغفرت و آمرزش گناه، عاقبت به خيري، و حسن مآب، پاداش بي‌منت و بي حساب و فزاينده و مضاعف، رحمت، درجات بلند، جانشيني در زمين و اين كه از ظلمت به نور مي رسند و گناهان آنان به ثواب تبديل شود و به حيات طيبه برسند و خداوند رزق وسيع براي آنان در نظر گرفته و آنان را محبوب قرار مي دهد اين مفاهيم در آيات قرآن با اين تعابير آمده است: » فلا خوف عليهم«13[13] »ثم اهتدي«14[14] »لهم درجات العلي«15[15] »يدخلون الجنه«16[16] »فلنحينه حياه الطيبه«17[17] »فيوفيهم اجورهم«18[18] »يهديهم ربهم بايمانهم«19[19] »سيجعل لهم الرحمن وداًَ«20[20] »لهم مغفره و رزق كريم»21[21] «ليسخلفنهم في الارض«22[22] »لندخلنهم في الصالحين«23[23] »لنخرج... من الظلمات الي النور«24[24] »اولئك هم خير البريه«25[25] »يستجيب... و يزيد هم من فضله«26[26] »لهم جزاء الضعف«27[27] »فلا كفران لسعيه«28[28] »فلا يخاف ظلماً و لا هضماً«29[29] »لا يكلف نفساً الا وسعها«30[30] »هم فيها خالدون«31[31] و »طوبي لهم و حسن مآب«32[32] اين وضعيتهاي ياد شده در واقع به مثابه آن ماده و جوهر مطلوب توسعه است و مي توان استدلال كرد آنچه در تفكر اسلامي غايت و نهايت مطلوب است همان چيزهايي است كه در آيات ذكر شده است. بنابراين مفهوم توسعه در نظام اسلامي موارد ياد شده است كه مقدمه همه اين حالتها ايمان و عمل صالح است كه در تمام آيات ذكر شده است. پس به طور خلاصه مي توان گفت اين كه ايمان و عمل صالح به عنوان مباني توسعه نظام اسلامي قرار گرفته است به خاطر تناسب قابل توجه محصول اين مسأله با محتوا و جوهر توسعه است و جايگاه مفهوم توسعه در نظام اسلامي همان جايگاه محصولات ايمان و عمل صالح است، لذا بر اين اساس ايمان و عمل صالح را به عنوان بنيادهاي اساسي توسعه در نظام اسلامي مورد توجه و ارزيابي قرار خواهيم داد.

ايمان

بحث ايمان در آيات قرآن كريم به كرات آمده است و مورد امر نيز قرار گرفته است ؛ يعني بسياري از آيات امر مي كند كه ايمان بياوريد كه مانند آيه»آمنوا و رسله و ان تومنوا و تتقوا فلكم اجر …[33]33« و »فامنوا بالله و رسوله النبي الامي …[34]34« و همينطور در آيه »آمنوا بالله و رسوله و انفقوا مما جعلكم مستخلفين35[35]« و »ربنا اننا سمعنا منادياً للايمان ان امنوا بربكم فامنا …[36]36« به اين امر اشاره شده است. اين امر الهي واجب مي شود و در ادامه آن آياتي آمده است كه به كساني كه ايمان آورده اند تذكر و يادآوري مي كند كه چه اعمالي را بايد انجام دهند و چه اعمالي بايد ترك شود. بسياري از آياتي كه با »يا ايها الذين آمنوا« آغاز مي گردد بيان بايدها و نبايد هاي دين را تعقيب مي نمايد »يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول«37[37] »لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبي«38[38] » قوا انفسكم و اهليكم ناراً«39[39] » اتقواالله و كونوا مع الصادقين«40[40] » لا تتبعوا خطوات الشيطان«41[41] كه اين آيات در مقام عمل صالح قرار مي گيرد كه در بخش آن به طور مفصل بررسي خواهد گرديد و بسياري از آيات نيز شرايط كساني كه ايمان آورده اند را بيان مي كند و در واقع صفات و خصال افراد مؤمن را تشريح مي نمايد مانند آيه »والذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلوه«42[42] و »الذين يومنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك«43[43] و آيه »يسبحون بحمد ربهم و يومنون به و يستغفرون للذين آمنوا«44[44] كه اين آيات در قرآن بسيار وجود داشته و در آن ايمان به آخرت، ايمان به رسالت پيامبران، ايمان به روز جزا و رستاخيز، ايمان به وجود ملائكه و بسياري موارد ديگر مطرح گرديده است.

