حقيقت ايمان چيست؟ آيا ايمان از سنخ عقيده و باور است يا ماهيتي عملگرايانه دارد و يا ...؟ آيا ماهيت ايمان اكراهپذير است؟ ايمان و اسلام چه نسبتي با يكديگر دارند؟ صفات مومنان چيست و آخر اينكه ايمان آيا تنها مولفه رستگاري است و يا كردار نيز در انضمام بدان نقش ايفا ميكند؟
ايمان در لغت از «أمن» است و أمن نيز، طمأنينه و آرامش نفس است و نترسيدن. أمان، گاهي نام حالتي است كه انسان در امن بر آن است و گاهي نام آنچه انسان بر آن امين ميشود مانند آيه 27 سوره انفال: «و تخونوا اماناتكم».
ايمان گاهي، عنوان آييني است كه محمد(ص) پيامآور آن است: «الذين آمنو والذين هادوا و الصابئون و النصاري...» [مائده/69] كساني كه ايمان آوردند و كساني كه يهودي هستند و صابئان و مسيحيان. اين ايمان در واقع به معناي «اسلام آوردن» است و مترادف به آن به كار ميرود در نتيجه كساني كه مسلمان ميشوند به آن توصيف ميگردند.
«ما يومن اكثرهم بالله الا و هم مشركون»[يوسف/106]، بيشترشان به خدا ايمان نميآورند، جز اينكه شريك ميگيرند. ايمان گاهي به معناي «اذعان نمودن نفس به حق بر سبيل تصديق و صادقانه شمردن آن» بكار ميرود. اين معنا از ايمان، همان مقصودي است كه امير بيان اين گونه آن را توصيف ميكند: «وسئل عن الايمان فقال: الايمان معرفه بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالاركان» (1)، ايمان، شناخت قلبي، اقرار زباني و عمل با اعضا و جوارح است.
در قرآن نيز در بسياري از فرازها ايمان در همين معنا به كار رفته است. «والذين آمنوا بالله و رسله اولئك همالصديقون» [حديد/19]، و كساني كه به خدا و پيامبرانش ايمان آوردند، آنان همان راستينانند.
بنابراين در اين استعمال، ايمان بر هر سه مقوله كردار، گفتار و باور، صادق است. البته در برخي آيات ايمان به صورت مشخص و تنها برعمل صدق ميكند. «و ما كان الله ليضيع ايمانكم» [بقره/143] و خدا بر آن نيست تا ايمان شما را ضايع كند. در اين آيه از تغيير قبله مسلمانان از مسجدالاقصي به مسجدالحرام سخن به ميان ميآيد و عدهاي از مسلمانان نگران اين مسئله هستند كه با تغيير قبله، نمازهايي كه آنان تاكنون به جا آوردهاند چه حالتي مييابد، كه خداوند با اين جمله به آنان ميفهماند كه او در صدد تضييع عمل آنان نيست.
ايمان گاهي در قرآن به معناي لفظي، تصديق نيز بكار ميرود. « و ما انت بمومن لنا و لوكنا صادقين» [يوسف/17]، ولي تو ما را تصديق نميكني هر چند راستگو باشيم. در ميان اين دو گونه استعمال ايمان كه يكي به معناي مومنان شريعتي خاص – مثلاً - اسلام است و ديگري ايمان به همان معناي اصطلاحي كه در كلام امام علي(ع) نيز منعكس گرديده است فرقهايي وجود دارد.
يكي از اين فرقها كه مستقيماً به ماهيت و حقيقت ايمان نيز بازگشت ميكند، رابطه ايمان و اسلام است، در استعمال اول كه ميتوان از آن با عنوان ايمان بالمعني الاعم نيز ياد كرد رابطه ميان اسلام و ايمان تساوي است يعني ميتوان به هر مسلماني، مومن نيز اطلاق نمود و بالعكس اما در استعمال دوم نسبت ميان اسلام و ايمان، عموم و خصوص مطلق است، به اين معنا كه هر مومني، مسلمان است ولي هر مسلماني مومن نيست و به عبارت ديگر اسلام شرط لازم و نه كافي ايمان به حساب ميآيد. در قرآن نيز به اين فرق اشاره شده است.
«قالت الاعراب آمنا، قل لم تؤمنوا و لكن قولوا أسلمنا ولمايدخل الايمان في قلوبكم.»[حجرات/14]، باديهنشينان گفتند: «ايمان آورديم» بگو: «ايمان نياوردهايد، ليكن بگوييد: «اسلام آورديم.» و هنوز در دلهاي شما ايمان داخل نشده است. در اين آيه صراحتاً به فرق ميان ايمان و اسلام اشاره شده است.
