شخصيت و نقش فعال زن در زندگي از ديدگاه قرآن

پدیدآورسیدمحمدحسین فضل‌الله

نشریهفصلنامه پژوهشهای قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیلعل

share 1615 بازدید
شخصيت و نقش فعال زن در زندگي از ديدگاه قرآن

علامه سيد محمد حسين فضل الله
ترجمه اسماعيل باغستانى
فرهنگی که بر جامعه عرب عصر نزول حاکم بود فرهنگی به غایت منحط بوده، بویژه زن که چنان زبون شمرده می شد که در زندگی اجتماعی ارزشی برای وی، جز آن که بازیچه مردباشد نمی دیدند. هیچ بهره ای از میراث و حق رأی نداشت و حسابی برای او باز نمی کرد. سپس اسلام آمد؛ دستان وی را گرفت و او را تا سر حد جایگاه انسانی والایش و همپایه مرد در عرصه بلند انسانیت بالا برد، و برای او در همه عرصه های زندگی ارزش قائل شد، و با این کار سخت با آداب عرب جاهلی درگیر شد. با این همه اینک گفته می شود که اسلام در خوار شمردن شأن زن، از عادات و رسوم جاهلی تأثیر پذیرفته است. این نوشتار نگاهی است گذرا به جایگاه ارزشمند زن که در پرتو تلاشهای اسلام بدان دست یافته است.
زن و منزلت او در قرآن

قرآن می فرماید: «للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن». مردان را از آنچه به دست آورده اند بهره ای است، و زنان را از آنچه به دست آورده اند بهره ای.
«و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف» بقره/ 228 برای زنان است برابر آنچه بر ایشان است به نیکی.
آيا راه بازشناسى طبيعت زن و عقل و ايمان وى, متون دينى هستند, يا مطالعه عناصر هويت درونى وى از طريق واقعيت زنده در روند حركت وجودى او, و يا در سطح گستردگى نگاه او به افقهاى علمى, يعنى انديشه با تمامى ژرفا و گستره آن, و در سرشت نگرش او نسبت به اشياى پيرامونش در ارتباط با رأى و نظر درباره امور, و در چگونگى پايبندى درونى اش به عقيده اسلامى در مسير ارتباط با ايمان به خدا و پيامبران و كتابها و آيين هاى خدايى, و التزامِ بيرونى او در راستاى كوشش و رنج و مراقبت در قلمرو تقواى معنوى و فكرى در همه اين موارد; و در توانايى او در رويارويى با مبارزه جويى ها در عرصه كشمكش هاى فكرى در ساحت دعوت اسلامى, و يا در مواجهه با معضلات واقعى در ميدان جهاد.
ما بر آنيم كه مطالعه درست و ژرف در واقعيت انسانى زن به عنوان حقيقتى همانند با واقعيتِ انسانى مرد, بهترين راه براى رسيدن به نتايج متعادل است. سپس, بر اين پايه وارد عرصه فهم متون مى شويم تا حقيقت شرايطى كه زن در چنبره آن حركت مى كند و ديدگاهى را كه از آن آغاز مى كند بشناسيم. شايد اينجا نشانه هايى بيابيم كه با تصرف در ظاهر متن, تفسير ديگرى از آن عرضه كنند كه با واقعيت خارجى اختلافى نداشته باشد, و يا نادرستى آن را به دليل ناسازگارى با اصول ثابت عقيده اسلامى; يعنى ضرورت دينى كتاب و سنت بازشناسيم.

مريم(ع) نمونه والاى قرآنى

در پرتو آنچه گفته شد مى نگريم كه در مقام تطبيق و قياس زن و مردى كه در شرايط فرهنگى و اجتماعى و سياسى همسانى مى زيند, دشوار است كه ميان آنهـا تمايزى قايل شويم بدين گونه كه بگوييم آگاهى مرد از مسائل فرهنگى واجتماعى و سياسى بيشتر از آگاهى زن در اين زمينه است, بلكه به عكس; نمونه هاى پرشمارى مى توان يافت كه تفوق زن را بر مرد در وسعت نظر و باريك بينى و عمق آگاهى و روشن بينى, ازحيثِ پاره اى عناصر درونى يا بيرونى مشخص در مواردى خاص به اثبات مى رساند.
واين نكته را در پاره اى از تجارب تاريخى كه شمارى از زنان در آن زيسته اند مى توانيم ملاحظه كنيم, زنانى كه در شرايط متعادل و از طريق شرايطى متناسب با تكون عقلى و فرهنگى و اجتماعى شان توانسته اند بر موقعيت فعال خود در طى موضعگيرى هاى ثابت استوار بر پايه انديشه و ايمان تأكيد ورزند, و اين همان چيزى است كه خداوند در ارتباط با شخصيت مريم و همسر فرعون درباره آن با ما سخن گفته است, و تاريخ درباره شخصيت خديجه كبرى امّ المؤمنين و فاطمه زهرا و زينب (س) با ما در بابِ آن گفت وگو كرده است… نقاطى كه در زندگى اين زنان بزرگ جلوه گر شده است بر آگاهى تام و تمام نسبت به مسائل بزرگى تأكيد مى ورزد كه در زندگى آنان در سطح حركتِ قدرت آگاهى و مسؤوليت و رويارويى با مبارزه جويى هايى كه در سطح گسترده آنان را فراگرفته بود… جريان دارد و گاه نمى توان ميان آنان و مردانى كه در روزگار آنان مى زيستند با هيچ شاخص عقلى يا ايمانى در باب مسائل مشترك ميان آنان جدايى افكند.
اگر پاره اى از مردم سخن از برخى ويژگيهاى غيرعادى شخصيت اين زنان به ميان مى آورند اما ما ويژگيهاى خاصى در آنان نمى بينيم, به جز شرايطى كه امكانات رشد معنوى و عقلى و التزام عملى در سطحى براى ايشان فراهم آورده است كه عناصر شخصيت شان به طور طبيعى در مسئله رشد درونى در آن به تعادل رسيده است, ما نمى توانيم چنين سخنى را به وجود عناصر غيبى شناخته شده اى منسوب بدانيم كه آنان را از سطح زن عادى خارج مى سازد, زيرا چنين مطالبى هيچ گونه اثبات قطعى نمى پذيرد; با توجه به اينكه خداوند سبحان از برگزيدگى برخى زنان از جمله مريم(ع) سخن به ميان آورده است. ازاين جهت كه روحانيتى دارد كه او را از ديگران متمايز مى سازد و در مسير طاعت خدا پويه اى مستقيم دارد و اين قضيه را در پرتو داستان مربوط به ويژگيهاى شخصيت او وقتى كه زكريا كفالتش را بر عهده گرفت و زمانى كه در دوره حمل و ولادت عيسى با دشوارى هايى روبرو شد نقل كرده است.
اگر خداوند اين موضوع را از طريق روحى كه به سوى مريم فرستاده توجيه مى كند اما اين, هيچ گونه حالت غيبى و ماورائى را درباره او به ما نشان نمى دهد, بلكه نمايشگر لطف الهى است در جهت توجيه عملى و اثبات روانى مسئله, بر پايه ممارست و مشغوليت طبيعى مريم به اين كار در اين راستا, از طريق عناصر انسانى شخصيتش كه از نقاط ضعف درونى انسانى خود رنج مى برد, دقيقاً مانند مرد در چنين حالات و وضعيتى. ما دراينجا تفاوتى نمى بينيم ميان مرد و زن, آن گاه كه هر يك از آنها در معرض تجربه دشوارى قرار مى گيرد و در برابر موقعيتى كه جامعه بر او تحميل مى كند, بى آن كه هيچ عذر معقولى داشته باشد كه آن موقعيت را در ارتباط با آنچه ضد ارزش اجتماعى در قلمرو انحراف اخلاقى است از قاعده و قانون مربوط به آن خارج سازد.