2-1- ايمان به خدا

مقدمه: مهمترين ركن براي توسعه از نگاه دين و در واقع بنياد اصلي و اساسي افزايش توانايي جامعه اسلامي براي رسيدن به حيات طيبه بحث ايمان به خداست. در اين بخش تلاش مي كنيم تا با توجه به آيات كريمه الهي به چند مسأله توجه كنيم؛ اول اينكه در آياتي كه به اين مسأله پرداخته اند كنار ايمان به خدا، چه مسائل ديگري نيز عنوان شده است ؟ به تقدم و تأخر آن نيز تا آنجا كه وارد به حوزه ها و بخشهاي ديگر بحث شود نيز مي پردازيم. دوم محصول، نتيجه و فرآيند ايمان به خدا را نيز بررسي مي كنيم بعد از اتمام آيات در شعبات ايمان و ثمرات آن به اين نكته خواهيم پرداخت. به طور مثال در سوره مباركه آل عمران خداوند متعال براي ايمان به خدا چند پيوست نيز قائل
هستند؛ اول ايمان به روز جزا و آخرت كه در حوزه ايمان است و سپس وارد حوزه عمل مي شود كه امر به معروف و نهي از منكر و سبقت در عمل خير قابل توجه است محصول و فرآيند عمل با تعبير صالحين مي باشد. در سوره مباركه تغابن آيه 11 ضمن بيان اينكه اگر مصيبت به كسي وارد شود حتماً با اذن خداست و در اين حالت ايمان به خدا باعث هدايت قلب مي شود. اين آيه هر چند به طور مشخص به ايمان و عمل خاصي اشاره ندارد ولي به تحقق ايمان در شرايط وجود مصيبت توجه كرده و آن را باعث هدايت قلب مي داند و در كنار آن با توجه به هدايت قلب كه امري ناديدني است تصريح مي كند كه خداوند به هر چيز داناست يعني چه ظاهر و چه پنهان. در سوره مباركه طلاق آيه 11 نيز براي ايجاد ايمان به طور مقدمه وجود رسول و پيامبري كه آيات الهي را بيان كند مطرح ساخته و مي فرمايد كه اين حالت باعث خروج از ظلمت به سوي نور خواهد شد و در عرصه عمل به عمل صالح به عنوان حركت بعد از ايمان تصريح كرده و محصول و فرآيند ايمان را بهشت با صفت جاودانگي آن و رزق مي داند. " قد احسن الله له رزقا" در آيه 69 سوره مباركه مائده باز اشاره دارد ايمان به خدا در كنار ايمان به روز جزاست و عمل صالح نيز تكرار شده ولي محصول ايمان دور شدن از هراس، حزن و اندوه تبيين گرديده است. در سوره مباركه توبه آيه 18 و 19ايمان به خدا را با آب دادن به حجاج و عمارت مسجد الحرام مطرح كرده و آن را غير قابل مقايسه شمرده و در آيه بعد در حوزه فعل و عمل صالح به مهاجرت در راه خدا و جهاد با مال و جان اشاره دارد محصول و فرآيند ايمان در اين آيه درجات عظيم و مقام فائزون است. در سوره مباركه صف آيه 10 و 11 نيز اشاره ميكند كه حصول ايمان، نجات از عذاب اليم است كه شرط آن جهاد در راه خدا با مال و جان مي باشد. در سوره مباركه بقره آيه 285 اشاره مفصلي به بحث ايمان داشته و آن را در ايمان به خدا، ملائكه، كتابهاي آسماني و ايمان به پيامبرانش بيان مي كند. محصول و فرآيند ايمان در اين آيه غفران است. در سوره مباركه انفال آيه 41 شرط ايمان را خمس مي داند كه به پيامبر، ذي القربي، ايتام، مساكين و در راه مانده ها تعلق دارد. در سوره مباركه بقره آيه 232 ايمان به خدا و روز آخرت به ايجاد پاكي مي انجامد و مقدمات اين ايمان به خدا اجراي احكام الهي است و در آيه 288 نيز باز اشاره دارد به همين احكام الهي. در سوره مباركه نور آيه 2 شرط ايمان به خدا شدت در اجراي احكام الهي و نداشتن رأفت است. در آيه 256 درباره ايمان به خدا تأكيد مي كند امر ايمان مربوط به حوزه اختيار است، لذا اجبار نداشته و خداوند به درون دلهاي مردم بيناست و محصول مهم و اساسي اين ايمان به خدا دست زدن به عروه الوثقي است كه هرگز اين رشته پاره نمي شود در سوره مباركه نساء آيه 59 ايمان به خدا و روز جزا شرط قرار مي گيرد براي اينكه اطاعت خدا و رسول و اولي الامر انجام شود و سپس در صورت وجود هر نزاع و اختلاف به آنان ارجاع شود و محصول اين حركت نيز خير و سرانجام نيكو باشد. در سوره مباركه توبه آيه 61 اشاره دارد به ايمان به خدا و ايمان به مؤمنين. در سوره مباركه توبه آيه 99 براي ايمان به خدا و روز جزا بحث انفاق را بيان مي كند كه براي نزديكي به خدا و رسول است، محصول اين ايمان به خدا و عمل انفاق رحمت و غفران خداوند است. در سوره تغابن آيه 9 محصول مهم ديگر ايمان به خدا را تكفير گناه و فوز عظيم مي داند. در سوره جن آيه 13 محصول ايمان عدم ترس از نقصان و ستم است در سوره مباركه هود آيه 58 و 66 و 94 ايمان به امر خداست كه براي هود، صالح و شعيب آمده است.
در مجموع مي توان گفت: همراه با ايمان به خدا موارد ذيل آمده است: اول ايمان به روز جزا، دوم ايمان به رسول خدا، سوم ايمان به ملائك و فرشتگان، چهارم ايمان به كتابهاي آسماني، پنجم ايمان به آنچه كه از طرف خدا آمده است، ششم ايمان به غيب، هفتم ايمان به دانا بودن خدا، هشتم ايمان به شنوا و بينا بودن خدا، نهم ايمان به مؤمنين، دهم ايمان به امر خداوند، يازدهم ايمان به احكام الهي، دوازدهم ايمان به بهشت و جهنم. در كنار اين ايمانها مواردي از عمل نيز مشهود است كه در بخش بعد توضيح خواهيم داد و بحث درباره محصول ايمان نيز به طور اجمال به آن پرداخته و سپس در مباحث بعدي به تفضيل بررسي خواهد شد. فرآيند ايمان طبق آنچه كه در آيات قبلي آمده است عبارت است از: اول: هدايت قلب، دوم: صالح شدن، سوم: رسيدن به فوز عظيم، چهارم: بخشش و غفران، پنجم: پاك شدن گناهان، ششم: استواري و قول ثابت در دنيا و آخرت، هفتم: عدم تسلط شيطان، هشتم: محبوب شدن، نهم: ايجاد بركت و بازشدن دربهاي آسمان، دهم: اطمينان و امنيت، يازدهم: پيروزي و غلبه بر كفار و دشمنان، دوازدهم: رزق و روزي، سيزدهم: عدم ترس از نقصان و ستم، چهاردهم: عروه الوثقي، پانزدهم: پاكي و صفاي قلب، شانزدهم: خروج از ظلمت و ورود به نور، هفدهم: عاقبت به خير شدن، هجدهم: درجات عظيم.
همانطور كه از اين محصولات پيداست، آنچه كه در سايه ايمان به خدا پديد مي‌آيد از ارزش بسيار بالايي برخوردار است. مواردي مانند رزق و روزي، اطمينان و امنيت و آرامش، ايجاد بركت و باز شدن درهاي آسمان و بسياري موارد ديگر، همگي مي‌توانند با چيزي تحت عنوان توسعه برابري كرده و از آن به مراتب افضل باشند. پس مي‌توان گفت در تفكر اسلامي آنچه كه به اسم توسعه در غرب وجود دارد به ايمان به خدا و عمل صالح كه همان حيات طيبه است ترجمه شده و ابعاد گسترده‌تري از آنچه كه توسعه پديد مي‌آورد به ما عرضه مي‌دارد.

2 – 2 – عناصر تشكيل دهنده ايمان

ايمان به خداوند را بايد از چند مسير دنبال كرد ولي ابتدا با آيه اي از قرآن به نگاهي اجمالي درباره اين مسأله مي پردازيم؛ قرآن كريم مي فرمايد: »ما كان لنفس ان تؤمن الا بإذن الله و يجعل الرجس علي الذين لا يعقلون«45[45] هيچ كس ايمان نمي تواند بياورد الا به اذن خدا، لذا عامل اول ايمان، اذن خداست. در قسمت دوم آيه مسأله مشكل و پيچيده باز شده و مي فرمايد، پليدي براي كساني است كه از عقل خود استفاده نمي كنند46[46]. به عبارت ديگر اگر از عقل استفاده كنيم پاكي براي ما بوجود مي آيد، آنگاه به اذن خدا مي توانيم ايمان بياوريم. بنابراين عامل دوم رسيدن به ايمان عقل است كه توليد طهارت مي كند و اين طهارت زمينه ساز توجهات خداوند و اولياء الهي مي شود.
در شكل (2-2) مي توان اين مسأله را به روشني دريافت و اينكه ايمان در نهايت از چه منابعي تغذيه مي شود. به طور اجمال ايمان از عقل و اذن خدا تغذيه مي شود؛ عقل بر اساس علم و عزم بنيان نهاده شده كه علم به علم دنيا و علم آخرت تقسيم و علم دنيا علمي است كه يا خير باشد و يا نفع و علم آخرت يا توحيد است يا نبوت يا معاد، با توجه به اينكه در تفاسير خير با ولايت و امامت مطابقت مي كند و حوزه امر شامل عدل هم مي شود. »هل يستوي هو و من يأمر بالعدل و هو علي صراط المستقيم«47[47] و »امرت لاعدل بينكم«48[48] لذا مجموعه اي از اصول و فروع دين در علم قرار دارد و لذا بعد از علم بايد به عزم توجه داشت كه در واقع عزم همان فضاي حاكم بر عمل است و ترك آن كه از حوزه قبول حق و رد باطل تغذيه مي شود. اگر علم باشد و عزم نباشد عقل حاصل نمي شود و اگر عزم بر انجام فعلي به وجود بيايد ولي نداند كه سير اين انجام از چه راهي است عقل حاكميت ندارد. در حاكميت عقل و اذن ايمان متحقق مي شود.