باديهنشينان اسلام آورده بودند و به ظاهر شهادتين را بر زبان جاري ساخته بودند، اما ايمان هنوز داخل در قلوب ايشان نگرديده بود. علامه طباطبايي- قدسسره- در تفسير آيه مينويسد: «خداوند در آيه ايمان را از آنان نفي كرده است و واضح گردانيده كه ايمان هنوز داخل در قلوب ايشان، نشده است و البته براي ايشان اسلام را ثابت نموده است.
از اينجا فرق ميان اسلام و ايمان ظاهر ميگردد به اينكه ايمان معنايي قائم به قلب است؛ از قبيل باور و اسلام امري قائم به زبان و اعضا و جوارح. در واقع اسلام، تسليم شدن و خضوع زباني با شهادت بر توحيد و نبوت و به لحاظ عمل، رفتار ظاهري با تبعيت [از رسول و دستوراتش] است. حال چه اين عمل با باور به حقانيت آنچه بدان شهادت داده و بدان عمل نموده همزمان و مقارن باشد و چه نباشد.»(2)
بنا بر اين تفسير، ميتوان اينگونه نتيجهگيري كرد: ايمان داراي سه ركن و يا به عبارت بهتر سه مرحله است. الف – مرحله زباني، ب- مرحله رفتاري، ج- مرحله باور و اعتقادي. باديهنشينان مرحله اول را طي نموده بودند، يعني ايمان در زبان و رفتارشان وارد شده بود ولي هنوز ايمان مرحله سوم در دلهايشان وارد نشده بود.
ممكن است تفسير ديگري از اين آيه ارائه داد، به اين صورت كه ايمان تنها بر مرحله سوم اطلاق ميگردد و بر مراحل اول و دوم تنها عنوان اسلام صادق است. براين اساس ميتوان حكمت امير مومنان را نيز اينگونه تفسير نمود كه داراي سه ركن دانستن ايمان در واقع نظر به حقيقت ايمان ندارد، چه كه حقيقت ايمان امري جز باور و اعتقاد – همانگونه كه علامه طباطبايي – رحمهالله – تفسير ميكنند و آن را امري قائم به باور و اعتقاد ميدانند- نيست.
اما زبان و عمل از لوازم ايمان به شمار ميآيند. درست مانند، يك درخت ميوه كه ميوه دادن يا ندادن باعث نميگردد تا عنوان درختي خاص بر آن صدق شود، اما چنين درختي حتماً همراه با ثمر دادن نيز ميباشد. علامه در تفسير آيه 143 سوره بقره «ايمان» را به «عمل» تفسير ميكنند.(3) در اين مورد بايد توجه نمود كه استعمال ايمان به جاي عمل به جهت قرينهاي است كه در آيه موجود است.
قرينه از اين قرار است كه مسلمانان بعد از تغيير قبله گمان كردند، نمازهاي ايشان باطل است و ديگر ارزشي ندارد و از آنجايي كه نماز ركن و عمود دين به شمار ميرفت، به اين نتيجه خطا رسيدند كه ايمانشان نيز از ميان رفته است.
بنابراين آيه در صدد اصلاح اين انديشه خطا برميآيد كه خير اينچنين نميباشد كه ايمانتان از ميان رفته است. بنابراين با توجه به صحت ايمان اعمال شما نيز ارزش خود را از دست نداده است و نمازهايتان درست است و مقبول. علاوه بر اين آيه كه دلالت بر سنخ باور بودن ايمان دارد، آيات ديگر نيز شاهد همين امرند. به عنوان مثال ميتوان به آيات فراواني استشهاد نمود كه عمل صالح را بر ايمان عطف كرده است
«انالذين آمنو و عملوا الصالحات» كساني كه ايمان آورند و عمل نيكو به جاي آوردند. اين دوگانگي كه تقريباً در سراسر آيات قرآن به چشم ميخورد دال بر اين امر است كه ايمان از سنخ عمل نيست. در داستان ساحران نيز همين امر مشهود است. آنان اظهار ايمان ميكنند با آنكه هنوز عملي از آنان سرنزده است. «قالوا آمنا برب العالمين، رب موسي و هارون» [اعراف/121 – 122] و گفتند: «به پروردگار جهانيان ايمان آورديم، پروردگار موسي وهارون.»