حكمرانى زنان

وقتى به مطالعه تاريخ ـ نه از جنبه ايمانى ـ در قصه هاى قرآنى مى پردازيم شخصيت ملكه سبا را در قصه اى كه قرآن براى ما نقل كرده مى بينيم كه به محض رسيدن نامه سليمان به دستش قوم خود را گرد مى آورد تا در باب موضعى كه در برابر تهديد سليمان نسبت به آنان بايد اتخاذ كند و چگونگى جواب نامه او به مشورت بنشينند, شايد متوسل به مشورت شدن او اشاره به خردِ برتر او داشته باشد كه موجبِ امتياز شخصيت او از ديگران مى شود, بدين سان كه او با وجود برخوردارى از موقعيت ملكه جز پس از مشورت خواهى از صاحبنظران قومش رأيى صادر نمى كند. اين در واقع و دقيقاً شأن و مرتبه شخصيت رهبرى سنجيده و مسؤوليت پذير است; همان كه خداوند در سوره نمل از آن سخن گفته است:
(قالت يا أيها الملأ إنّى ألقى إليّ كتاب كريم. إنّه من سليمان و إنّه بسم الله الرحمن الرحيم. ألاّتعلوا عليّ و أتونى مسلمين. قالت يا أيها الملأ أفتونى فى أمرى ماكنتُ قاطعةً أمراً حتى تشهدون) نمل/29ـ31
بدين گونه ملكه سبا از مردان قومش مى خواهد كه در باب موضعى كه مى بايد در قبال چنين مسئله خطيرى بگيرد (فتواى سياسى) صادر كنند, اما آنها مسئله را به خود او ارجاع مى دهند, به اعتبار اعتمادشان به اعتبار بالاى رأى و عقيده او به عنوان تصميم گيرنده اصلي… اما نقش خود آنان عبارت بود از اجراى اوامر او در قلمرو توان خود و مقاومت شديد در رويارويى با خطرى كه از سوى پادشاهان ديگر متوجه سلطنت او مى شد و نيز موضعگيرى هاى آزادانه در زندگى.
(قالوا نحن أولوا قوة و أولوا بأس شديد و الأمر إليك فانظرى ماذا تأمرين. قالت إنّ الملوك إذا دخلوا قرية أفسدوها و جعلوا أعزّة أهلها أذلّة و كذلك يفعلون. و إنّى مرسلة إليه بهديّة فناظرة بم يرجع المرسلون) نمل/33ـ35
گفتند ما صاحبان نيرو و توان استواريم و كار به سوى تو است, پس بنگر كه چه مى فرمايى. گفت همانا شاهان چون به شهرى درآيند آن را تباه سازند و عزيزان آن را خوار گردانند و چنين است رسم ايشان. و من هديه اى به سوى ايشان خواهم فرستاد تا بنگرم فرستادگان چه پاسخى آورند.
رأى عاقلانه سنجيده مبتنى بر محاسبات دقيق او براى حل مشكل به بهترين صورت ـ مشكلى كه قدرت و زور بهترين راه حل آن نيست ـ از طريق تحليل شخصيت سليمان بهترمشخص مى شود; آيا سليمان پادشاهى بود كه هدفش سلطه ظالمانه و غاصبانه اى بود كه هستى و آزادى و حق تصميم ديگران را ناديده مى انگارد و زندگى شان را تباه مى سازد و چونان ديگر پادشاهانى كه چنين ويژگى هايى دارند واقعيت زندگى آنها را به خاك مذلت مى كشاند… در اين صورت بايد مسئله را از جهت راه هاى مسالمت جويانه حل و فصل, و تعيين ميزان قدرت شان و توانايى يا ناتوانى در رويارويى با آنان مورد مطالعه قرار مى داد… يا او رساننده حق يا پيام آور هدايت است و تفاهم با او امكان پذير است تا با او درباره مسائلى كه به سوى آنها فرامى خواند وارد گفت وگو شود.
سرانجام رأى ملكه سبا بر آن قرار گرفت كه براى سليمان ارمغانى بفرستد تا پاسخ خود را به صورتى صلح آميز يا جنگ جويانه, سخت يا سست دريافت كند, اگر او پادشاه باشد امكان دارد كه ارمغان را بويژه اگر قابل توجه باشد بپذيرد و اگر هدفهاى بزرگ ترى فراتر از اينها در سرداشته باشد ممكن است ازاين كار به جوش و خروش آيد, اما اگر او پيام رسان حق باشد از اهداف خود تحت تأثير هيچ چيز مادى حتى اگر بزرگ باشد عدول نخواهد كرد.
ملكه سبا با تصميم قاطع خود در اين مسئله چنين عمل كرد كه نشانگر شخصيت خردمند سنجيده اى است كه پيش ازهرگونه تصميم گيرى دست به محاسبات دقيقى مى زند و به جاى برانگيخته شدن عاطفه و انفعالات نفسانى اش بر پايه مشورت خواهى از عقلش عمل مى كند, بويژه اگر ابزارهايى در اختيار داشته باشد كه چنين كنش پذيرى دشوارى را از طريق نيرو و دلاورى قومش در مسئله اى كه تاج و تخت او را مورد تهديد قرار مى دهد ممكن سازد.
قرآن, زن را در هيئت ملكه سبا چونان انسانى به نمايش مى گذارد كه بر عقل خويش مسلط است و تحت تأثير عاطفه اش قرار نمى گيرد; زيرا مسؤوليتش به او امكان پربار كردن تجربه و تقويت عقلش را داده, تا بدان پايه كه بر مردانى فرمان مى راند كه در وجود او شخصيت نيرومند و عاقل و توانمند بر اداره امور خود ديده اند.
اگر بخواهيم چنين تصورى را به سخن درآوريم به اين نتيجه مى رسيم كه غلبه زن بر عوامل ضعف زنانه اش كه گاه تأثيرى منفى بر چگونگى انديشه و يا اداره موقعيتها مى گذارد امكان پذير است و اشاره به اين دارد كه اين ضعف چندان نيست كه او نتواند گريبان خود را از چنگ آن رها سازد.
بدين گونه ملكه سبا در نهايت سير خود, پس از آن كه از راه معجزه اى كه به اقتضاى آن تخت او به جايگاه سليمان منتقل گرديد, يا از خلال گفت وگويى كه ميان او و سليمان برقرار شد پذيرفت كه وارد صلح با سليمان گردد, مسئله اى كه درواقع دليل جديدى است بر اين پيام در هيئت زنى كه تصميم و تعهد و گرايش او پيرو انديشه اى حسابگرانه است كه بسيارى ازمردان آن را ندارند.