2-3-1- عقل

درباره جايگاه مهم عقل در حوزه معرفت اسلامي جاي ترديد نيست و تعقل دعوت انبياء در رأس پيام و دستورات الهي است. در اينجا ابتدا به چند مورد از آياتي كه درباره عقل بيان دارد توجه مي كنيم؛ «ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون«49[49]. بدترين جنبنده ها نزد خداوند كساني هستند كه داراي دو خصلت هستند. اول اينكه نمي شنوند و دوم اينكه نمي گويند و سپس توضيح آيه اين است كه اينها عقل ندارند. تعمق در اين آيه بر روي كلمه شنيدن و گفتن است، زيرا »صم« مخالف سمع و »بكم« مخالف قول است. ابتدا درباره اين كه شنيدن چه ارتباطي مي تواند با بحث عقل بوجود بياورد بحث مي كنيم. براي اين مسأله چند مقدمه لازم است، نخست اينكه شنيدن و ديدن از ابزار شناخت و معرفت محسوب مي شود و در واقع ابزار حسي شناخت است. دوم اينكه قرآن اشاره مي كند شنيدن باعث ايجاد ايمان مي شود. »ربنا اننا سمعنا منادياً ينادي للايمان ان آمنوا بربكم فآمنا«50[50]. سوم اينكه، اين شنيدن به تنهايي براي ايمان كافي نيست. »و منهم من يستمعون اليك افانت تسمع الصم و لو كانوا يعقلون«51[51]. چهارم اينكه همان حالتي كه براي لا يعقلون وجود دارد براي لا يؤمنون نيز آمده است. »ان شر الدواب عند الله الذين كفروا فهم لا يؤمنون«52[52]. پنجم اينكه شنيدن و ديدن فقط مادي نيست. آيه »لهم اعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها«53[53] نشان مي دهد كه چشم هست ولي نمي بيند. گوش هست، ولي نمي شنود، معلوم مي شود حقايق مادي نيست. ششم عقل و علم در آيات با هم مي آيند و رابطه آنها يا عموم و خصوص است يا تباين كه به نظر عموم خصوص مي آيد؛ »يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون«54[54] كلام خدا را يهوديان شنيدند ولي آن را نپذيرفتند در حالي كه از عقل خود استفاده هم كردند و علم هم داشتند. لذا مي توان به نقش ناقص علم و عقل در تحصيل ايمان اشاره كرد. از مجموع اين آيات و مقدمه كه ذكر شد مي توان فهميد كه براي عقل يك جزء ثابت و مهم وجود دارد و آن علم است و جزء ديگر عقل نيز طبق آيه 100 سوره مباركه يونس، مسأله اذن خداوند متعال مي باشد كه توضيحات آن خواهد آمد.
بطور كلي سامان دهي به مسأله عقل بسيار مهم و اساسي است، زيرا همين بحث عقل در تفكر غربي با يك برداشت خاص به مهمترين عامل توسعه تبديل مي شود. لذا بايد توجه داشت كه تا چه ميزان عقد در دو حوزه قابل اشتراك است. بحث عقل مي تواند ريشه بسياري از نابساماني ها را نابود كند و نياز به درك حوزه فعاليت آن بسيار مهم است. به نظر مي رسد عقلانيت در غرب در برابر اعتقاد به وحي قرار گرفته است و به گونه اي به اعمال اجتماعي مبتني بر وحي بدبين مي باشد. براي مشخص شدن اين مسأله به تفاوت و تشابه بين بحث عقل در تفكر اسلامي و تفكر غربي بطور اجمال خواهيم پرداخت و سپس به اين نكته مي پردازيم كه آنچه در تفكر اسلامي درباره عقل وجود ندارد تا چه حد مي تواند در روند توسعه تأثير گذار باشد و بر عكس اعتقادات غير مشترك تمدن غرب درباره مسأله عقل تا چه ميزان براي آن تمدن مشكل ساز است.
اشتراك بحث عقل در اين دو تفكر عبارت است از، ابتدا توجه به تفكر و فرآيند آن، قرآن كريم اين مسأله را بارها متذكر شده و به عنوان شاخص مهمي از اهل ايمان ذكر نموده است. دومين اشتراك در بحث مشاهده است كه در تمدن غرب مشاهده دقيق به طور قابل ملاحظه جهت پيشبرد ارابه توسعه مورد توجه است. در قرآن نيز بحث ديدن و نگاه كردن جايگاه بسيار مهمي دارد تا حدي كه بصير جزء صفات خداوند است و آيا نمي بينيد در بسياري از آيات بعنوان خطاب خداوند وجود دارد. سومين اشتراك در محاسبه گري است كه از پايه هاي پيشرفت محسوب مي شود و در آيات و روايات براي آن مي توان نمونه هايي پيدا كرد. چهارمين اشتراك مربوط به استقراء و قياس است كه موجب نوآوري و ابداع مي شود. اين مسأله در تفكر اسلامي بسيار قابل ملاحظه است. آيات بي شماري كه با »مثل« همراه است حركت استقرايي و قياسي را مورد توجه قرار مي دهد. پنجمين اشتراك مربوط به بحث تركيب و تجزيه است كه مي تواند تأثير فراواني بر بحث توسعه داشته باشد. اين مسأله در تفكر اسلامي مورد پذيرش مي باشد. ششمين نكته مربوط به بحث نظام مندي و سيستم سازي است،
كه در تمدن غرب شكل قوي و مستحكم آن بوجود آمده است. در معرفت اسلامي بدون شك اين نظام مندي مورد تأكيد مي باشد. هفتمين اشتراك در اين مسأله مربوط به علم است. در فرهنگ غرب علم جايگاه بسيار بلندي دارد كه نمي توان آن را به بلندي جايگاه علم در تفكر اسلامي دانست. هشتمين مسأله مربوط به بحث نخبگان است كه ارزش و جايگاه مناسبي براي آن وجود دارد.
اين موارد اهم مسائل مورد توافق بين تمدن اسلامي و غربي در حوزه عقل مي باشد، اختلافات آن به اين شرح است. ابتدا تفكر اسلامي ابزار عقل را ناكافي مي داند. در تفكر غرب عقل در نقطه اوج قرار دارد. دوم اينكه در تفكر اسلامي عقل ابزار مهم براي رسيدن به حيات آسماني است كه از دنيا آغاز و به آخرت امتداد مي يابد. در حالي كه در تفكر غربي ابزار عقل صرفاً مادي است. سوم اينكه در تفكر اسلامي عقل كاشف از رابطه هاي معنوي و مادي حاكم بر عالم خلقت است كه بر خلاف تمدنغرب مي باشد. چهارم اينكه عقل در تفكر غربي مخالف و در تضاد با وحي است، در حالي كه اين مسأله در تفكر اسلامي وجود ندارد. پنجم اينكه محصولات غربي عقل كه ناشي از چينش خاص مؤلفه هاي آن است با فرآيند عقل در تفكر اسلامي متفاوت است. عقل در تفكر اسلامي ايمان مي آورد در حالي كه در تمدن غربي تكنولوژي حاصل مي كند.
به نظر مي رسد جلوه هاي كاملي از عقل كه باعث ايجاد تحرك، پويايي و شتاب در جامعه شده و در نهايت توسعه را ايجاد مي كند در گنجينه معرفت اسلامي موجود است و نماهاي خاصي از عقل كه مورد توجه غرب مي باشد، عامل مهمي در ايجاد و استمرار حركت توسعه نمي باشد. اگر عقل را دانستني بدانيم كه به توانستن نائل شده و علم عمل را جهت نيل به هدف خود توأمان لازم و ضروري مي داند. بي ترديد گنجينه اي غني تر از فرهنگ اسلامي پيدا نخواهيم كرد. نكته مهم ديگر اين است كه فقدان اصول مطرود اسلامي عقل در تفكر غرب چه مسأله اي را بوجود مي آورد. بال هاي عقل در تفكر اسلامي قدرت مكاشفه اراضي معنوي را دارد و لذا پيامبر و امامان عقل كل ناميده مي شوند. اين توانايي از حوزه عقل غربي دريغ شده است، لذا فقدان معنويت در اين تمدن قابل رؤيت است. عقل دستان آسماني انسان است كه از عالم بالا وحي را دريافت و يا درك مي كند. اين دستان بريده از دامن عرش فرش نشيني را نيز در ذائقه مردمان مغرب زمين تلخ كرده است. در نهايت مي توان گفت ظرفيت هاي بحث عقل در تفكر تمدن غرب محدود، ولي يافت شده است، در حالي كه در تمدن اسلامي فراتر از آن بوده ولي به همان حد غرب نيز يافت نشده است. از سوي ديگر موادري مانند سكولاريسم، سودآوري نا محدود، صنعتي شدن نامحدود، دنيا پرستي و فرد گرايي مطلق كه بر اساس رهيافتي عقلي در غرب تأسيس شده نمي تواند تأثير تعيين كننده اي بر روند توسعه داشته باشد.