از طرف ديگر بايد به ماهيت ايمان توجه نمود. ايمان ماهيتي ثابت و حقيقتي ايستا ندارد، بلكه دائماً در حركت و شدن است. نوبهنو شدن از خواص ايمان به شمار ميرود. همين امر اثبات ميكند كه ايمان از سنخ عمل نيست، بلكه از سنخ باور است كه قابليت نوبهنو شدن را داراست، چرا كه عمل در حركت و شدن نيست.
آدمي يا عمل را صحيح به جا ميآورد با شرايطش و يا خير. «يا ايهاالذين آمنو، آمنوا...» [نساء/136]، اي كساني كه ايمان آوردهايد، ايمان آوريد، يعني ايمان نو كنيد. همچنين از ماهيت ايمان كه جبرپذير و اكراه بردار نيست ميتوان به اين نتيجه دست يافت كه ايمان از سنخ باور و معرفت باطني است، چرا كه اگر در مفهوم ايمان، عنصر عمل نيز دخيل ميبود ميشد با توسل به زور عمل ايماني ايجاد نمود، چنانچه بسياري از پادشاهان و حاكمان به زور از مخالفان خود به نفع خويش اقرار ميگرفتند و آنان را وادار ميساختند تا براساس مرضي ايشان عمل نمايند. «لااكراه في الدين، قد تبين الرشد من الغي»[ بقره/256]، در دين هيچ اجباري نيست. و راه از بيراهه بخوبي آشكار شده است.
در باب آنچه ايمان در مورد آن شايسته است و يا آنچه بايد بدان تعلق گيرد و متعلقات ايمان نام دارد، قرآن به صراحت سخن گفته است. ايمان به غيب، اولين متعلق قرآن است كه از آن در قرآن ذكري به ميان آمده است. ايمان به پيامبران، ايمان به محتواي پيام، ايمان به فرستنده پيام (حضرت باريتعالي) ايمان به فرشتگان از موضوعات ديگر ايماني است.
«كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله» [بقره/285] و مومنان همگي به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آوردند. دقت در متعلقات و موضوعات ايماني، ما را به اين نكته رهنمون ميسازد كه ايمان از جنس معرفت و باور است، چرا كه ايمان به خدا و فرشتگان، نميتواند از نوع عمل و كردار باشد و اصولاً بيمعناست.
صفات مومنان و ويژگيهاي آنان نيز در اين امر مشترك است. در قرآن از يك سو از مومنان خواسته شده تا به پيامبر(ص) ايمان آورند و از سوي ديگر آنان را به پيروي و تبعيت از او ميخواند، اگر ماهيت ايمان و عمل، يكسان بود، تعدد دعوت بيمعنا ميبود.
«فآمنوا بالله و رسوله النبي الامي الذي يؤمن بالله و كلماته و اتبعوه لعلكم تهتدون»(اعراف/158). پس به خدا و فرستاده او- پيامبر بزرگ درسنخواندهاي- كه ايمان آورد به خدا و كلمات او، ايمان آوريد و از او پيروي كنيد؛ شايد كه هدايت شويد. از ديگر ويژگيهاي ايمان، اختياري و اراديبودن آن است؛ چنان كه ايمان از روي ترس، فايدهاي در بر ندارد. با توجه به مطالب مطرحشده، ميتوان درباره ماهيت ايمان به نتايج ذيل دست يافت:
1. ايمان در قرآن، گونهاي معرفت و شناخت است ولي تمام هويت آن، از سنخ علم و معرفت نيست.
2. عمل و كردار، از اجزاي مقوّم ايمان نيست، گرچه عمل، همواره همراه ايمان است، به طوري كه از فقدان آن ناصوابي و بياثربودن ايمان آشكار ميگردد.
3. از دو مقدمه فوق به اين نتيجه ميرسيم كه ايمان علاوه بر معرفت، حاوي خشوع، خضوع و خشيت و تسليم است و همين امر موجب ميگردد تا با عمل، پيوند نزديكي برقرار سازد.
1 -سيدشريف رضي، نهجالبلاغه، حكمت227
2- علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج18، ص 332
3 - همان، ج1، ص320. علامه آنچنان به تفسير ايمان به اعمال در آيه مذكور اطمينان دارند كه در متن آيه بدون اينكه هيچگونه تمايزي قائل شوند واژه «اعمالكم» را به جاي «ايمانكم» به كار بردهاند كه البته چندان صواب به نظر نميآيد.