زن, چونان الگوى قدرت

پيش از آن كه از ارائه نمونه ها فاصله بگيريم ناگزيريم در كنار شخصيت همسر فرعون درنگى داشته باشيم; شخصيتى كه در ستيغ جاه و جلال و نعمت مى زيست اما بر همه آنان شوريد, زيرا ـ از منظر ايمانى اش ـ نمى توانست چنين زندگى استكبارآميز لهوآلودِ سركشانه اى را پذيرا باشد; آكنده به ثروت و منيّت و عصيان و بر كنار از رنجهاى مستضعفان و گرسنگى گرسنگان و درآغشته به تمرّد از امر خدا و دور از موقعيتهاى نيكى در حيات آدميان, دوست مى داشت با ايمانش و در قلمرو انسانيتش زندگى كند, اما هيچ فرصتى براى انجام چنين كارى نمى يافت, زيرا همسرش تمامى زندگى پيرامون او را از هر آنچه غير انسانى است; از قبيل ستم به مستضعفان سرزمينش پركرده بود. بدين سان اين زن با خدا ناله سر كرد تا از مقاومت روحى و عقلى اش در برابر چيزهايى كه در پيرامونش قرار داشتند حكايت كند و ازخداوند بخواهد كه موضع عملى او را در تصميم بزرگش تقويت كند, تا خانه اى براى او در بهشت بنا كند تا در رؤياهاى مؤمنانه اش, هرگاه نقاط ضعف بر احساسات او هجوم مى بردند تا موضع و موقعيت او را متزلزل كنند, او را نظاره كند…. و تا او را از فرعون و كارهاى او رهايى بخشد كه ديگر تاب تحمل شخصيت مغشوش و كارهاى استكبارآميز وى را نداشت, و تا از چنگ قوم ظالمى كه فرعون را احاطه كرده بودند تا به او نزديك شوند و پايه هاى ستمش را استوار نمايند و چونان ستمگرانى خُرد در قلمرو خدمت ستمگرى كلان جولان دهند, نجات يابد.
بدين گونه خداوند او را براى مردان و زنان با ايمان مثل مى زند, تا در نيروى ايمانى و انسانى شوريده بر سلطان ظالم با وجود همه لذائذ و فريبندگى هايش نمونه ترين الگو باشد, چنان كه مريم را ـ پس از وى ـ در صفات اخلاقى در بالاترين سطح مثل مى زند به عنوان نمونه اى برتر در تصديق سخنان پروردگارش و كتابهاى او و در فروتنى خاكسارانه اش براى خدا در تمام زندگى, تا آنجا كه زندگى اش يكسره به نماز تبديل شد, چونان كه خداوند فرمود:
(و ضرب الله مثلاً للذين آمنوا امرأة فرعون إذ قالت ربّ ابن لى عندك بيتاً فى الجنة… و نجّنى من القوم الظالمين. و مريم ابنة عمران التى أحصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا و صدّقت بكلمات ربها و كتبه و كانت من القانتين) تحريم/11ـ12
ما مى دانيم كه درنظر داشتن زن مؤمن نيرومند به مثابه اسوه و نمونه زنده براى مردان و زنان مؤمن به روشنى مى رساند كه قرآن, توانايى زن را به عنوان انسان نيرومندى كه از همه لغزشگاه ها پرهيز مى كند و بر تمامى تمايلات ضعف آميز خود مى شورد به رسميت مى شناسد… و نشان مى دهد كه زن در سطح نمونه برتر مى تواند الگوى مردان نيز باشد… چنان كه از حيث موقعيت انسانى مشترك, آن گاه كه درباره شمارى از اين نمونه هاى قرآنى يا برخى نامهاى تاريخى اسلام كه زنان قهرمان را مجسم مى دارند… سخن به ميان مى آوريم, زنانى را مى بينيم كه در جامعه خود با توجه به نيروها و مواهب و موقعيت هايى كه در اختيار دارند, تفوق و برجستگى خويش را به نمايش مى گذارند… در واقع نيروى انسانى زن, وى را در فرا رفتن ازنقاط ضعفش مدد مى رساند تا براى رسيدن به مراتب بالاتر, آنها را به نقاط قوت بدل سازد.
در قرون اخير و در قرن حاضر, مى بينيم كه تجربه انسانى در حوزه علم و فرهنگ و حركت سياسى و اجتماعى شمار فراوانى از اين گونه زنان را به ما معرفى مى كند كه قدرت زن را بر چالش و ثبات قدم و ابتكار او را در قلمروهاى گونه گون عمومى و خصوصى مى رساند… و در واقع اشاره دارد به نوعى تعادل در نيروهاى انسانى در شرايط مشترك ميان زن و مرد.
اين, تصوير واقعيتِ زنده اى است كه مرد و زن در متن انسانى آن مى زيند و اشاره دارد به اينكه اختلافِ جنسى موجود در طبيعت انسانى, مانع همگونى مرد و زن در نيروى فكرى و اراده محكم و تجربه و تمرين علمى با فراهم بودن زمينه هاى قدرت و تعادل و نوآورى نمى گردد.
اما نظرگاه اسلام دراين باب چيست؟ آيا اسلام ديدگاهى منفى به زن دارد به گونه اى كه او را انسانى فرض مى كند كه از نظر عقل و ايمان و حركت حياتى در مرتبه پايين تر از مرد قرار دارد, و آيا اين نظر كه گاه جزء ذهنيت عمومى مسلمانان و پاره اى از دانشمندان و متفكران اسلامى شده است با ديدگاه قرآنى توافق دارد, يا در نگاه دقيق, با آن هيچ توافقى ندارد؟ اين چيزى است كه مـا در اين نوشته مى خواهيم به آن بپردازيم.