2-2-2- علم

اين علم از طريق شنيدن، ديدن و مسأله مهم قلب و فواد انتقال مي يابد. شنيدن به عنوان ابزار اين علم آنقدر مهم است كه »يعقلون« و »يسمعون« در يك عرض مطرح مي شود. »فتكون لهم قلوب يعقلون بها او اذان يسمعون بها«55[55] و بر عكس آن هم وجود دارد »ام تحسب انهم ان اكثرهم لا يسمعون او لا يعقلون«56[56] و كساني كه از خداوند مي خواهند تا به دنيا بازگشته و عمل صالح انجام دهند اول بينايي و شنوايي و سپس بازگشت، از خداوند طلب مي كنند. »ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا انا موقنون«57[57].
نكته مهم و قابل توجه مربوط به كاركرد قلب است. نخست اينكه ايمان به قلب وارد مي شود: »و لما يدخل الايمان في قلوبكم«58[58]. دوم اينكه سكينه نيز به قلب نازل مي شود :»انزل السكينه علي قلوب المؤمنين«59[59]. سوم اينكه جايي كه خاضع و خاشع مي شود قلب است؛ »اذا ذكر الله و جلت قلوبهم«60[60] و »ان تخشع قلوبهم لذكرالله«61[61] چهارم اينكه امتحان و آزمايش مؤمنين نيز از قلب آنان آغاز مي شود؛ »اولئك الذين امتحن الله قلوبهم للتقوي«62[62]. پنجم اينكه با ايمان آوردن قلب هدايت مي شود. به عبارت ديگر هم ايمان با قلب است و هم هدايت در قلب است؛ »من يؤمن بالله يهد قلبه«63[63] و به همين خاطر وقتي كه ايمان آورديم و هدايت شديم از خدا مي خواهيم كه قلوب ما را از شر شيطان محافظت كند.»ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا«64[64] ششم محل اطمينان و آرامش نيز قلب است: »الا بذكر الله تطمئن القلوب«65[65] و همينطور در آيه »قالوا نريد ان تاكل منها و نطمئن قلوبنا«66[66]. البته اين موارد همگي درباره ويژگي‌هاي مثبت قلب بود كه به آن پرداخته شد ولي درون قلب مي تواند موارد مخالفي نير صورت گرفته و باعث ضلالت و گمراهي گردد. اين موارد عبارت است از : اينكه قلب دچار قساوت و سختي مي شود؛ »ثم قست قلوبكم من بعد ذلك فهي كالحجاره«67[67]. جايي كه مهر زده شده و باعث دوري از خدا مي شود در همين قلب است؛ »ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم«68[68] لذا قلب امكان بيماري و مرض دارد كه اين مرض زمينه افزايش و كثرت گناه را فراهم مي كند ؛»في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً«69[69]. در صورتي كه قلب كاركرد و عملكرد خود كه فهميدن و علم داشتن است فراموش كرده و انجام ندهد، خداوند بر آن مهر زده و باعث گمراهي مي شود؛ »كذلك يطبع الله علي قلوب الذين لا يعلمون«70[70] نكته مهم ديگر اين كه آنچه كه باعث مي شود كه انسان بينايي خود را از دست داده و معارف الهي را نبيند نابينايي قلب است؛ »فانها لا تعمي الابصار و لكن تعمي القلوب التي في الصدور«71[71] مقايسه پليدي آيه 100 يونس و 125 سوره توبه بسيار آموزنده است، زيرا در آن آمده »و اما الذين في قلوبهم مرض فزادتهم رجساً الي رجسهم«72[72] كه مشخص مي كند رجس براي قلوبي است كه از آن استفاده نشده و مريض شده است، كما اينكه رجس براي كساني است كه از عقل خود استفاده نكردند، پس استفاده از قلب باعث عقل مي شود »ام لهم قلوب يعقلون بها«73[73] البته اين نكته قابل توجه است كه آنچه باعث مي شود تا خداوند از آنان روي برگرداند خود آنان مي باشند. »فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم«74[74]. به طور خلاصه بايد گفت : عقل از ركن علم شكل يافته كه اين علم از حوزه شنيدن، ديدن و ادراكات قلبي تغذيه مي گردد و در بعضي آيات وقتي كه اشاره مي كند صم بكم باعث بي تعقلي است، پس علت اين شنيدني كه باعث شنيدن نيست و انسان »صم« مي شود قفل و مهري است كه بر قلب آنان زده شده است »بل نطبع علي قلوبهم فهم لا يسمعون«75[75] و »و طبع الله علي قلوبهم فهم لا يعلمون«76[76].
درباره قسمت اول عقل كه علم مي باشد فقط اثبات مي شود كه بايد اين علم و شناخت آگاهي به وجود آيد تا عقل حركت خود را آغاز كند ولي خود اين علم را مي توان در تقسيمات ديگري آورده و به آن پرداخت »يعلمون ظاهراً من الحياه الدنيا و هم عن الآخره غافلون«77[77]. اين آيه درباره اينكه علم به دنيا و آخرت متوجه است تأكيد دارد و درباره علم حيات دنيا، ظاهر و باطني وجود دارد كه وقتي فقط ظاهر دنيا را فراگرفتيم و از باطن دنيا غافل شديم آنگاه از آخرت هم غافل شده ايم.
علم آخرت به چند نكته توجه دارد، نخست اشاره به »و يعلمون ان الله هم الحق المبين«78[78] كه بحث توحيد است. البته مجموعه علوم آخرتي در حوزه غيب است :»ان لو كانوا يعلمون الغيب مالبثوا في العذاب المهين«79[79]. مرحله ديگر علم متوجه نبوت است كه اشاره تنبيهي دارد. »و ما ارسلناك الا كافه للناس بشيراً و نذيراً و لكن اكثر الناس لا يعلمون«80[80] و يا اين كه به صراحت اشاره مي كند »و اعلموا ان فيكم رسول الله«81[81] درباره معاد نيز اشاره دارد كه »ثم يجمعكم الي يوم القيامه لا ريب فيه و لكن اكثر الناس لا يعلمون«82[82]. اين مفهوم با عبارت ديگر نيز بيان گرديده است :»و اتقوا الله و اعلموا انكم ملاقوه و بشر المؤمنين«83[83] و »اتقوا الله و اعلموا انكم اليه تحشرون«84[84]. لازم به ذكر است بيان قرآن درباره خداوند و در قالب امر اعلموا به موارد ذيل متوجه است؛ »ان الله مع المتقين85[85] و آيه »ان الله شديد العقاب«86[86] و آيه »ان الله عزيز حكيم«87[87] و آيه »بكل شيء عليم«88[88] و آيه »بما تعملون بصير«89[89] و آيه »ان الله غفور رحيم«90[90] و آيه »ان الله سميع عليم«91[91] و آيه »ان الله غني حميد«92[92]. ولي خلاصه اين مطالب همان بيان نياز و احتياج به علم توحيد معاد و نبوت است كه در اين آيات قابل توجه و بررسي مي باشد. ولي دسته ديگر از آيات كه به مسأله علم توجه دارند، در علم دنيا به مواردي كه نفع دارند متوجه مي باشند، زيرا علومي كه ضرر و زيان دارند وجود دارد؛ »و يتعلمون ما يضرهم و لا ينفعهم«93[93] كه مربوط مي شود به علومي كه »يفرقون بين المرء و زوجه«94[94] و باعث جدايي زنان از مردان مي گردد كه ظاهراً علم سحر است »و لكن الشياطين كفروا يعلمون الناس السحر«95[95]. لذا در بحث علوم به علمي كه در مرحله اول نفع داشته باشد و در مرحله دوم امري بر آن وجود داشته باشد، توجه مي كنيم.
نخست علم به آنچه كه مربوط به حدود الله است كه مي بايست فراگرفته شود؛ »فتلك حدود الله يبينها لقوم يعلمون«96[96]. دوم علم به كتاب و حكمت مورد توجه است »يعلمه الكتاب و الحكمه«97[97]. سوم علم به آن چيزهايي كه احتياج و لازم است »و آتاه الله الملك و الحكمه و علمه مما يشاء«98[98] كه آن چيزي كه مي خواهند شامل همه نيازهاي مادي است كه در اين آيه مربوط به طالوت و جالوت است. چهارم يادگيري صنعت جنگ و دفاع در برابر دشمن »و علمناه صنعه لبوس لكم لتحصنكم من بأسكم …«99[99] كه اين آيه نيز به مسايل مربوط به صنعت زره سازي اشاره مي كند كه حضرت داود اين علم را فراگرفت و براي حفاظت سربازان، از دشمن استفاده كرد. پنجم وقتي در داستان حضرت ويوسف دقت مي كنيم متوجه مي شويم كه در آيه »رب قد آتيتني من الملك و علمتني من تأويل الاحاديث«100[100] منظور از احاديث رؤيا و خوابها نيست، بلكه مسائل و مطالبي است كه اتفاق مي افتد و مسأله مهم آن زمان قحطي و خشكسالي بوده و خداوند به حضرت يوسف علم كنترل و مديريت اين مسأله را مي آموزد كه به طور مشخصي درباره مسائل دنيا مي باشد. ششم در داستان حصرت سليمان نيز اين آيات بسيار مهم مي باشد. »قال الذي عنده علم من الكتاب أنا ءاتيتك به قبل ان يرتد اليك طرفك«101[101]. اين علم كتاب كه در حوزه علوم قرار گرفته است اهميت بسيار زيادي دارد، وقتي حضرت سليمان مي خواهد تا تخت ملكه سبا را حاضر كند، ابتدا عفريتي از جن اين امر را به عهده مي گيرد و اعلام مي كند كه قبل از اينكه محل را ترك نمايي تخت حاضر مي شود و تأكيد مي كند »اني عليه لقوي امين«102[102]. ولي كسي كه مقداري از علم كتاب نزد اوست حمل تخت از اين مسير بسيار طولاني بين سرزمين سليمان و ملكه سباء را در چشم بر هم زدني به انجام مي رساند. اهميت اين مسأله در بحث توسعه بسيار زياد است كه توضيح داده خواهد شد. در ادامه درباره اشتباه ملكه سباء درباره آب و آبگينه و اين كه وي در برخورد با اين جهل و ناداني از عبارت »ظلمت نفسي« استفاده مي كند، بسيار مهم است.
نكات و نتايج مهمي كه از بحث علم مي توان دريافت به اين شرح است؛ نخست اينكه بحث علم در قرآن منحصر در علوم توحيدي نيست و علوم ديگري نيز در قرآن به رسميت شناخته شده كه در راستاي زندگي توحيدي است، ولي به جنبه ها و حوزه هاي مادي بشر توجه دارد، لذا همان مقدار كه يادگيري علم توحيد در ايمان مؤثر است، ياديگري علومي كه عزت و اقتدار و تفوق و تسلط مسلمانان را اخذ و حفظ كند نيز مي تواند ايمان آور باشد و انحصار ايمان آوردن در علوم معنوي نمي تواند كارساز باشد. دومين نتيجه از اين بحث اين است كه راه رسيدن به تسخير و تسلط بر عالم ماده فقط از طريق معابر مادي نيست، بلكه علومي نيز وجود دارند كه مي توانند از طريق غير مادي بر ماديات مؤثر باشند. بنابراين انحصار علوم در علوم تجربي و كارآمدي آن در عرصه هاي اجتماعي قابل قبول نمي باشد. سومين نتيجه اين بحث تأكيد فراوان قرآن در بحث علوم است، به طوري كه آياتي كه با »اعلموا« در قرآن وجود دارند به حدود سي آيه مي رسد كه نشانه تأكيد قرآن در اين حوزه است. البته عبارت يعلمون و تعلمون به عنوان يك ارزش در دهها آيه آمده است. چهارمين نتيجه اين كه بحث علم به خاطر آسيبهاي احتمالي كه در آن متصور است با تقوي حمايت شده است،
به طوري كه امر علم آموزي با امر به تقوي در بسياري از آيات مشهود است و به عبارت ديگر مقدمه علم، تزكيه است كه در آيات قرآن تقديم يزكيكم بر يعلمكم به چشم مي خورد. نتيجه آخر اينكه دامنه بحث علم بسيار پهناور است و مي بايست بيش از پيش به آن پرداخت و حوزه هاي آن را شناسايي و تشريح نمود.