تصوير زن در قرآن

پيش از ورود به اين بحث, ناگزيريم به طور مستقيم بر نقطه با اهميتى تأكيد كنيم و آن اين است كه ما در پى رويكرد تأويلى به انگيزه تأويل متن قرآن و احاديث به سود چنين نتيجه گيرى نظرى در مطالعه واقعيت, برپايه هماهنگ كردن تجربه بشرى با محتواى اين متون نيستيم, همانند پاره اى ديدگاه ها كه در پى سازگار نشان دادن ديدگاه هاى اسلامى در قانون گذارى و تحولات علم در روند بيرونى اش هستند… زيرا ما به اين شيوه هماهنگ سازى باور نداريم كه از ابتدا گرايش به ايده عصرى كردن اسلام دارد, بدين گونه كه آن را پيرو متغيرهاى ناشى از سلطه انديشه اى معين يا نيرويى مشخص نسبت به حركت انسان در روزگارى دور از حقايق و اصالتهاى واقعى آن مى داند.
مسئله ـ از نظر ما ـ راه يافتن به حقايق اسلامى است كه متون قرآن و نبوى ثابت دربردارند از خلال عناصر روشنِ پنهان در ظواهر متون, و اين چيزى است كه باورهاى اسلامى در ارتباط با انديشه اى كه به آن پايبنديم و شريعتى كه در دايره آن حركت مى كنيم تأكيد مى ورزند… آن گاه كه به مطالعه عناصر بنيادين زندگى مى نشينيم در واقع اين كار را از طريق باور به اينكه اسلام از حقايق روى نمى گرداند, بلكه بر آنها تأكيد مى نهد و در قانونگذارى خود بر بنياد هماهنگى با آن حركت مى كند, بدين گونه كه ما را وا مى دارد تا متونى را كه ظاهرى بر خلاف اين مسئله دارند مورد مطالعه مجدّد قرار دهيم تا تلاش كنيم پرده از پاره اى از عناصر پنهانى برداريم كه به فهم اين مطلب به صورت ديگرى مى انجامد, بدين منظور كه به مثابه نشانه اى درون متنى باشند بر اراده خلاف ظاهر. اين همان چيزى است كه ما مى خواهيم در سخن از كشف نظريه حقيقى اسلام درباره زن از جهت انسانيت كمال يافته اش و در مقام مسؤوليتش در برابر خداوند مطرح كنيم.
اينك پرسش اين است: آيا درقرآن چيزى هست كه با نگرش به عناصر مشترك موجود در شخصيت زن و مرد به عنوان عنـاصر شخصيت اصيل انسـانى مخـالف باشد؟
دراين مورد بر نقاطى انگشت نهاده شده كه اينك به آنها مى پردازيم:
1. وجود تشريعاتى در قرآن كه چنان ايهام دارد كه زن نصف مرد است; مثلاً در باب ارث خداوند مى فرمايد:
(يوصيكم الله فى أولادكم للذكر مثل حظّ الأنثيين…)نساء/11
و درباره شهادت دادن خداوند مى فرمايد:
(فإن لم يكونا رجلين فرجل و امرأتان ممّن ترضون من الشهداء أن تضلّ إحداهما فتذكّر إحداهما الأخرى)بقره/282
برابر پاره اى از متون دينى كم بهره گى زنان از آيه نخست و نقص عقل آنان از آيه دوم استفاده شده است. چنان كه دراين سياق با تعبير نقصان ايمان زنان نيز به جهت محروم بودن از نماز و روزه در ايام حيض به دليل تحريم اين دو عبادت بر آنها مواجه مى شويم.
2. قوّام بودن مرد نسبت به زن گاه موهم اين معنى است كه سطح زن از مرد پايين تر است, و اين نكته از آيه ذيل استفاده شده است:
(الرجال قوّامون على النساء بمافضّل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أموالهم…)نساء/34
و از آيه ذيل به صراحت اين معنى استفاده شده است:
(و لهنّ مثل الذى عليهنّ بالمعروف و للرجال عليهنّ درجة…)بقره/228
در اينجا برتر بودن مرد را از زن مى بينيم; بدين گونه كه مرتبه مرد را به لحاظ ارزش گذارى بر زن ترجيح مى دهد.
3. از آيه (أ و من ينشّأ فى الحلية و هو فى الخصام غيرمبين…)(زخرف/18) استفاده مى شود كه نگاه قرآن به زن براين فرض استوار است كه او انسانى است آماده براى آراسته شدن در هاله اى از زيورها جهت فرونشاندن شهوت مرد و اسيرعناصر ضعف نهفته در شخصيتش كه او را از ورود قدرتمندانه به قلمرو كشمكش هاى زندگى مانع مى گردد.

كاستى زن نسبت به مرد

درباره احكام مربوط به اين مسئله ملاحظاتى به نظر مى رسد:
تشريع هاى سه گانه يادشده دلالت بر فروتربودن شأن و رتبه انسانى زن نمى كند, نهايت چيزى كه از آن استفاده مى شود, روند طبيعى توزيع ثروت است بر اساس مسؤوليتهايى كه ورثه در قانونگذارى اقتصادى اسلام برعهده دارند. بدين گونه كه مسؤوليت پرداخت هزينه زندگى زناشويى را علاوه بر مهر بر عهده مرد گذاشته و اين چيزى است كه جهت برقرارى توازن ميان مرد و زن مقرر شده است…
اين همان چيزى است كه در برخى موارد ديگر نيز ملاحظه مى كنيم, مواردى كه سهم فرزندان از پدر و مادر بيشتر مى شود, اما اساساً نمى توان از آن چنين استنباط كرد كه در قانونگذارى اسلام, ارزش انسانى فرزندان بيشتر از پدر و مادر است.
در مورد شهادت نيز آيه مزبور تعليلى است جهت احتياط در عدالت, زيرا تمايل عاطفى اى كه گاه در زن نيرومندتر از مرد است… موجب انحراف از حق در مقام شهادت مى شود, زيرا از نظر اسلام در اينجا موضع, موضع رايزنى و يادآورى يكى نسبت به ديگرى است… تا حق در محيط تعادل آميز آگاهى به مسئله بر پاى ايستد, و شايد يادآورى يك زن نسبت به زن ديگر اشاره اى باشد به اينكه زن ديگر به لحاظ بينش متعادل و موزون مى تواند شهادت دهد, بى آن كه عنصر زنانه به طور مطلق منفى تلقى گردد, بلكه بر سخت گيرى در حقوق حمل مى شود, كه دقيقاً مثل ضميمه كردن يك مرد به مرد ديگر است در بينه كه در آن بايد دو مرد عادل شهادت دهند, و اين موجب نمى شود چنين استنباط كنيم كه يك مرد در مقام شهادت از جهت سرشت عقلى يا انسانى ناقص است.
در پرتو آنچه گفته شد نمى توانيم تعبير روايت شده از امام على(ع) در نهج البلاغه را برخاسته از عمق نظر آن حضرت در باب زن در دايره تأكيد بر نقصان انسانيت وى از حيث حظّ و عقل و ايمان معنى كنيم; بلكه بايد آن را تابع پاره اى شرايط و فضاهاى ويژه دانست كه گونه اى تعبير اشارى را موجب گرديده است, يا آن را ناشى از واقعيتى فرض كنيم كه زن در دايره آن به صورتى عام زيسته و از طريق جهل و عقب ماندگى تاريخى اى كه در زمينه تربيت و شايستگى اش براى زندگى اجتماعى در قياس با مرد, بر او تحميل شده است… چيزى كه حركت وى را به دور از ناتوانى هاى ذاتى طبيعى از جهت دستاوردهاى منفى نسبت به شكوفايى شخصيت او در مسائل زندگى محكوم روش تربيتى او مى سازد.
و اما در باب مسئله نقصان ايمان بايد گفت كه ما آن را تعبيرى تصور نمى كنيم كه به شكلى الفاظ آن بر معانى حقيقى دلالت كند, زيرا مسئله اين است كه محروميت وى از نمازخواندن و روزه گرفتن در واقع تخفيفى درحق زن در جهت هماهنگى با حالت بدنى ناهمساز با پاكى است كه عبادت آن را اقتضا دارد. دقيقاً مانند مسئله قصر در نماز و افطار در سفر, كه تخفيفى است درحق مسافر, از آن جهت كه عبادت به نوعى ثبات و استقرار نياز دارد كه طبعاً در سفر وجود ندارد.
گاهى پاره اى از زنان مؤمن, در چنين حالتى طورى روحيه عبادت را در اخلاص به خدا با روى باز زنده نگه مى دارند كه گويى تمنا دارند كاش قانون الهى, نماز و روزه را بر آنها مباح كرده بود, در اين حال رو به دعا و تسبيح و تهليل و تحميد و تكبير و مانند آن مى آوردند كه به ياد خدا مى انجامد, و بسا بتوان از استحباب نشستن زن حايض در محل نمازش در اوقات نماز چنين استنباط كرد كه مسئله, مسئله نقص در ايمان به عنوان آگاهى روحى و به لحاظ عقيدتى و شعورى نيست, بلكه گونه اى طراحى حركت آدمى است در قلمرو عبادت از جنبه مادى و جسمى با توجه به شرايط ويژه اش, بدين گونه كه قانون اسلامى چنين مى پسندد كه زن در فضايى حركت كند كه عبادت در قالب تأمّل و ذكر و دعا جانشينى باشد براى عبادتى چون نماز, چنان كه تشريع قضاى روزه در غير اوقات رمضان, دلالت دارد بر اينكه در عمق خود نشانگر هيچ نوع حرمانى نيست, بلكه نوعى سازماندهى است براى اوقات روزه بر پايه شرايط درونى آدمى.

قواميّت مرد

و اما درباره نكته دوم, بايد بگوييم كه گونه اى از گونه هاى سازماندهى زندگى زناشويى است كه مرد را متصدى شؤون زن كرده است از طريق مسؤوليت مالى وى در برابر خانواده و از خلال پاره اى ويژگى هاى درونى كه مرد را از زن در سطحى متمايز مى دارد كه قدرت وى را در رويارويى با موقعيتها بيشتر مى كند; در دايره خصوصيات زندگى خانوادگى يا نيازهاى درونى ويژه. و ضرورتى ندارد كه مسئله با توجه به عناصر طبيعى شخصيتش از جهت امكانات ويژه به اختلاف مرتبت انسانى زن در قياس با مقام انسانى مرد از حيث عقل و حكمت و بصيرت و آگاهى به امور منجر گردد.
اگر پاره اى از مردم قواميّت موجود در آيه را شامل همه امور عام چون حكومت و قضاوت و نظاير آنها بدانند, اما ما معتقديم كه آيه چنين مفهومى را نمى رساند, بلكه فضاى عمومى آن به خانواده اشاره دارد و اين نكته از تفريعى استفاده مى شود كه تنها تفريعى جزئى از امرى عام و فراگير نيست, بلكه ـ بر حسب ظهور عرفى ـ تفريعى است در دامنه شمول نسبت به حكم, و اگر چنين نبود سخن از قضاوت و حكومت و جهاد اولويت داشت بر سخن از ايجاد نظام خانوادگى.
اين از يك سو; و از سوى ديگر مراد آيه از قواميّت مرد, نقشى است كه او در برابر زن ايفا مى كند تا مسئله در تمامى جزئيات تطبيقى اش مسئله مرد و زن باشد, و اين چيزى است كه اگر قواميّت در آيه را به موضوع حكومت و قضاوت كه در آنها سيطره بر تمامى مردمى است كه در سايه آنها قرار گرفته اند برگردانيم آن مفهوم را نمى رساند و در فضايى بيرون از فضايى كه آيه بر حسب مدلول لفظى اش نازل شده سير خواهد كرد…
ملاحظه سومى را هم مى توان افزود و آن اين است كه قواميّت در آيه ياد شده از دو نقطه انفاق و تفضيل مرد بر زن سرچشمه گرفته است به لحاظ پاره اى ويژگيها كه دلالت دارد بر اينكه قواميّت اساس هر دو حكم است, و اين با قواميّت در امور عامه تناسبى ندارد, زيرا با انفاق هيچ ارتباطى ندارد, اگر هم تفصيل و برترى دادن مرد بر زن پايه اين تشريع باشد ملاحظه مى كنيم كه قواميّت ـ در قلمرو مدلول آيه ـ هيچ نوع نشانى از فروتر بودن بُعد انسانى زن از بُعد انسانى مرد ارائه نمى دهد, بلكه ويژگى معيّنى را در حوزه مسؤوليت زندگى خانوادگى به نمايش مى گذارد.

زيورگرايى زن

در مورد نكته سوم نيز بايد گفت كه از حيث طبيعى اشاره به هيچ ضعفى ندارد, بلكه تمام چيزى كه مى رساند اين است كه شيوه معينى از پرورش, گاه تأثيرى منفى بر روش رشد شخصيت زن مى گذارد كه تبديل آن به شيوه تربيتى ديگر موجب تأثير ديگرى مى گردد و گاه در طريق دگرگونى نيروى شخصيتى در روند حركت وجود انسانى زن, مثبت تلقى مى گردد….
در هر حال , فقره يادشده در آن آيه به اين اشاره ندارد كه ناتوانى انسانى در شخصيت زن, عنصرى است ذاتى, اگر نگوييم خلاف آن را مى رساند.
بسا كه از پاره اى از آيات قرآن, پذيرا بودن شخصيت زن را نسبت به ارزشهاى معنوى مثبت بتوانيم استنباط كنيم, درست مانند پذيرا بودن مرد و استوارى موضع تمرّد آميز او در قبال نقاط ضعف انسانى در درون شخصيتش, تا پاداش الهى آن نسبت به نتايج بزرگ آن در نزد خداوند گونه اى ثواب و مغفرتِ يكسان باشد. نكته اى كه آن را از آيه كريمه زير استفاده مى كنيم:
(انّ المسلمين و المسلمات والمؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدّقين و المتصدّقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين فروجهم والحافظات و الذاكرين الله كثيراً و الذاكرات أعدّ الله لهم مغفرة و أجراً عظيماً) احزاب/35
كه سخنى است درباره جامعه در محدوده گسترده اى كه دربردارنده مردان و زنانى است در پيوند با آنچه كه اسلام در قلمرو تربيت معنوى و عمل در موقعيتهاى قدرتمندانه بر آن تأكيد مى نهد, كه از حيث شخصيت اسلامى موقعيتهاى متعهدانه اى محسوب مى شوند; يعنى انتساب به اسلام و ايمان و پذيرابودن در برابر آن كه در پذيرابودن در برابر ذات الهى و قانت بودن و صدق در سخن و موضعگيرى و نيت و شكيبايى در سختيها و بحرانها متجلى شده است, و خشوعى كه آدمى در انفعالات نفسانى اش و انديشه اش در باب عظمت الهى با شعور عميق در آن مى زيد, و دهشى كه در صدقه به صورت بذل مال حتى در حالات تنگدستى در راه خدا جلوه گر شده, و روزه اش كه اشاره دارد به اراده سخت و استوار در تحمل گرسنگى و تشنگى, و محروميت غريزى و عفت از حرام در رويارويى با دگرگونى غريزى جنسى, و يادكرد خداوند در هر حال در آگاهى فكرى و در مواضع حركتى اش كه اين همان خط مستقيم است, و حركت متعهدانه نيرومند و آگاهانه و ارزشهاى معنوى كه رو به سوى ذات الهى و به زندگى و از آن طريق به انسان دارند.
اين, جامعه متعهد زنان و مردان متعهد مخلص است, و به شدت دلالت دارد براينكه تربيت آگاهانه اسلامى قادر است تمامى اين عناوين كلان را در وجود مرد و زن, هر دو, آن گاه كه در شرايط و راستايِ واحدى زندگى كنند پديد آورد.
آنچه گفته شد الهاماتى است كه از اين آيه مى گيريم… و چه بسا از اين گونه الهامات مى توان از قرآن كريم گرفت كه آدمى را از حيث انسانى اش در جايگاه مخاطب نداى الهى شدن قرار مى دهد, چيزى كه زندگى را به رسالت آدمى مبدل مى سازد.
در پرتو آنچه گفته شد, به فكر ضرورت توسعه بخشيدن به اين عمق انسانى درونى زن مى افتيم. بدين سان كه دست به طراحى بناى شخصيت زن بزنيم, بر اساس تقويت نيروى عقلى وى به كمك تجربه زنده و معرفت گسترده و عمل در جهت گشايش نيروهايش بر مسائل كلان انسانى كه مسؤوليت فراگيرى در باب مسائل زندگى اند تا بر موفقيتهاى وى دراين قلمرو تأكيد بگذارند; مسئله رشد عقلى و عملى و حركتى در شخصيت انسانى زن دور از طبيعت اشيا از حيث وجودى شان نيست, بويژه در نتايج مثبت كلانى كه در بيش از يك زمينه و بيش از يك افق ملاحظه مى كنيم كه اشاره دارند به اينكه ناتوانى هايى كه زن در زندگى با آن روبروست و عقب افتادگى اى كه از آن رنج مى برد قضاى ناگزير آسمانى نيست, بلكه ثمره اهمال زياد در باب عناصر قوت و آگاهى در تربيت شخصيت او و ساختار وجودى اش مى باشد, مانند مردى كه دچار ضعف انديشه است و به لحاظ آگاهى و روند زندگى عقب مانده است, كه اين مسئله ناشى از طبيعت درونى مرد دراين ناحيه يا ناحيه ديگر نيست, بلكه ناشى از كوتاهى در فراهم آوردن عوامل پيشرفت و قدرت در شرايط محيطى است.