2-2-3 عزم

درباره علم به عنوان ركن مهم عقل به نتيجه رسيديم، ولي درباره اينكه عزم از كجا قابل توجه بوده و در كل معني عزم چه مي باشد بايد به طور اجمال مطالبي را مطرح كرد. براي اينكه هر فعلي به وقوع بپيوندد چند مسأله اتفاق مي افتد. اول، شناخت مسأله؛ دوم، قبولِ پذيرش به آن؛ سوم، نيت براي انجام آن؛ چهارم، تصميم نهايي و پنجم انجام عمل. اين مراحل براي هر فعل مورد تصور است، يعني اگر تمامي شناختها و علوم حاصل شود ولي تصميم جدي براي انجام آن عمل گرفته نشود، تعقل صورت نگرفته است. به طور مثال اگر ما از وجود چاه در سر راه اطلاع داشته ولي در آن بيفتيم عاقل نيستيم، اگر تصميم داشته باشيم هيچ گاه در چاه نيفتيم، ولي به خاطر عدم اطلاع از يك مسير در چاه آن بيفتيم باز هم عاقل نيستيم. لذا جايگاه عزم، فاصله بين علم و عمل است و در واقع زمان پيش از انجام عمل عزم است. بنابراين عزم اعم از عمل است و فراتر از آن مي باشد.
در بعضي آيات كه عقل را مطرح مي كند متوجه نكاتي مي شويم كه ما را در بحث عزم ياري مي‌كنند؛ »أتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم و أنتم تتلون الكتاب افلا تعقلون«103[103]. اين آيه درباره عده اي كه قرآن مي خوانند و علم اجمالي درباره نيكي پيدا مي كنند، بعد از آن مردم را به انجام نيكي دستور مي دهند، ولي خود انجام نمي دهند خطاب بي عقل دارد. لذا نشان مي دهد فقط دانستن و امر كردن كافي نيست بلكه بايد تصميم و عزم براي انجام هم داشت. درباره آيه »ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون«104[104] نيز گفته شد بحث صم مخالف با سمع و از روشهاي علم است ولي درباره بكم معني لال آمده است و در واقع لال بودن جسمي فقط مورد نظر نبوده و ناگويايي ديگري مورد نظر است. در صم ما دريافت نمي كنيم ولي در بكم ما آنچه دريافت كرده ايم اعلام نمي كنيم. لذا جنس صم و بكم از يك ماده نيست. از آنجا كه عزم اعم از عمل است و چه بسا كسي كه عزم عبادت داشته و مسلمان مي شود، حتي يك ركعت هم نماز نمي گذارد ولي خداوند وي را در بهشت داخل مي كند، زيرا اگر مهلت داشته و زنده مي ماند حتما انجام مي داد.
نتايجي كه از بحث عزم مي توان دريافت عبارت است از : نخست اينكه عزم جدي ترين اقدام قبل از وقوع عمل است كه فاصله آن با فعل بسيار اندك است. دوم اينكه عزم تمام كننده بحث عقل است و هر مقدار كه علم بوجود آيد ولي عزم انجام آن به وجود نيايد باعث ايجاد فضاي عقلانيت نخواهد بود. لذا جايگاه عزم از اهميت بالايي برخوردار است. نكته سوم اينكه براي انجام يك فعل و عمل چند مرحله قابل تصور است كه مي تواند كمي تغيير نيز داشته باشد. ابتدا نيت است، دوم جمع آوري اطلاعات و فراگيري علم است، سوم خواستن است، چهارم اراده كردن است و پنجم عزم مي باشد كه اوج حركت محسوب شده و بعد از آن فعل به وقوع مي پيوندد. در اين حالت در صورت انجام فعل اجر آن محفوظ خواهد بود. نكته چهارم اينكه بعد از طي اين مراحل و رسيدن به مقطع و مرحله عزم، قرآن امر به توكل مي كند و لذا جايگاه توكل بعد از نيت، جمع آوري اطلاعات و عام آموزي، تحليل و دقت در جوانب مشاوره است. در اين حالت به نقش عوامل غير مادي براي صحت عمل تأكيد كرده و حضور عوامل مادي را نير لازم مي داند. نكته پنجم اين كه در قرآن كريم در بحث عزم به بحث صبر و تقوي اشاره مي كند و شرط مي كند اگر صبر كنيد و تقوي پيشه سازيد اين نشانه عزم است. لذا عزم واقعي و ديني زماني محقق مي شود كه صبر و تقوي در آن لحاظ گرديده شود. نكته ششم اينكه هرچند آيات مربوط به عزم در قرآن محدود مي باشد ولي جايگاه آن از تعيين كنندگي خاصي برخوردار است. مراحل تصميم سازي و قدرت انجام درستها و بايدها مسأله حساسي است كه نقش انسان و اراده او بسيار اهميت دارد. بنابر اين كسي كه نمي تواند پروژه تصميم گيري را اجرا نمايد عاقل نبوده و پيامد آن نمي تواند وارد حوزه ايمان شود. بحث عزم در ارتباط با موضوع توسعه اسلامي بسيار قابل توجه است. آنچه كه باعث مي شود بسياري از امور ناقص بماند و انجام آن به زمان هاي طولاني سپرده شود همين نقصان در عزم مسلمانان است. زيرا علم اجمالي به درست بودن بسياري از مطالب وجود دارد ولي اينكه به عمل نزديك نمي شود، ناشي از ضعف در عزم است و امري است كه متوجه ابعاد مادي شخصيت انسان بوده و بايد پردازش شود و در نهايت با توكل به انجام نهايي برسد.

2-2-4 اذن