زن; ناتوانى, حجاب و اختلاط

اگر عامل اُنوثت(زنانگى), از جهت عاطفى كه بروز بيشترى در احساسات زن دارد, يا از جهت بدنى كه مانع مى شود وى بتواند مانند مرد بارهاى سنگين را حمل كند, موجب رسوب پاره اى ضعفها در شخصيت وى مى گردد, اما اين, مانع از آن نيست كه از طريق پرورش انديشه با معرفت, و تقويت عقل با تمرين, و اشباع عاطفه با آگاهى استوار بر رويارويى با امور به شكل عينى و از خلال روش تربيتى عملى متعادل و پرورش جسم بر توانمند شدن در حد معقول, نقاط ضعف خود را به نقاط قوّت تبديل كند. ما در واقعيت خارجى بسيارى از زنانى را ملاحظه مى كنيم كه برتر از بسيارى از مردانى هستند كه امكانات موجود در شخصيت خود را مهمل نهاده اند, به اين معنى كه نقاط ضعف موجود در وجود انسانى از امور ذاتيِ تكوينى نيست كه هيچ تغييرى را نپذيرد, بلكه از امورِ طبيعى اى است كه در سايه تلاش مثبت يا منفى انسانى قابليت دگرگونى را دارد.
اگر پاره اى از افراد بر آنند كه حجاب و قيود و لوازم عملى آن مانع حركت نيرومند و متعادل زن مى گردد از آن رو كه او را از اختلاط با مردان و حضور در مجامع عمومى بازمى دارد و ناگزير تأثيرى منفى بر روند مشاركت او در ساختن تمدن انسانى در موقعيتهاى مختلف مى گذارد; اگر برخى مسئله را با چنين رويكردى مطرح مى كنند, اما ما آن را مانع باز دارنده اى از ايفاى نقش متناسب با امكانات و پايبندى هاى زن نمى دانيم. قلمرو مسائل مربوط به زنان گسترده است و نياز به عناصر فرهنگى آگاه و پرتحرك از جنس خود آنان دارد, تا وظيفه آگاه سازى و ترويج فرهنگ و تجهيز معنوى و فعال سازى سياسى واجتماعى را با توجه به نياز زنان به آنها در راستاى انجام وظايف و مسؤوليتهاى اسلامى در روند زندگى به خوبى انجام دهند, زيرا به اهمال نهادن اين جنبه از جنبه هاى شخصيت زن, از طريق اهمال نقش وى در دعوت به سوى خدا و سلوك در مسير تغيير و دورنگه داشتن زن از آن و دور افتادن مرد از ايفاى اين نقش به مثابه ثمره موانع شرعى جلوگيرنده از توجه مرد نسبت به زن ناگزير به جامعه زنانه اى مى انجامد كه از نظر اجتماعى و سياسى و فرهنگى عقب مانده است و از جهت تعهد و انضباط در مسير خدا دچار كجروى است.
اين از يك سو و از سوى ديگر, اسلام جز در دايره اى كه به انحراف اخلاقى مى انجامد الزاماً مانع اختلاط زن و مرد نشده است, اما اختلاط سنجيده و متعادلى كه مرزهاى اخلاقى را در چارچوب متعادلى قرار دهد, بر اساس تربيتِ اسلامى كه بر تعهد اسلامى در گذشته و حال نسبت به شخصيت مرد و زن تأكيد مى كند دور از جواز شرعى نيست.
شايد بسيارى از تجربه هايى كه اسلام در مسير خود از گذشته تا به حال طى كرده دلالت داشته باشد بر اينكه مسئله انضباط در حدود شرعى چيز دور از واقعيتى نيست كه همان تجربه انسانى زنده است.اگر پاره اى افراد, برخى اتفاقات منفى را در دايره اخلاقيات در ارتباط با مسئله اختلاط مرد و زن مطرح مى كنند كه نوعى انحراف از حدود شريعت را نشان مى دهد, ما در اين باب مشكل مهمى نمى بينيم, زيرا سقوط تجربه در پاره اى موارد در قلمروهاى اخلاقى جامعه امر نوى به حساب نمى آيد, زيرا طبيعت ناتوانى انسانى گاهى انحراف را به دليل غفلت عمومى از پاسدارى خويشتن حتى در قلمرو شخصى و فردى ناگزير مى سازد و اين تأكيد بر قوانين فردى و اجتماعى را بايسته مى سازد; بدون اينكه اقدامات سريع در هر جهت را رها كنيم, كه اين يعنى رها كردن هرگونه تجربه در چهارچوب مسؤوليت در هر يك از ابعاد زندگى خصوصى و همگانى, زيرا هر تجربه اى به مقياسى دچار انحراف خواهد بود.
گاه بعضى مسئله مادرى را به عنوان نقش بارز اسلامى يا انسانى براى زن به دليل تعهّدات طبيعى كه وضعيتهاى پيچيده باردارى و شيردادن و پرورش كودك بر او تحميل مى كنند, چونان مسئله بنيادين مهمى مطرح مى كنند… كه چه بسا از اين مسئله كه تأكيد بر بنيادين بودن نقش انسانى زن در شخصيت مادر در زندگانى اش دارد, به علاوه شخصيت همسر بودن دراين نقش, پيامهايى دريافت مى كنيم.
بعضى بر موانعى تأكيد مى كنند كه زن را از ايفاى هرگونه نقش ديگرى در چهارچوب فرهنگى يا اجتماعى يا سياسى بازمى دارد, به اين معنى كه زن بايد يكى از دو نقش را برگزيند; يا در نقش يك مادر و همسر به نگهدارى همسر و فرزندش بپردازد, يا در عرصه هاى اجتماعى به كار بپردازد. پس هيچ گاه امكان ايجاد توازن بين دو نقش باقى نمى ماند, و ناگزير يكى از دو نقش غلبه خواهد يافت به گونه اى كه نقش ديگر در برخى از موقعيتها به كلى به اهمال گذاشته مى شود.
اما به نظر ما, مادر بودن با همه مسؤوليتها و مشكلاتش نظير مرد بودن است در پاره اى از مسؤوليتها و مشكلاتش, اگر چه طبيعتاً با هم متفاوتند, مثلاً در قضيه باردارى و شيردادن و تربيت فرزندان و خدمت به فرزندان و همسر از حيث بعد واقعى عملى مسئله چيزى است كه پدر يا شوهر از آن فارغ است. جز اينكه مسؤوليت شرعى كه اسلام بر دوش مرد و پدر از حيث پرداخت هزينه خانوده و رعايت حال همسر و فرزندان مى گذارد, بيشتر وقت او را مى گيرد و بيشتر نيروى او را مستهلك مى كند, بنابراين مسئله در دايره خانواده, از جهت فشار و دشوارى همسان است و حجم مسؤوليت هيچ يك از مرد و زن از ديگرى كمتر نيست.
اما اين مانع از آن نمى شود كه مرد در پرداختن به شخصيت خود چونان انسان و چونان يك مسلمان پاره اى آزادى حركت داشته باشد, انسانيتى كه بر او فعاليتهاى عام و خاصى را در سطح فرهنگ و اجتماعى و سياست كه جامعه اسلامى پيرامونش بدانها نيازمند است الزام مى كند, يا چيزهايى كه اسلام بر او فرض مى كند; مانند دعوت و جهاد و نيرومندى و رشد در روند حركت اسلامى چونان يك رسالت, يا در واقعيت حال مسلمانان به مثابه يك جامعه يا يك امت, بنابراين ناگزير است اين نكته را در عمل خود به ميزان فرصتها يا نيرويى كه دراختيار دارد رعايت كند, زيرا آدمى در نقش خود به عنوان شوهر يا پدر خلاصه نمى شود, بلكه شوهر بودن يا پدر بودن, دو عنوان از عناوين مجموعه روابط انسانى هستند كه خداوند براى آنها خواسته تا زندگى را در حلقه هاى هم پيوند به تحرك درآوردند در زمانى كه اسلام بر آنان تن در دادن به خطوط كلانى كه همه عناوين اسلامى را در حركت آدمى استحكام مى بخشند الزام كرده است… براين اساس ناگزير است در دايره عام عمل كند تا واقعيت را در برابر تمامى لرزه ها, لغزشها و موقعيتهاى منفى كه انحراف از خط مستقيم را كه خداوند براى آدمى در حركت فعالش در زندگى اراده كرده است محافظت نمايد.…
و اين چيزى است كه آدمى را بر آن مى دارد تا تمامى جهد و تلاش خويش را وقف رسالت اسلامى به اندازه اى كه تلاش فكرى و عملى جهت وصول به اهدافش مى طلبد بكند و نيز آدمى را وا مى دارد تا مجالى از وقت خويش را براى عمل در چشم اندازهاى گسترده آن به آفاق بى كران بگشايد.
بدين گونه با مسئله شخصيت زن ـ همسر يا زن ـ مادر روبرو مى شويم كه شخصيت او را به عنوان انسان مُلغى نمى سازد كه ناگزير است به انسانيت خويش چيزى از داده هاى فرهنگى و اجتماعى و سياسى در عرصه هايى كه مجال پيشرفت در آنها را دارد بيفزايد و حركت خويش را به مثابه انسانى كه اسلام در دعوت و جهاد و حركت علمى اش در راستاى تغيير بدان نياز دارد, آنچه او را وا مى دارد تا انسانيتش را از به طور گسترده و اسلاميتش را در مسير حركت و نگرش در پاره اى از فرصتهاى خود و تلاشش را بيرون از چهارچوب مسؤوليتش به مثابه زوجه و مادر پاس بدارد, و بسا كه تلاشهايش دراين زمينه گسترده بر معنى دارى انسانى و اسلامى فعاليتهايش در زمينه همسرى و مادرى تأكيد بگذارد.
پافشارى بر وظيفه زن در نقش (بانوى خانه), مانند تأكيد بر وظيفه مرد در نقش (آقاى خانه) بايستگى تحرك در خط ممتد واقعيت انسانى را در پرتو رويكرد اسلام به مسائل كوچك و بزرگ در مسيرى مستقيم به سوى اهداف و ايستادگى در قبال كجروى, مُلغى نمى سازد.
و اين چيزى است كه ما از اين آيه استنباط مى كنيم كه بر دوش زنان مؤمن مسؤوليت امر به معروف و نهى از منكر را همچون مردان نهاده است, و اين مسئله در برداشتهاى اجتماعى اش تصاعد مى يابد تا بر هم آميزى انسانى اسلامى در مسئله ولايت تأكيد بگذارد به گونه اى كه پاره اى از مؤمنان در عمل و هميارى و پشتيبانى و همكارى در تمامى قلمروهاى مشترك, يار و ولى ديگر مؤمنان باشند, چنان كه خداوند در اين مورد مى فرمايد:
(والمؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و يطيعون الله و رسوله اولئك سيرحمهم الله إنّ الله عزيز حكيم. وعدالله المؤمنين والمؤمنات جنّات تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها و مساكن طيّبة فى جنات عدن و رضوان من الله أكبر ذلك هو الفوز العظيم)
توبه/71ـ72
مردان و زنان با ايمان دوستان يكديگرند, امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و نماز بر پا مى دارند و زكات مى دهند و خدا و رسولش را اطاعت مى كنند. خداوند به زودى آنها را مورد رحمت خود قرار مى دهند. مسلماً خدا نيرومند فرزانه است. خداوند به مردان و زنان با ايمان, باغهايى را وعده داده است كه جويباران در آنها جارى است و جاودانه در آنها خواهند ماند و نيز مسكنهاى پاكيزه در باغهاى جاويد, ولى خشنودى خدا برتر باشد. اين است كاميابى بزرگ.
اين آيه تصويرى است از جامعه با ايمان و تكامل يافته از حيث ايستادگى زنان و مردان مؤمن با يكديگر و با پيمان ولايت در پرتو مسؤوليت, روياروى انحرافات اجتماعى و سياسى و عقيدتى ناشى از وانهادن معروف و تقويت منكر, در راستاى تحرك جمعى نمودار در وحدت ايمانى فراگير و تجديد حيات در خط معروف و دوركردن آن ازخط منكر, بدين گونه كه نماز را به پادارد و زكات دهد و خدا و رسولش را با همه مفاهيمى كه رسالت خداوند در حركت عقيدتى و امتداد شريعت احكامى دربردارد اطاعت كند. اين همان وحدتى است كه رحمت الهى بدانان مى بخشد, و به بهشت جاويدان با همه نعمتهايش واردشان مى سازد و به درجه اى مى رساندشان كه مقدم بر همه اينهاست; يعنى خشنودى خداوند كه هدف نهايى هر مرد و زن با ايمان است در تمام هستى و زندگى.
در برابر اين تصوير درخشان زنده در آفاق رحمت و رضوان خداوندى, تصوير ديگرى مى بينيم كه تصوير مردان و زنان منافقى است كه در پيوند با يكديگرند و همديگر را در دوركردن زندگى از مسير معروف و نزديك گردانيدن آن به خط منكر و بازداشتن آن ازگشودگى بر دَهش و بخشش و حذف خدا از زندگى اى كه خدا آن را و اهل آن را وانهاده است, كه مسئله فراموش كردن خدا از سوى آنان بدان اشاره دارد:
(والمنافقون والمنافقات بعضهم من بعض يأمرون بالمنكر و ينهون عن المعروف و يقبضون أيديهم نسوا الله فنسيهم إنّ المنافقين هم الفاسقون. وعدالله المنافقين و المنافقات و الكفار نار جهنم خالدين فيها هى حسبهم و لعنهم الله و لهم عذاب مقيم) توبه/67ـ68
مردان و زنان منافق از يك گروهند, به كارهاى زشت فرمان مى دهند و از نيكيها بازمى دارند و دست به انفاق نمى گشايند. آنها خدا را از ياد بردند و خدا هم آنها را فراموش كرد, منافقان همان فاسقانند. خداوند به مردان و زنان منافق و كفار آتش دوزخ را وعده داده است و جاودانه در آن خواهند ماند, همان برايشان كافى است, لعنت خدا بر آنهاست و عذابى هميشگى دارند.
اين جامعه اى است كه در آن عناصر انحراف رو به تكامل دارند تا آن را از خدا دور دارند, به گونه اى كه نفاق در مردان و زنان به وضعيت ناگوارى بدل مى شود كه آنان را بر لبه پرتگاه دوزخ قرار مى دهد, آن چنان كه منافقان و كافران يكسره در خور خشم خداوند مى گردند, همچنين مى بينيم كه قرآن چگونه از مردان و زنان در حيات زنده خود به دور از علقه پدرى و مادرى و همسرى, در دايره مثبت و منفى سخن به ميان مى آورد, بى آن كه براى مردان نقش بزرگ تر يا مهم ترى نسبت به زنان قائل شود, يا در متن واقعى زندگى و در خط صلاح يا فساد, مسؤوليت يكى از آنها را از دوشش بردارد, به اين معنى كه نقشهاى عام مردان و زنان در زندگى زيرسايه مسؤوليت انسانى آنان در حين اشتغال به نقشهاى ويژه اى چون مادر بودن و پدربودن و همسر بودن پنهان نمى ماند, بلكه بسا كه اصلاً اين نقش عام است كه به نقش خاص و ويژه مضمون انسانى و رسالت مى بخشد و به تبع بر روح و انديشه آدمى تأثير مثبت به جاى مى گذارد و با كمال قوت و ايمان به متن واقعيت عملى او كشانده مى شود.