در بعضي از آيات قرآن نكته بسيار مهمي به چشم مي خورد. »افتطمعون أن يؤمنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون«105[105] پيامبر انتظار داشت كه يهوديان بعد از شنيدن كلام خدا ايمان بياورند ولي قابل توجه است كه يهود هم علم دارد و هم عقل به خرج داده ولي باز هم ايمان نمي آورد؛ لذا در اينجا يك نكته مهم پوشيده مانده است و آن مسأله مهم اذن است، يعني تا اراده خداوند نباشد اين حركت قلب، سمع، بصر و عقل هيچكدام به نهايت نرسيده و منجر به ايمان نمي گردد. ولي نكته ديگر اين است كه اين اذن عاملي مجزا از عقل است يا اينكه مرحله اي در حين اجراي مراحل عقل و مسأله ديگر توجه به اين نكته است كه چرا وقتي ما تمام مراحل يافتن علم را طي كرده ايم نياز به عامل ديگر وجود پيدا مي كند. براي پاسخ به اين مسأله دامنه اذن خدا را كمي بررسي مي نماييم. به نظر مي رسد كه در عالم وجود نه فقط ايمان بلكه هرچيز ديگر نيز تابع اين اذن مي باشد؛ »ما كان لرسول أن ياتي بآيه الا باذن الله لكل اجل كتاب«106[106] آمدن و رساندن آيات ره اذن خداست، غلبه بر دشمن به اذن خداست: »كم من فئه قليله غلبت فئه كثيره باذن الله«107[107] مرگ به اذن خداوند است:‌»و ما كان لنفس أن تموت الا باذن الله«108[108] پيروزي به دست و به اذن خداوند است؛ »فهزموهم باذن الله و قتل داود جالوت«109[109] خروج از ظلمت و وارد شدن به نور به اذن خداوند است؛ »انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الي النور باذن ربهم«110[110]، شفاعت به دست خداوند است: »من ذالذي يشفع عنده الا باذنه«111[111] معجزات پيامبران به اذن خداوند انجام مي گيرد: »تبرئ الاكمه و الابرص باذني«112[112] »فتنفخ فيها فتكون طيراً باذني«113[113] رسيدن مصيبت به اذن خداوند است؛ »ما اصاب من مصيبه الا باذن الله«114[114] اين كه آسمان و زمين برافراشته است به اذن خداست ؛ »و يمسك السماء ان تقع علي الارض الا باذنه«115[115]
اين مجموعه از آيات كه درباره اذن آمده دايره بسيار پهناوري را براي ما ترسيم مي كند به طوري كه هيچ مسأله خارج از اذن خدا اتفاق نمي افتد. براي اين كه اجراي عمليات اذن را متوجه شويم لازم است كه باز از آيات قرآن مدد بگيريم: »و لقد صدقكم الله وعده اذ تحسونهم باذنه حتي اذا فشلتم و تنازعتم في الامر و عصيتم من بعد ما أرئكم ما تحبون…«116[116] اين آيه اشاره مي كند به حادثه جنگ احد كه خداوند وعده فتح و پيروزي مي دهد كه به اذن خدا اختلال مي شود ولي اين اذن در سه حالت است كه منفي گرديده و ديگر ايمان دچار حاصل نمي شود. اين موارد در قرآن با عبارات ؛ نخست: »فشلتم«. دوم: »تنازعتم في الامر«. سوم: »عصيتم« آمده است. لذا براي اين كه اذن خدا به ما تعلق گيرد و عقل بتواند به ايمان برسد چند مسأله قابل توجه مي شود اول اين كه تلاش و كوشش نماييم. دوم اين كه وقتي كه امر خدا و رسول آمد ديگر سكوت كرده و با هم نزاع نكنيم و سوم اين كه دچار نافرماني نشويم. براي فهم جهت نافرماني نيز باز به سراغ قرآن رفته و از آن ياري مي طلبيم؛ »تنزل الملائكه و الروح فيها باذن ربهم من كل امر«117[117] اين آيه وسعت اذن خدا را توضيح مي دهد كه مربوط به »كل امر« است. درباره امر در مباحث بعد بيشتر توضيح خواهيم داد ولي امر به طور كلي هم در برابرخلق مورد توجه قرار مي گيرد و هم در معناي فرمان و دستور و هم در شكل كار و مسأله مهم مي باشد. ظاهر مسأله اين است كه در اينجا با كلمه كل امر مي توان همه اين مسائل را مورد توجه قرار داد ولي مسأله مهم در بحث »تنزل« است كه در اينجا دو نكته قابل توجه است:‌نخست اين كه اين نزول بايد بر يك جا و محل مشخص نازل گردد و دوم اين كه اين نزول همواره در حال تكرار بوده و دفعي و مره نبوده و ادامه دار مي باشد: مكان اين تنزل پيشگاه امام زمان عليه السلام است و دلالت بر خالي نبودن حجت خدا بر زمين نيز مي باشد. لذا مي بايد در هيچ موردي كه احراز ناحيه خدا و حجت خدا است نافرماني نكنيم.
از آنجا كه اين بحث زيبايي خاص خود را دارد، به دنبال موارد ديگري كه درباره اذن خدا مي باشد در قرآن كريم جستجو مي نماييم. درباره تنازع، آيه؛ »و اطيعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم…«118[118] بسيار مهم است. زيرا به درستي اطاعت خدا و رسول را بيان كرده و سپس نهي مي كند از اينكه با هم نزاع كنند، زيرا نزاع را مقدمه تنبلي و ركود مي داند و اين دو باعث مي شود كه قدرت و عظمت شما زائل شود؛ درباره نزاع‌ها نيز كار را يكسره مي كند و مي فرمايد: »فان تنازعتم في شيء فردوه الي الله و الرسول«119[119]. در هر چيزي كه مشكل و مسأله پيش آمد به سراغ نظر خدا و رسول برويد و راه حل را از آنان طلب كنيد و اين عمل را شرط ايمان به خدا مي داند »ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الآخر«120[120] كه اين قسمت مؤيد ارتباط نزاع، اذن و ايمان است.
درباره عصيان نيز چند آيه قابل توجه است »و من يعص الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا«121[121] كه عصيان از خدا و رسول را سزاوار عذاب آتش مي داند و »من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبيناً«122[122] كه عصيان از خدا و رسول را گمراهي آشكار مي داند و »من يعص الله و رسوله فان له نار جهنم خالدين فيها«123[123] كه براي عصيان از دستور خدا و رسول، جهنم و آتشي را وعده مي دهد كه در آن جاويدان خواهند بود.
لذا به طور خلاصه بايد گفت: بحث اذن متوجه سه حالت است: اول تلاش و پشتكار و عدم سستي، درنگ و كاهلي، دوم اتحاد و يگانگي و دوري از تفرقه و نزاع و سوم اطاعت محض از خدا و رسول كه در اين صورت اذن خدا جاري شده و ايمان متحقق مي گردد و محتواي اين مباحث پشتوانه بسيار قوي براي مقاصد توسعه مي باشد.

عمل صالح

ابتدا بايد درباره اين كه عمل صالح چيست مطالبي را بيان كرد تا بر اساس آن، تقسيمات عمل صالح و ويژگي هاي آن روشن شود. عمل، مرتبه اعلا و آخر يك نيت، خواست، اراده و عزم مي باشد كه به فعليت رسيده است. اين عمل يا صالح و يا غير صالح است، عمل صالح محور اين مبحث بوده و عمل غير صالح به عنوان بحث جانبي مطرح است. در قرآن كريم درباره عمل غير صالح اين آيه وجود دارد: »قال يا نوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح»124[124] عمل غير صالح در وجود پسر نوح متجلي گرديده است. پسر نوح دعوت پدر را رد كرد و از كافران تبعيت نمود. آيه فوق در جواب درخواست پدر است كه وي را از اهل خود حساب آورده ولي خداوند اين مسأله را منتفي مي داند.
براي شناسايي عمل صالح و بررسي مفهوم آن ناگزير هستيم كه از قرآن استفاده نماييم. در آياتي كه قبلاً ذكر شد درباره همراهي عمل صالح با ايمان بحث شده است. در آيات ديگر قرآن از همراهي تقوي و توبه نيز مطالبي آمده است. درباره نتايج عمل صالح كه در همراهي ايمان و تقوي حاصل مي شود نيز مطالب زيادي در آيات آمده است. در خصوص صالحين نيز آيات متعددي آمده كه عمل فاعل فعل را تفسير و توضيح مي دهد. اين مجموعه از مطالب ما را در بحث عمل صالح ياري خواهد كرد. به طور كلي به نظر مي رسد عمل صالح قرار گرفتن در جريان خلقت و آفرينش است و تبعيت از فضاي حاكم بر جهان خلقت و عدم تمرد و عصيان در برابر نظام مسلط بر آن است. در واقع عمل صالح پاسخ به نداي خدا و پيامبران اوست كه همراهي وي را با روند حيات و موجودات زنده ديگر مي طلبد و همانطور كه تمامي آفرينش تسبيح خداوند مي كنند، وي نيز مراتب تعبد را به جاي آورد.لذا مي توان گفت درباره مصداق عمل صالح بايد به سه محور توجه داشت كه عبارت است از: عمل
در قرآن كريم بحث عمل به طور مفصل بيان شده است و خداوند متعال خود را بر اعمال بندگان خبير، عليم و بصير مي داند. در اين آيات جهت عمل به طور مشخصي قابل تشخيص است، بطوري كه مثلاً در دو آيه »الذين تتوفهم الملائكه ظالمي انفسهم … بما كنتم تعملون«125[125] و »الذين تتوفهم الملائكه طيبين … بما كنتم تعملون«126[126] در قبال عملي كه انجام شده است دو نگرش ظالمي انفسهم و طيبين مطرح مي شود و با عبارت »لتسئلن عما كنتم تعملون«127[127] به اهميت آن تأكيد مي كند. قسمتي از آياتي كه در وصف عمل آمده است را ذكر كرده و در نهايت از آن نسخه گيري خواهيم كرد؛ در آيه »اقيموا الصلاه و ءاتوا الزكوه …«128[128] درباره اقامه نماز و زكوه آمده است. در آيه »واتقوا الله و اعلموا …«129[129] درباره شير دادن به بچه صحبت مي كند؛ در آيه »و لا تنسوا الفضل بينكم… «130[130] به مسايل مربوط به طلاق و مهر مي پردازد، در آيه »ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله …«131[131] به عمل انفاق در راه خدا اشاره مي كند، در آيه »كونوا قوامين بالقسط … فلا تتبعوا الهوي …«132[132] به عمل قسط و امر مربوط به آن توجه دارد؛ در آيه »الم تر ان الله يولج الليل …«133[133] به مسأله و عمل نگاه كردن اشاره دارد؛ در آيه »كلوا من الطيبات و عملواا صالحاً…«134[134] با صراحت به فعل و عمل غذا خوردن اشاره مي كند، در آيه »تفسحوا فافسحوا في المجالس … انشزوا فانشزوا يرفع الله الذين آمنوا و الذين اوتوا العلم درجات …«135[135] به مسأله نشستن در مجالس و بحث و عمل علم مي پردازد.
در آيه »ان تبدوا الصدقات فنعما هي …«136[136] به مسأله عمل صدقه دادن مي پردازد؛ در آيه »وصينا الانسان بوالديه حسنا …«137[137] مسأله عمل احسان و شرايط آن را متذكر مي شود؛ در آيه »و ان تشكروا يرضه لكم …«138[138] به عمل شكر اشاره دارد. در آيات ديگر نيز بحث عمل آمده كه لحن آن با مقداري از امر همراه است؛ در آيه »اذكروا نعمه الله عليكم …«139[139] امر به عمل ذكر شده است، در آيه »اطيعوا الله و اطيعوا الرسول … «140[140] امر به عمل اطاعت از خدا و رسول است، در آيه »اتقوا الله ولتنظر نفس ما قدمت لبعد«141[141] امر به عمل تقوي است، در آيه »قل لا تقسموا طاعه معروفه …«142[142] به نهي از عمل قسم خوردن توجه دارد و در آيه »فتبينوا …«143[143] به مسأله تحقيق و تفحص تأكيد مي كند.