زن, به مثابه يكى از دو (جنس)

در ذهن بسيارى از مسلمانان و غيرمسلمانان, مشكل پيچيده اى خلجان مى كند و آن اين است كه به زن چونان موجودى جنسى مى نگرند كه از منظر انفعال جنسى از جهت سرشت غريزى و نتايج توليد مثلى آن پذيراى حيات شده است, بنابراين زندگى او خلاصه مى شود در زندگى جنسى اش, درسطح پايبندى هاى اخلاقى و روابط اجتماعى و گرايشهاى درونى, اينان هيچ تصورى از زن از نظرگاه ابعاد انسانى گسترده اش به عنوان يك انسان كه صاحب نيروهاى فعالى است كه مى تواند به زندگى انديشه و حركت و فرايند خلاقيت ببخشد ندارند… بلكه چه بسا پاره اى از آنان اين نوع انديشه را به سخره مى گيرند و آن را گونه اى مزاح يا تفكرى خيال انديش فرض مى كنند كه هيچ گونه امكانات واقعى براى زندگى ندارد.
اما ايشان به مرد چنين نگاهى ندارند, در حالى كه از جهت كاركرد انسانى موجود عامل جنسى, مثل لذت و آسايش جسمى و مسئله توليد مثل براى استمرار بخشيدن به حيات نوع بشر هيچ تفاوتى ميان مرد و زن نمى يابيم; البته با ملاحظه گونه گونى ويژگى هاى موجود ميان آنها به تبع نقشى كه نحوه شكل گيرى جسمى هر يك از آن دو را مشخص مى دارد.
اما اين هيچ گونه تمايز اخلاقى در مسائلى چون عفت در الزامات شرعى مربوط به مسئله جنسيت و نيز در طبيعت مرزبندى كه در روابط انسانى شان و امكانات فكرى و معنوى و عملى شان بر آنها فرض شده ميان آنها به وجود نمى آورد.
تفكر اسلامى به انسانيت زن و مرد در پيوند با مسئله تكوين و مسؤوليت, از چشم اندازى يكسان مى نگرد و هر دو را به ايجاد حركت تمدن ساز اسلامى در زندگى آدميان فرا مى خواند… و هر دو را در برابر كج روى و يا راست روى به يكسان مسؤول مى شناسد و نقشها و وظايف مهم را با توجه به تمايزات شان بر اساس علمى بودن تكامل انسانى اى كه در طى آن هر يك از زن ومرد ويژگيهايى را در خود فراهم مى آورد ميان آنها توزيع مى كند تا ويژگيهاى انسانى در سطح نتايج, از جهت تكامل نقشها و مسؤوليتها به وحدت برسند.

مقالات مشابه

ناهمساني جنسيتي در متون اسلامي

نام نشریهبینات

نام نویسندهسیده‎فاطمه موسوی

المرأة المثالیة فی القرآن دراسة مقارنة مع الشعر الجاهلی

نام نشریهآفاق الحضارة الاسلامیة

نام نویسندهکبری روشنفکر, مجید محمدی بایزیدی

شخصیت پردازی زن در قرآن

نام نشریهفصلنامه حسنا

نام نویسندهعلی نبی‌اللهی

بررسی نبوت زنان در قرآن و عهدین

نام نشریهپژوهش نامه علوم و معارف قرآن

نام نویسندهعلی الشیخ, فاطمه عقیلی