صالحين

ابتدا لازم است تا ارتباط عمل صالح و صالحين را از آيات قرآن متوجه شويم؛ »و الذين آمنوا و عملواا الصالحات لندخلنهم في الصالحين«144[144]. اگر ايمان و عمل صالح انجام پذيرد خداوند وعده مي دهد كه آنان را در زمره صالحين داخل نمايد، لذا براي اينكه جزء صالحين محسوب شويم لازم است به ايمان و عمل صالح توجه كنيم. اكنون با توجه به آيات قرآن صالحين را نيز بررسي مي كنيم. گروه اول صالحين را خداوند در قرآن به اين شرح مطرح مي سازد؛ »و زكريا و يحيي و عيسي و الياس كل في الصالحين«145[145] و همينطور آيه »و وهبنا له اسحاق و يعقوب نافله و كلاً جعلنا صالحين«146[146] و آيه »و اسمعيل و ادريس و ذالكفل كل من الصابرين و ادخلناهم في رحمتنا انهم في الصالحين«147[147] به نظر مي رسد در اين آيات انبياء پيامبران را جزء صالحين محسوب كرده است و با عبارت »كل« اين گروه را به طور كامل مشخص نموده است. گروه دوم صالحين كساني هستند كه داراي اين ويژگي هاي باشند. اول، امر به معروف و نهي از منكر و سرعت گرفتن در خير؛ »يؤمنون بالله و اليوم الآخر و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يسارعون في الخيرات و اولئك من الصالحين«148[148]، لذا هركس امر به معروف و نهي از منكر نمايد و در رسيدن به خيرات عجله و سرعت داشته باشد در اين زمره قرار مي گيرد. درباره اينكه خيرات چيست در بحث »خير« مطالب سودمندي آمده است. دوم كساني كه اطاعت خدا و رسول داشته باشند »و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا«149[149]. بحث مهم اطاعت بدون شك باعث داخل شدن در زمره صالحان خواهد بود كه درباره آن در قسمت اطاعت بحث شده است، ولي از اين آيه مي توان دريافت كه پيامبر از صديق بالاتر و صديق از شهيد بالاتر و شهيد از صالح بالاتر است، ولي مي توان اين مطلب را اضافه كرد كه پيامبر هم صديق و هم شهيد و هم صالح است و اين مسأله را از ذكر ترتيبي آن دريافت مي كنيم.
سوم داشتن حكم و علم كه باعث الحاق به صالحين است. آيه »آتيناه حكماً و علماً و نجيناه من القريه … و ادخلناه في رحمتنا انه من الصالحين«150[150] و يا آيه »رب هب لي حكما و الحقني بالصالحين«151[151] به اين مسأله اشاره دارد، حكم و علم ابزار داشتن و بدست آوردن مرتبه صالحين است كه درباره آن بحث خواهد شد.
چهارم، مواردي از قبيل مورد رحمت قرار گرفتن و برگزيده شدن و اينكه مورد عطاي اجر و حسنه دنيايي شود كه در آيات قرآني آمده است، »آتيناه أجره في الدنيا و انه في الآخره من الصالحين«152[152] »و لقد اصطفينه في الدنيا و انه في الآخره لمن الصالحين«153[153]، »آتيناه في الدنيا حسنه و انه في الآخره لمن الصالحين«154[154] »رب قد أتيتني من الملك و علمتني من تأويل الاحاديث … و الحقني بالصالحين«155[155]. اين آيات درباره صالحين به تحديد مرزهاي آن مي پردازد و براي يافتن معنا و مصداق عمل صالح ما را ياري مي نمايد.

عمل صالح

درباره عمل صالح تقسيمات بسياري وجود دارد و مي توان حالات زيادي را تصور كرده و جايگاه عمل صالح را تعيين كرد. بهترين بيان از عمل صالح بياني است كه آن را يك واقعيت خارجي و يك فعل محسوب مي نمايد لذا بايد در اين تقسيم توجه به اين وضعيت داشته باشيم. علاوه بر اين عمل صالح در واقع نفي را نيز به دنبال خود دارد، يعني به طور مطلق عمل نيامده است، بلكه همراه با صالح بودن نيز قيد شده است. در اين صورت در تقسيمات عمل صالح به اين بعد نفي گرايانه نيز بايد توجه داشت. بنابراين بهترين عمل صالح عملي است كه خداوند آن را تعريف كرده و در واقع مؤمنين ابزار آن قرار گيرند، يعني وجود انسان و داشتن خواسته هاي وي در فراي آن قرار گيرد. لذا به آيه »يحق الحق و يبطل الباطل و لو كره المجرمون«156[156] مي توان توجه خاصي داشته و از آيه قبل آن نيز استفاده كرد »… و يريد الله ان يحق الحق بكلماته و يقطع دابر الكافرين«157[157] بنابراين در مباني عملي عمل صالح حق و باطل محوريت را در دست خواهند داشت و عمل صالح است كه به تثبيت حق و باطل كردن باطل توجه دارد. به بيان ديگر عمل صالح قرار گرفتن در جريان خلقت است زيرا »ان الله يفعل ما يريد«158[158] و »ان الله يحكم ما يريد«159[159] و به طور مشخص اراده خدا عمل و اجرا خواهد شد، فقط ما مي بايست خود را با اين سيستم و نظام الهي تنظيم كنيم. عمل صالح قرار گرفتن در اين نظام و همراهي با آن است. آيات »قل جاء الحق و زهق الباطل …«160[160] و »قل جاء الحق و ما يبدي الباطل و ما يعيد«161[161] و »يمح الله الباطل و يحق الحق«162[162] به بيان ويژگي حق و باطل مي پردازد. در اينجا طرفداران حق و باطل روشن بوده و فقط آشنايي اجمالي با اين آيه ها ما را درباره اين اشخاص آگاه مي نمايد. »ذلك بان الذين كفروا اتبعوا الباطل و ان الذين آمنوا اتبعوا الحق من ربهم«163[163] پيروان باطل همان كفار و پيروان حق همان اهل ايمان هستند.

مقالات مشابه

تأثير نيت بر ارزش اخلاقي عمل از ديدگاه قرآن كريم

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهمحمود رجبی, محمد باقریان خوزانی

فرایند شکل‌گیری نظام عمل صالح از منظر قرآن و روایات

نام نشریهآموزه های قرآنی

نام نویسندهسهیلا پیروزفر, مرتضی ایروانی نجفی, فاطمه مولودی

آسيب شناسي عمل صالح در قرآن

نام نشریهفصلنامه مشکوة

نام نویسندهبی‌بی‌‌حکمیه حسینی, زینب غلامی